نقد و بررسی فیلم Frailty (سرزمین مجازات) محصول ۲۰۰۱
خداوند ما را از دست افرادی که در فکر تحمیل ارادۀ خود بر ما هستند حفظ کند، دلیل این افراد در تحمیل ارادۀ خود آن است که فکر میکنند
از چیزی در آینده باخبرند. «سرزمین مجازات» در مورد چنین آدمی است، پدری مهربان و نرمخو که فرشتهای به سراغش میآید و وظیفۀ کشتن شیاطین آدمنما را بر عهدۀ او میگذارد. او “آندریا یِتس” را به خاطرمان میآورد که معتقد بود در تسخیر شیطان است و میتواند فرزندانش را با غرق کردن آنها نجات دهد. «سرزمین مجازات» به همان اندازه مخوف است: این پدر دو پسر دارد که تقریباً ۷ ساله و ۱۰ ساله هستند و از آنها میخواهد که در کشتن قربانیهایی که به خانه میآورد به وی کمک کنند.
به نظر نمیآید که این پدر شخص بددهنی باشد. او فرزندانش را دوست دارد و فقط از دستورات خداوند پیروی میکند. او میگوید: «پسرم، اکنون این وظیفۀ ماست. ما باید این کار را انجام دهیم.» وقتی که پسر بزرگتر وحشتزده شده و به این نتیجه میرسد که پدرش دیوانه شده است، به پدر خود میگوید که او را به پلیس معرفی خواهد کرد. پدر توضیح میدهد که «پسرم، اگر تو این کار را بکنی، من خواهم مرد. فرشته صراحتاً این وظیفه را بر دوش من گذاشته است.» فشاری که بر فرزندان وارد میشود غیرقابل تحمل و بسیار مصیبتبار است و کل زندگیشان را به انحراف میکشاند.
«سرزمین مجازات» اثری فوقالعاده است که نه تنها چرخشهای داستانی غیرمنتظرهای را در اعماق خود نهفته دارد بلکه از مفاهیمی ضمنی برخوردار است که در ابتدا پنهاناند و داستان را عمیقتر و غمانگیزتر میسازند. این اولین فیلمی است که بازیگری به نام “بیل پَکِستون” آن را کارگردانی کرده است. خود پکستون نقش آن پدر را بازی میکند و در ادامۀ داستان، بابایی را به نمایش میگذارد که تبهکار نیست بلکه مردی صادق است که در اوهام خویش گم گشته است. “مَتیومَککاناهِی” نقش یکی از پسران او را بازی میکند که در سن بزرگسالی است و “پاوِرز بوث” مأمور افبیآی است که در تعقیب قتلهای زنجیرهایِ موسوم به «دست خدا» در تگزاس است. یک شب، این پسر پیش او میآید، در حالی که جسد برادرش در داخل یک آمبولانس دزدیده شدهای است که در بیرون پارک شده است.
این فیلم به شیوههای بسیار متفاوتی جلو میرود به طوری که درست تا آخر فیلم به غافلگیر کردن بیننده ادامه میدهد. در ابتدا به شیوۀ یک فیلم پلیسی شروع میشود، مدتی به نظر میآید که معمایی از نوع «مظنونین همیشگی / The Usual Suspects» باشد، در جاهایی به صورت فیلم ترسناک خانوادگی جلوه میکند، احساس تأسف را به همراه احساس وحشت بر میانگیزد و برای من یادآور فیلم دیگری به نام «خلسه / The Rapture» است. «خلسه» دربارۀ مادری است که میخواهد بچه اش را قربانی کند تا به طور دقیق از دستورات دین خود پیروی کرده باشد.
در آغاز فیلم، “مَتیومَککاناهِی” در دفتر کار “وِسلی دویل” (با بازی پاوِرز بوث)، مأمور افبیآی دیده میشود. او خود را “فِنتون میکس” معرفی میکند و میگوید که میداند چه کسی قتلهای زنجیرهای را سالها در این منطقه مرتکب شده و باعث نگرانی اهالی منطقه شده است. داستان او به صورت فلاشبکهای بسیار طولانی در میآید که در آنها پَکِستون را در نقش میکس بزرگتر و “مَتیو او. لِری” و “جِرِمی سامتِر” را در نقش فِنتون و آدامِ کوچک میبینیم. مادر آنها مرده است؛ آنها در یک خانۀ چوبی هرمیشکل در نزدیکی “باغ گل رُز” محله به شادی و آرامی زندگی میکنند تا این که شبی پدرش آنها را بیدار میکند و خبر ملاقات خود با فرشته را به آنها میدهد.
این فیلم نه اکراهی از رویدادهای وحشتناک دارد نه میلی به شرح و بسط آنها نشان میدهد. یک رشته قتل با تبر وجود دارد که البته به صورت خارج از نما اتفاق میافتند. این فیلمی نیست که دربارۀ خون و خونریزی باشد بلکه دربارۀ وسواس فکری است. مطلبی که واقعاً ناراحتکننده است به این دو پسر مربوط میشود که نقش آنها را او. لِری و سامتِر بازی میکنند؛ اینها کودکانی شاد هستند که زندگیشان به کابوسی بدل میشود. آدامِ جوان از روی سادگی هر آنچه را که پدرش میگوید باور میکند. سن و سال فِنتون به حدی است که غلط بودن حرفهای او را میفهمد. او به آدام میگوید: «پدر تو را شستوشوی مغزی داده است. این یک دروغ بزرگ است. او مردم را میکشد و تو به او کمک میکنی.» ساخت داستان از چندین جهت حول «دستورات» فرشته شکل میگیرد. این پسران به همراه پدر در خانهای به دام افتادهاند که خرافهپرستی بر آن حاکم است. با این حال، یک واقعیت جالب وجود دارد، این که وقتی پدر قربانیان خود را لمس میکند تصویری گرافیکی از گناهان آنها را مشاهده میکند، او به وضوح میبیند که چرا باید کشته شوند. آیا این تصویرها دقیقاند؟ ما نیز آنها را میبینیم، امّا معلوم نیست که آیا آنها را از دریچۀ چشم پدر میبینیم یا از منظر راوی فیلم، البته اگر تفاوتی در میان باشد. در این باره که آیا اینها حقیقتاً درستاند باید بگویم که دستکم معتقدم هیچکس نمیتواند به طور قطع و یقین چیزی را دربارۀ دیگری بداند. این چیزی است که، به هر صورت، از طریق لمس کردن صِرف امکانپذیر نیست. امّا نمایی در فیلم وجود دارد که مطمئناً مورد بحث و جدل واقع شده است، نمایی که نشان میدهد دست خدا حقیقتاً قتلهای صورت گرفته توسط پدر را هدایت میکند.
شاید فقط یک کارگردان تازهکار و، به عبارتی، بازیگری که
به کارگردانی به عنوان کار بعدی خود نیازمند نیست، از
جسارت لازم برای ساخت چنین فیلمی برخوردار باشد.
این قابل قبول نیست. این منطق ما را مستقیماً به قعر
جهنم میبرد. ما فیلمهایی را که ماوراءالطبیعه را دستمایه
قرار میدهند دوست داریم، امّا آیا میپذیریم که فیلمی
مستقیماً و آشکارا نشان دهد که منطق یک مؤمن واقعی
به چنین جایی میانجامد؟ فقط بارقهای از این ذهنیت
در روز بعد از حادثۀ ۱۱ سپتامبر به وجود آمد، زمانی
که موعظهگران تلویزیونی آن حادثه را به عنوان مجازات
خداوند برای گناهان ما توصیف کردند. وقتی این افراد
فهمیدند که این صراحت بیان محبوبیت آنها را کاهش
داده است، از حرف خود عقبنشینی کردند.
با توجه به این فیلم، پَکِستون کارگردان خوشذوقی
است؛ او و همکارانش “بِرِنت هانلی” نویسنده، “
بیل باتلِر” فیلمبردار و “آرنولد گِلاسمَن” تدوینگر
فیلمی پیچیده ساختهاند که شور و هیجان ناشی
از یک فیلم ساده را بر ما مستولی میسازد. ما
قدم به قدم با فیلم جلو رفته و ماجراهای داستان
فیلم را کشف میکنیم و به سختی میتوانیم
حدس بزنیم که داستان به کجا خواهد کشید.
توجه: من با تماشای این فیلم دوباره به یاد
«West Memphis Three / سه وست منفیسی»
(www.wm3.org) افتادم، آن سه نوجوان آهل
آرکانزاس هستند که به خاطر قتل وحشیانۀ
سه کودک مجرم شناخته شدند. یکی از آنها
به مرگ و دو نفر دیگر به حبس طولانیمدت
محکوم شدند. در فیلمهای مستند «بهشت
گمشده ۱ / Paradise Lost» محصول ۱۹۹۲ و «بهشت گمشده ۲: الهامات / Paradise Lost 2: Revelations» محصول ۲۰۰۰ معلوم میشود که احتمالاً این افراد بیگناهاند (مظنون اصلی تقریباً به طور کامل جلوی دوربین اعتراف میکند)، امّا این سه نفر هنوز در زندان به سر میبرند، زیرا آنها لباس سیاه پوشیده بودند، به موسیقی هویمتال گوش میکردند و بدون دقت لازم توسط دادگاه محکوم شدند و جامعه قانع شد که آنها شیطانپرستاند. این شواهد کافی به نظر میرسید، زیرا چیزی بیش از این وجود نداشت و این پسران ثابت کردند که در زمان وقوع جرم جای دیگری بودهاند.