نقد فیلم Avengers: Endgame (انتقامجویان: پایان بازی)
هشدار: برخی ارجاعات به چیزهایی که در فیلم اتفاق میافتند در این نقد و بررسی وجود دارند، همچنین بحثهای
معمول و عادی دربارهی عناصر داستانی که در تریلرها و کلیپهای قبل از انتشار فیلم دیده ایم اما منتقد تلاش کرده است تا این نقد و بررسی را با کمترین میزان اسپویلر بنویسند. اما اگر دوست دارید که تجربهی بدون قضاوتی دربارهی این فیلم داشته باشید تا زمان دیدن آن از خواندن این نقد خودداری کنید. البته فیلم اسپویلرهای شدیدی دربارهی فیلم Avengers: Infinity War دارد با این فرض که شما این محصول سال ۲۰۱۸ را دیده باشید.
و بالاخره دنیای مارول به این نقطه رسید. ۱۱ سال پس از اینکه «مرد آهنی»(Iron Man) سینمارو ها را به دنیای سینمایی مارول(MCU) معرفی کرد، فیلم «انتقام جویان: پایان بازی»(Avengers: Endgame) که چهارمین فیلم با عنوان انتقامجویان در نام خود است، این چرخهی ابرقهرمانی را به نقطهی پایانی خود رسانده است. اگرچه «دنیای سینمایی مارول» پس از این پر زرق و برقترین نمایشِ نمایشها ادامه خواهد داشت اما قطعا دیگر یکسان با الان نخواهد بود. این البته اسپویلر محسوب نمیشود. یک حقیقت واضح است که تمام طرفداران فیلم قبل از اینکه به سینما بروند و برای تماشای این فیلم بر روی صندلی بنشینند باید با آن کنار بیایند، فیلمی که یک حماسهی سه ساعته به نام «پایان بازی» است.
فیلم «انتقامجویان: جنگ ابدیت» مدتها قبل از اینکه وارد پروسهی ساخت بشود، اصلا قرار نبود که یک فیلم جدا باشد. این اثر همیشه به عنوان بخش اول از یک حماسهی ماجراجویانه شناخته میشد که قرار بود در بخش دومی به نام «جنگ ابدیت ۲» پایان یابد که بعدها نامش به «بازی پایانی» تغییر کرد. فیلم «جنگ ابدیت» در حد و اندازهی خود فیلم پرجرئتی محسوب میشد؛ یک فیلم چندین ابرقهرمانی و بزن و بکش با سطح هیجانی غیرقابل تحمل که در پایان آن نیز آدم خوبهای داستان بازنده شدند. و منظور ما از «بازنده»، باختن به بدترین طرز ممکن و با قاطعیت کامل است. بیش از نیمی از شخصیتهای فیلم، یعنی کاراکترهایی مثل «پلنگ سیاه»، «اسکارلت جادوگر»، «استار لرد»، «مرد عنکبوتی» و «دکتر استرنج» نه تنها کشته بلکه از چرخهی زندگی خارج شدند آن هم صرفا با یک بِشکنِ دست. از زمان فیلم «شوالیهی سیاه»(The Dark Knight) نشده بود که یک فیلم کامیکبوکی تا این حد پایانبندی تلخی داشته باشد. از زمان فیلم «جنگ ابدیت» دو فیلم دیگر در دنیای سینمایی مارول اکران شده اند اما هیچکدام داستان را چندان به پیش نبرده اند. کار سنگین به عهدهی کارگردانان این اثر یعنی «آنتونی و جو روسو» قرار داده شده است. آنها عوامل و بازیگران خود از فیلم «جنگ ابدیت» را بار دیگر به این فیلم آورده اند. این عوامل شامل نویسندگان یعنی «کریستوفر مارکوس» و «استفن مک فیلی»(برای اطمینان حاصل کردن از ادامهی کیفیت بالای روایت)، فیلمبردار «ترنت اوپالوچ»(برای اطمینان حاصل کردن از ادامهی کیفیت بالای بصری)، و در نهایت سازندهی موسیقی متن اثر یعنی «الن سیلوستری»(برای اطمینان از ادامهی کیفیت بالای موسیقی اثر) میشود.
اگر بخواهیم دو فیلم اخیر «انتقامجویان» را در یک تصویر ببینیم باید گفت که «جنگ ابدیت» روایت قویتری از «بازی پایانی» دارد و تاثیر کلی آن نیز بالاتر است. چیز خاصی در «بازی پایانی» وجود ندارد که به لحاظ شوکهکنندگی و تاثیرگذاری به پای لحظهای که «ثانوس» در «جنگ ابدیت» بشکن خود را میزند برسد. «بازی پایانی» در ترکیب عناصر دراماتیک با صحنههای بزرگ نبرد با جلوههای ویژهی عظیم کار با کیفیتی انجام داده است(مقداری طنز نیز به اثر اضافه شده است که بر عهدهی «ثور» و «هالک» قرار دارد). چندین و چند صحنهی شورانگیز نیز در اثر وجود دارد که طرفداران را به وجود خواهند آورد، همچنین پایانبندی اثر نیز بالانس مناسبی بین خاتمهدادن این حماسهی ۱۱ ساله و همچنین فراهم کردن مسیر برای ادامهی راه برقرار میکند.
«انتقام جویان: بازی پایانی» یک سری مشکلات در بخش سرعت روی دادن اتفاقات خود دارد. فیلم بعد از شروع قوی خود وارد یک بخش خیلی آرام و کند میشود(بخشی که شامل سه ماجراجویی طولانی میشود) تا اینکه همه چیز را در بخش پایانی که ملغمهای از خشم و صوت است جمعبندی بکند. با وجود مدت زمان ۳ ساعتهش، «بازی پایانی» را به راحتی باید طولانیترین فیلم تاریخ دنیای سینمایی مارول دانست اما لحظاتی در این اثر وجود دارد که حضورشان باعث میشود فکر کنیم شاید بهتر بود که تدوینکنندگان اثر کمی خشونت بیشتری در حذف برخی صحنهها به خرج میدادند. صحنههای دراماتیک، آرام و ساکت به هیچوجه مشکل «بازی پایانی» نیستند؛ این صحنهها معمولاً دارای کیفیت بازیگری بالایی هستند و تاثیرگذاری آنها نیز در سطح معقولی قرار دارد. چیزی که باعث میشود گاهاً حس کنیم فیلم در حال دویدن بر روی یک تردمیل است، صحنههای میانی اثر است که در آنها «انتقامجویان» به گروههای کوچکتری تبدیل میشوند تا به دنبال چیزی بروند که گویی جست و جوی طلا است. بسیاری از جزئیات اثر به نظر جزئیات اضافی اند.
«بازی پایانی» حوالی زمانی شروع میشود که «جنگ ابدیت» پایان یافته بود. فیلم در ابتدا به ما نشان میدهد که «هاکآی»(با بازی جرمی رنر) چگونه توسط اقدامات ثانوس تاثیر گرفته است. سپس با شنیدن بخشهایی از آهنگ «Dear Mr Fantasy» که بر روی لوگوی مارول در حال شنیده شدن است، ما با باقی بازماندگان فیلم مواجه میشویم که در حال بازیابی خود هستند، حتی کسانی نیز اصلا توان بازیابی ندارند(سه خط از شعر این آهنگ بسیار برای تعیین فضای فیلم تاثیرگذار میتوانند باشند:«خانم فانتزی عزیز، برای ما آهنگی اجرا کن، چیزی که همهی ما را شاد کند. هر کاری لازم است بکن، ما را از این تیرگی برهان). در بخش بعدی به ما نشان داده میشود که «مرد آهنی»(با بازی رابرت داونی جونیور) و «نبیولا»(کارن گیلان) چگونه از مرگ حتمی خود در فضا رهایی پیدا میکنند. «مرد مورچهای»(پال راد) راهی به خارج از دنیای کوانتومی پیدا میکند(افتخار آن به یک موش صحرایی میرسد). تمامی دیگر قهرمانان یعنی «کاپیتان آمریکا»(کریس ایوانز)، «بلک ویدو»(اسکارلت یوهانسون)، «بروس بنر»(مارک رافالو)، «وار ماشین»(دان چیدل) و «ثور»(کریس همسورث) درگیر اقداماتی هستند که با «گناه بازمانده» در عمق شکست خود کنار بیایند. تنها برنامه و نقشهی آنها هر چند هم که غیرممکن و غیرواقعی به نظر میرسد این است که ثانوس را بیابند، سنگهای ابدیت را از او بگیرند و واقعیت را دوباره بازیابی کنند. اینجا زمانی است که «کاپیتان مارول»(بری لارسن) وارد اثر میشود تا یک سخنرانی قهرمانانه بکند و کمک کند تا نقشه را اجرایی بکنند.
میتوانم قاطعانه بگویم که افرادی که از شخصیت «لارسن» در فیلم «کاپیتان مارول» خوششان نیامد قطعاً به هنگام تماشای این فیلم نیز نظر بهتری دربارهی او نخواهند داشت. شخصیت او بسیار مغرور و خودپسند نوشته شده است؛ ویژگیهایی که برای ابرقهرمانان چندان ناشناخته نیست اما خب به شخصیت او نمیخورد چرا که او بسیار دیرتر از بقیه وارد این داستان شده است. نگرانیهایی که دربارهی نحوهی استفادهی نویسندگان از شخصیت او وجود داشت نیز به نظر برطرف شده اند. «تونی استارک» نیز زندگی خود در دنیای سینمایی مارول را به عنوان یک شخصیت ناخوشایند شروع کرد اما با گذشت زمان او درسهای سختی گرفت که باعث تغییر وی شد. احتمالاً چیز مشابهی برای «کارول دنورز» نیز روی خواهد داشت چرا که به نظر مدت زیادی در کنار او خواهیم بود(حداقل با توجه به قرارداد کاریش).
در جایی باید شاهد صحنهای میانپرده طور یا سکانسی پس از پایان اثر(Post-Credit) میبودیم، فیلم رویکردی شبیه به «سفرهای ستارهای: کشور کشف نشده»(Star Trek VI: The Undiscovered Country) در پیش گرفته است. فیلم با اعضای اصلی گروه اینگونه «خداحافظی» کرده بود که امضای آنها به همراه اسامیشان را در پایان تیتراژ به بینندگان نشان داده بود. «انتقام جویان: بازی پایانی» نیز کار مشابهی را میکند و به افرادی که دورانشان در این فیلمها به پایان رسیده است خداحافظی میکند(البته برخی از آنها شاید بازگردند).
فیلم از تمامی آثار دنیای سینمایی مارول در برخی
زمینهها به جلوتر میرود، اثری که نه تنها شامل
سفر در فضا میشود(چیزی که شاید تا کنون خیلی
ابتدایی به نظر برسد) بلکه بُعدهای چهارم و پنجم
(زمان و جهانهای موازی) را نیز وارد بازی کرده
است. رویکردی جدیدی به پارادوکسهای زمانی
در این اثر وجود دارد و همچنین ارجاعات متعدد
به فیلم «بازگشت به آینده»(Back to the Future)،
چه به لحاظ بصری و چه دیالوگها. «انتقام جویان:
بازی پایانی» از فرصت خود استفاده میکند تا بر
روی انتقامجویان اصلی تمرکز بکند و اطمینان
حاصل کند که همهی آنها لحظهای برای درخشش
در این اثر در اختیار خواهد داشت، علیالخصوص در
طی نبرد پایانی. فیلم در پایان خود چند قدم اشتباه
برمیدارد – لحظهای که ناگهان کسی که انتظارش
را ندارید در نقش قهرمان ظاهر میشود و یک
صحنهی دیگر که در نقش فن-سرویس ظاهر
میشود(البته من را اذیت نکرد اما نادیدگرفتن
آن غیرممکن بود). با این وجود، تاثیر مضاعف
این حجم از صحنههای هیجانانگیز یک نوع
خستگی بوالهوسانه به وجود میآورد که
وقتی این فاز سینمایی دنیای مارول تمام
شود بیشتر حسش خواهیم کرد. «انتقامجویان
: پایان بازی» به اندازهی فیلم قبلی خود بی
محابا، بیرحم و شوکهکننده نیست اما پایان
بندی ارزشمندی برای دوگانهی «جنگ ابدیت»
و همچنین خاتمهی مناسبی برای اولین دوران
«انتقامجویان» است.