نقد و بررسی فیلم The Last Witch Hunter (آخرین شکارچی جادوگران)
اگر وین دیزل به دنبال بازی در سومین فیلم دنبالهدار کارنامه خود میگردد، «آخرین شکارچی جادوگران»(The Last Witch Hunter) میتواند
گزینه «امنی» باشد. کاراکتر او در این فیلم، کودلر، جنگجوی بیش از ۸۰۰ ساله لشکر خیر، مستلزم این نیست که دیزل از کنج راحتی خود خارج شود. او دام تورتوی بدون ماشین و ریدیک بدون آن نگاه خیره است. متأسفانه یک فیلم برای موفق شدن به چیزهایی فراتر از جذابیت استالونهای دیزل نیاز دارد و این جایی است که «آخرین شکارچی جادوگران» کم میآورد. المانهای داستانی بسیار گیج کنندهاند و سبک «دست و پا چلفتی وار» برک آیزنر، کارگردان، در درآوردن صحنههای اکشن بیننده را مجبور میکند تا منتظر بماند و ببیند بعد از پایان مبارزه چه کسی پیروز شده است. در طول فیلم اشاراتی وجود دارند که نشان میدهند «آخرین شکارچی جادوگران» داستان جاهطلبانهتری از آنچه در طول این فیلم ۱۰۶ دقیقهای دیده میشود دارد اما اگر نسخه بهتری وجود میداشت هرگز چنین چیزهایی را نشان نمیداد.
فیلم آغازی بسیار جذاب و چشمگیر دارد اما این سکانسی نامنسجم است که در آن عدهای از مردان شبیه به پناهندههای «ارباب حلقهها» با هدف پایان دادن به سلطنت ملکه جادوگرها (جولی انگلبرشت) و بدبختیهای ناشی از آن وارد کُنام او میشوند. بخش اعظمی از آنچه آنجا رخ میدهد تیره و تار است به جز یک شوالیه، کودلر فوقالذکر، که به این صحنه جان میدهد. با این حال، وقتی که ملکه جادوگرها را میکشد او شوالیه را نفرین میکند که جاویدان شود و هرگز نمیرد. ضد حال.
دفعه بعدی که او را میبینیم مشغول پرسه زدن در دنیای مدرن و انجام کاری است که در تمام طول مدت هشت قرن گذشته کرده است- راندن جادوگرهای بدطینت. دستیارش، دولان سی و ششم (مایکل کین)، دیگر حسابی پا به سن گذاشته است. او که میخواهد بازنشسته شود جانشین خود، دولان سی و هفتم (الیجا وود)، را به کودلر معرفی میکند و بعد ناگهان ریق رحمت را سر میکشد. کودلر که به بازنشستگی و مرگ دستیارش در یک روز مشکوک شده در این باره تحقیق میکند و متوجه توطئه مخوفی که توسط گروهی از جادوگران با هدف زنده کردن دوباره ملکه جادوگرها مهندسی شده است میشود. با کمک یک جادوگر خوب جذاب، کلوئی (رز لزلی بازی تاج و تخت)، کودلر سعی میکند تا یکی از خاطرات کلیدی که فراموش کرده است را به یاد بیاورد و بعد درگیر سکانس اکشن دیگری میشود که در آن به سختی میتوانیم بفهمیم که چه اتفاقی دارد میافتد.
برخلاف اغلب فیلمهای فانتزی بی خاصیت، این یکی حداقل خسته کننده نیست. این فیلم خشن و پر سر و صدایی است و دیزل و لزلی به نظر انرژی زیادی برای کاراکترهایشان گذاشتهاند. اما چنین چیزی را نمیتوان در مورد مایکل کین گفت، گرچه اظهار نظر درباره بازی او با توجه به این که اغلب در کما است سخت است. الیجا وود به قدری قابل فراموشی است که تنها دلیلی که نقش او در این فیلم را به یاد میآوریم یک «پیچش» دیرهنگام است. هر چه کمتر درباره فیلمنامه بگوییم بهتر است- به نظر آن هدفی غیر از طول دادن زمان فیلم به اندازه ۱۰ دقیقه دیگر و تبدیل یک پایان خوب و تمییز به پایانی شلخته نداشته است.
قبلاً گفتهام که بارقههایی از یک فیلم بهتر در این فیلم دیده میشوند.
جاودانگی کودلر بیشتر یک نفرین است تا یک موهبت و میتوانیم سنگینی
بار گذشت زمان را بر او احساس کنیم. او از خود راضی، متکبر است
و از نزدیک شدن به دیگران میترسد. بازی آخر ملکه جادوگر میتواند
هوشمندانه تلقی شود، گرچه مطمئن نیستم که چندان مرتبط با موضوع
فیلم باشد. سکانسهای فلش بک/رویا در ارائه جلوهای انسانی از کودلر
موثر هستند، گرچه درد او آن طور که فیلمسازها امیدوار بودهاند احساس نمیشود.
«آخرین شکارچی جادوگران» شبیه قسمت اول یک سریال به نظر میرسد
گرچه بر خلاف برخی آثار مشابه آن داستان مستقلی را تعریف میکند.
فیلم شباهت گذرایی هم به یکی دیگر از فیلمهای سال ۲۰۱۵، «پسر
هفتم»(Seventh Son) دارد (گرچه آن فیلم کاملاً در عصر سیاه چاله ها
و اژدهاها میگذرد، ولی این یکی فقط از آن دوران شروع میشود). این
فیلم فاقد کیفیتی است که از فیلمهایی که در اواخر اکتبر/فصل اسکار
اکران میشوند انتظار میرود و در عوض بیشتر شبیه رقیب فیلمهای ماه
ژانویه/فوریه است. با این حال، بدون توجه به تاریخ اکران آن هیچ مقدار از
جادوگری نمیتواند بیننده کافی برای تماشای این فیلم جذب کند تا بتواند
به فروش بهتری از آنچه مستحقش است در گیشه دست یابد.