نقد فیلم In The Bedroom (در اتاق خواب)
«در اتاق خواب» (In The Bedroom) احتمالا یکی از مورد انتظار ترین آثار مستقل سال است – فیلمی که هیاهوی زیاد پیرامون
آن در جشنواره فیلم ساندنس آن را سوار بر یک موج کرد و به تورنتو رساند، سپس آن را قبل از پایان سال به سینماها آورد. برای آنهایی که در طول جشنواره نتوانستند فیلم را تماشا کنند، اکران عمومی فیلم بدون شک ارزش صبر آنها را داشته است.
اولین فیلم بلند «تاد فیلد» (Todd Field)، «در اتاق خواب» با مسائلی خود را درگیر میکند که در فیلمها به ندرت با این درجه از حساسیت راجع به آنها صحبت شده است. فیلم، که در مین جریانات آن رخ میدهد، ستارگانی چون «تام ویلکینسون» (Tom Wilkinson) و «سیسی اسپاسک» (Sissy Spacek) را در نقش «مت» و «روث فاولر» را در خود جای داده است، یک زوج میانسال که ظاهرا همه چیز در زندگی آنها بر وفق مراد است. تنها پسر آنها، «فرنک» (با بازی «نیک استال» (Nick Stahl)) تابستان خود را قبل از اینکه پاییز به یک مدرسه معروف در شرق آمریکا برود، با قایقرانی و گرفتن خرچنگ از آب میگذراند. آخرین دوست دختر او، «ناتالی استروت» (با بازی «ماریسا تومی» (Marisa Tomei)) یک زن بسیار مسنتر با دو فرزند کوچک بود. این شخصیتها به واسطه یک جرم که منتهی به یک تراژدی میشود به یکدیگر متصل شدهاند.
فیلم از لحاظ ساختار سناریو به بینقصی میل میکند. اولین بخشهای اثر به شکلی تاثیرگذار شخصیتها را خلق میکنند به نوعی که مخاطب را به درون داستان بکشند. جنایت انجام شده به یک شکل سرد و شوکهکننده به تصویر کشیده میشود، و تاثیر چند وجهی آن به شکلی در فیلم تعبیه میشود که همانقدر که خوب است، بدون دوز و کلک و زرق و برق اضافیست. «در اتاق خواب»، نشان میدهد که چطور فشار یک تراژدی میتواند به یک ازدواج بسیار محکم هم خلال وارد کند. در مورد «مت» و «روث»، حس دوستی و محبت ساکت میانشان کم کم تبدیل به قهر و تهمت میشود. یک رویارویی انفجاری میان آنها مستقیما منجر به کاری میشود که باعث پایان یافتن کار دیگری شده و باعث میشود که خود آن فرد هم درگیر کشمکشهای روحی عمیقتری شود.
فیلم همچنین برخی از چیزهای کوچکی که اغلب منجر به دردهایی بزرگ در یک تراژدی میشوند را نیز به مخاطب نشان میدهد. روایت شتاب غیرمنتظرهای را در هنگام حرکت به سمت آن نقطهی اوج گریز ناپذیر به کار میبندد. «در اتاق خواب» همچنین استیصال و اندوه قربانیان جرم را هم مدنظر قرار میدهد، خصوصا در مواردی که به نظر افرادی که جرم را مرتکب شدهاند در جایگاهی حضور دارند که حتی دست قانون هم به آنها نمیرسد؛ این یک اتفاق نادر است که فیلمی به آن بعد کمتر دیده شده از مساوات و برابری هم با این درجه از هوشمندی و حساسیت نگاه داشته باشد.
تمامی نقش آفرینیها میخکوب کننده هستند. ویلکینسون، شاید بیشتر او را به خاطر کارش در «فول مانتی» (The Full Monty) بشناسید، به مت یک والایی بدون حرفی را القا کرده است، یک مظهر اندوه، و یک غضب در شرف غلیان. «سی سی اسپاسک» روث را به مانند یک آتش فشان که قبل از فوران کردن مدتی
را آرام میگیرد به تصویر کشیده است. نیک استال عمق
و قدرت را به شخصیتی داده است که میتوانست تبدیل
به یک نمونه تک بعدی شود. ماریسا تومی بار دیگر در
یکی از آن نقشهای مکمل خودش را نشان داده است
که به شدت از زرق و برق هالیوود دور
است (اگرچه لهجه نیو انگلندی او که مطابق با دیگر اجزای
فیلم نیست گاها کمی حواس مخاطب را پرت میکند).
«در اتاق خواب» یکی از آن فیلمهای سینمایی است
که تقریبا غیرممکن است آن را فراموش کنید. این فیلم
تاثیری دارد که با مخاطب تا مدتها بعد از بیرون رفتن
از سالن سینما باقی میماند، این یک مهر تائید بر یک
فیلم قدرتمند به شمار میرود. فیلم تجسم میکند که
یک فیلم مستقل آمریکایی چه کارهایی میتواند بکند
اگر کارگردان آن تمایل داشته باشد که از منطقه امن
فاصله بگیرد و ریسک کند.