نقد فیلم Goon
فیلم Goon محصول سال ۲۰۱۱ میلادی که شان ویلیام اسکات را بهعنوان بازیگر نقش اصلی دارد، یکی از خشونتآمیز
ترین، خندهدارترین و بامزهترین فیلمهای چند سال اخیر است که میتوانید تماشا کنید و از قضا، بینندگان زیادی هم به هیچ عنوان تا به امروز، حتی اسمش را نشنیدهاند. Goon نه براساس تصویرسازی از یک پروتاگونیست فوقالعاده، که با داستان گفتن راجع به داگ گلت، یکی دیگر از آن جوانان قرارگرفته در خانوادههای موفق که انگار حتی یک درصد از هوش و استعدادهای پدر و مادر یا نزدیکانشان را به ارث نبردهاند، تماشاگرانش را به خنده میاندازد؛ با توجهِ جدیاش به شخصیتی خودستا که فقط در مشتزنی قدرتمند است و دقیقا با همین یک توانایی، موفق به حضور در تیم هاکی کانادایی کوچکی میشود. حالا اینکه قدرت ضربه زدن یک شخص با دستش بهصورت دیگران چگونه میتواند صلاحیت او برای حضور در تیم هاکی را تقویت کند، مسئلهی دیگری است که خود فیلم به خوبی و در فرمی همزمان خندهآور و معنیدار، جوابش را تحویلتان میدهد.
فیلم Goon به کارگردانی مایکل داوس، یکی از آن کمدیهایی است که بدون بیش از حد تخیلی و خوشبینانه جلوه کردن، هم روی حسوحالِ لحظهای و هم احساس مثبت تماشاگر در طولانیمدت، تاثیری انکارناپذیر دارند
ساختهی مایکل داوس به طرزی لایق ستایش، یکی از آن فیلمهایی به شمار میرود که بارها پایشان را از حد خود درازتر میکنند و در چند سکانس مشخص، بیش از حد اغراقآمیز به نظر میآیند. در عین حال، فیلم خوشبختانه موفق شده است همین مورد را نیز به یکی از عناصر سازنده و حیاتی برای قصهگوییاش تبدیل کند و سبب شود که بیننده بهجای اعتراض به چنین جنسی از روایت کمدیِ فیلمنامه، از آن لذت ببرد. حالا این را بهعلاوهی کاراکتر ساده و دوستداشتنی داگ کنید که شاید ابدا شخصیت همذاتپندارانه و قابل درکی برای همگان نباشد،
اما در اوج معیوب بودن و رنج بردنش از برخی
کمبودها، لیاقت به آغوش کشیده شدن توسط
ذهن بینندگان اثر را دارد. داستان عاشقانهی
جذابی که بهعنوان یکی از طرحهای فرعی به
خوبی در دل داستان شرح و بسط مییابد،
طنزآفرینیهای پوچگرایانهی اثر و وضعیت
احساسی و همزمان خندهدار شخصیت اصلی
اش، همگی Goon را بدل به یکی از آن کمدی
هایی کردهاند که هم روی حسوحال لحظهای
و هم احساس مثبت تماشاگر در طولانیمدت،
تاثیری انکارناپذیر میگذارند.