برخورد نخستین مانی با ادیان و فرقههای دینی گنوسی رایج در بین النهرین ناشی از گرویدن پدرش به آنها بود. چراکه جذب آنان شده و به بین النهرین نقل مکان کرده بود. زمانیکه مانی شش ساله بود پدرش ترک همسر کرد و به همراه فرزندش زندگی در میان گنوسیان را آغاز کرد, چراکه دوری گزیدن از زن و شراب و گوشت جزء اعتقادات و وظایف دینی بسیاری از فرقههای گنوسی بود. بنابراین کودکی مانی در میان گنوسیان سپری گشت و آموزههای کودکی او متأثر از اعتقادات آنان شد, همچنانکه بعدها, دین خودش نیز متأثر از عقاید گنوسی بود. او در نوجوانی ادعا کرد که به او وحی شدهاست . او سفرهای دور و وسیعی به ایران , هندوستان غربی و شمال شرقی ایران کرد و به تبلیغ دینش پرداخت. پس از چهل سال سفر به همراه ملتزمان خود به پارس بازگشت و پیروز برادر شاپورشاه را به آیین خود درآورد. مانی تحت تأثیر ماندایی گران، موعظههای خود را در سنین جوانی آغاز کرد.بنابر تذکرههای بیرونی که در دائره المعارف قرن ۱۰ام :الفهرست ابن ندیم نگهداری میشود، در دوران جوانی خود، مانی از روحی که بعدها سیزیگس یا همزاد نامیده شده، وحی دریافت کرده بود.و به او حقایق الهی دیانت را آموخته بود. درین دوره گروههای کثیر موجود بخصوص مسیحیان و زرتشتیان برای قدرت اجتماعی-سیاسی قوی تر با هم در حال رقابت بودند. مانی همچنین از کتب مقدسی چون پوران و کورال نیز پیروی کرد. او شش کتاب مقدس خود را به زبان سریانی , زبان اصلی رایج در بین النهرین (غرب عراق, لبنان و سوریه کنونی پیش از یورش تازی – اسلامی) به رشته تحریر درآورد. همچنین کتاب شاپورگان خود را به پهلوی (فارسی میانه) نوشت و روز تاجگذاری شاپور اول ساسانی به او تقدیم کرد و از حمایت شاپور برخوردار شد.
مبلغان و پیروان او از ترکستان چین تا روم و مصر فعال بودند و کتابهایش را به زبانهای ایرانی پهلوی (فارسی میانه ساسانی), پهلوانیگ (پهلوی اشکانی = پارتی) و سغدی و زبانهای مجاور ایران همچون چینی , ترکی اویغوری , قبطی و یونانی ترجمه میکردند. آنان این دین را از طریق ترجمه کتابهای مقدس مانی به زبان مردم همان مناطق تبلیغ میکردند و این امر را مزیتی برای دین خود میدانستند ولی بیش از ششصد سال است که منسوخ شدهاست.
بنا بر سیریل اورشلیم، دانش اندوخته شده مانی از سفرهای مردی هندی به نام سیتانوس در ۵۰ پس از میلاد نشات گرفتهاست.پس از مرگ سیتانوس، شاگرد او تربینتوس به فلسطین و یهودا («در آنجا شناخته شد و در یهودا محکوم گردید»)و بابل رفت. او از نام بوداس استفاده میکرد که میتوانست خود را بودا معرفی کند و رابطهای نیز میان فلسفه خود و بوداییگری بیان نماید. تربیتوس با خود تالیفاتی از سیتانوس آورده بود که پس از مرگش آنها را به مهماندار خود، بیوهای با یک برده به نام کابریسوس هدیه داد که بعدا نام خود را به مانی تغییر داد. مانس در پارسی به معنای سخن ران است.
عرفان مانوی ریشه در کیش گنوسی داردو معرفت، خودآگاهی و خرد مهمترین ویژگی کیش مانوی است. به همین سبب مانی جهان شناختی گسترده و ژرف داشت. جهان شناسی او هرچند با اساطیر درآمیخته بود، ساختار پیچیده و ژرفی داشت و متکی به نجوم و دانشهای دیگر بود. در نگره مانوی همان قدر که روح والاست، تن فاسد، اهریمنی، حقیر و پلشت است
او واعظ مذهبی و بنیان گذار آیینی شد که زمانی دراز در سرزمینهایی از چین تا اروپا پیروان فراوانی داشت . مانی ادعای کرد که: آخرین پیامبر است، و رسالت او را فرشتهای بر او آشکار ساختهاست. محمد، نیز تشابهاً ادعای جانشینی پیامبران به ویژه پیامبر عبری، عیسی را داشت. او نیز ادعا کرد که تعلیمات وکتب رسل پیشین به دست پیروانشان دستکاری و تحریف شدهاست. برای مثال اینکه مسیحیان باور دارند که عیسی پسر خداست. او هم چنین ادعا کرد که آخرین رسول موعود بشریت است، همان گونه که مانی گفته بود. پیروان او معتقد بودن او فارقلیط، موعود عهد جدید است و آخرین رسول و خاتم نبیین، که خلافت بشر را با هدایت الهی به سرحد نهایت میرساند.که شامل سلسلهٔ کسانی چون شیث، نوح، ابراهیم، سام پسر نوح، نیکوتئوس، خنوخ، زرتشت، هرمس، افلاطون، بودا و عیسی است.
گرچه پیروان آیین مانی کمتر از زرتشتیان بودند، برای نمونه، مانی گرایان از حمایت اشخاص عالی رتبه سیاسی برخوردارشدند و به یاری امپراتوری پارسی، مانی میتوانست فرستادگان متعددی به دیگر نقاط جهان بفرستد.
مانی آموخته است که هنگامی که جان آدم نیکوکاری از تن بیرون میرود ایزدی به پذیرهٔ او میآید که سه فرشته همراه اوست که یکی جامهای و دیگری دیهیمی و سومی پُساکی در دست دارند. جان آدم نیکوکار جامه و دیهیم و پُساک (تاج گل) را میگیرد و از راه کهکشان به ماه و از آنجا به خورشید و از راه خورشید به بهشت نو میرود و در آنجا میماند تا پایان جهان. در پایان جهان، بهشت نو به بهشت کهن پیوند میخورد.
شواهد حاکی از آن اند که از محبوبیت مانیان پس از قرن ده میلادی در آسیای مرکزی، به آهستگی کاسته شد. برخی پژوهشگران یافتهاند که اندیشهٔ مانی گرایان زیرکانه بر تفکرات مسیحی تأثیر داشتهاست، در بحث تضادّ نیکی و بدی (خیر، شر) و شکل واضح شیطان.سبب این اثر قسمتاً، آگوستین هیپو است که پس از مدتی کمی که به آیین مانی گرویده بود، به مسیحیت روی آورد و نوشتههای او هنوز هم در میان الهیات دانان کاتولیک، پر نفوذ و تأثیرگذار اند.یکی از بارزترین اعتقادات مانویان، اعتقاد به سمسارا – به معنی تناسخ – است، یعنی روانهایی که هنوز از رده نیوشندگان به رده برگزیدگان ارتقاء نیافتهاند، محکومند آنقدر در دنیای مادی از جسمی به جسم دیگر منتقل شوند تا به مرحله برگزیدگی یا بالاتر برسند . جالب است که میان مانی و محمد، پیامبر اسلام توازی بر قرار است. مانی ادعا میکرد که جانشین پیغمبرانی چون عیسی و دیگرانی که تعلیماتشان موضعاً یا بدست پیروانشان تحریف شده، است. مانی اظهار دیانت کرد و هم چنین خود را فارقلیط منسوب میدانست.، عنوانی از انجیل، به معنای کسی که تسلی میبخشد یا کسی که بر طرف ما میانجی گری میکند، که بنابر رسم ارتودکسی خدا شخص روح القدس بدین نام درک میشود.
در اوایل قرن دهم میلادی، اویغور امپراتوری نیرومندی را تحت اثر بوداییگری پدید میآورد و برخی از معابد مانیان را به صومعههای بودایی تبدیل میکند. با این حال، این حقیقت تاریخی را که اویغور پرستندگان مانی گرا بودهاند را انکاری نیست. مورّخ تازی(عرب) ابن ندیم میگوید : که اویغورخان همهٔ تلاش خود را برای برجسته کردن آیین مانی در قلمرو پادشاهی آسیای میانه (سامان)کرد. مدارک چینی نیز ثبت کردهاند که روحانیان مانی گرا به چین آمدند و به بارگاه امپراتوری خراج در سال ۸۳۴ میلادی پرداختند. فرستادهٔ خاندان سونگ به نام ونگ از معابد مانیان در گائوچنگ بازدید کردهاست.
این دین تا قرن ۱۴ میلادی زنده بود و سپس پیروان خود را تحت فشارهای مختلف سیاسی و دینی از دست داد.
در ابتدای قرن بیستم نوشتههای بسیاری از پیروان مانی در معابد مانوی (مانستانهای) مدفون در شنزارهای تورفان در چین کشف شد که بخش بزرگی از آنها در انستیتوی شرق شناسی برلین نگهداری میشوند. بخشهایی از این دست نوشتهها خوانده شدهاست و تلاش برای خواندن بقیه آنها همچنان ادامه دارد. آنها به زبانهای مختلف و به خط مانوی که از ابداعات خود مانی بودهاست نوشته شدهاند. بیشتر این نوشتهها به زبان فارسی میانه (پهلوی) و پهلوانیگ (پهلوی اشکانی) هستند. ترجمههایی قبطی از مصر و ترجمههایی یونانی نیز از کتابهای مانی بر جای ماندهاست. تا در سال ۱۹۶۹ در مصر شمالی یک دست نوشت خطّی کهن یونانی متعلق به ۴۰۰ پس از میلاد کشف شد و امروزه «نسخه مانی کلن»، نامیده میشود چرا که در دانشگاه کلن نگهداری میشود. این نوشته، شرح زندگانی مانی و نمو روحانی به همراه اطلاعاتی دربارهٔ آموزههای دینی مانی و شامل تکههای از انجیل زندهٔ او و نامهٔ او به ادسا میباشد. مانی خود را ناجی و حواری عیسی مسیح معرفی میکرد.در پاپیروس قبطی مانی گری قرن چهارم، مانی به عنوان فارقلیط – روح القدس و عیسای نوین شناخته میشود.
نخستین فرستاده مانی به امپراتوری کوشانیان در شمال غربی هندوستان بود(چنانچه نقشهای متعدد مذهبی در بامیان در توصیف اویند)، جایی که باور برآن است که برای مدت زمانی زندگی کرده و به تعلیم پراختهاست.گفته میشود که به سمت درهٔ ایندوس در هندوستان در ۲۴۰ ۰ یا ۲۴۱ پس از میلاد با کشتی حرکت کردهاست و پادشاه بودایی: توران شاه هندوستان را به آیین خود درآوردهاست. در آن موقع است که به نظر میرسد اثرات مختلفی از بودایی گری به مانوی گری سرایت کردهاست :”نفوذ بودای گری بر تشکیل تفکر دینی مانی قابل توجهاست.حلول ارواح، باور مانی گران شد و ساختار چهارجانبهٔ اجتماع مانوی، میان راهبان مذکر و مونث، (گزیدگان) و پیروان غیر روحانی (نیوشندگان) که ایشان را پشتیبانی میکردند، تقسیم گردید. که به نظر میرسد این هم برپایه سنگهای بوداییان باشد.
اسطورهی آفرینش در دین مانی، آن گونه که از متون بازماندهی مانوی بر میآید، چنین است که:
در آغاز دو گوهر بود: گوهر روشنی و گوهر تاریکی. گوهر روشنی در بالا، در بهشت روشنی جای داشت و گوهر تاریکی در پایین، در سرزمین تاریکی. سرزمین روشنی و تاریکی با یکدیگر هممرز بودند. “پدر بزرگی” یا “شهریار بهشت روشنی”، آفریدگار همهی ایزدان، بر بهشت روشنی فرمان میراند و سرزمین او در نور و رامش و زیبایی جاودانه، غرقه بود. فرمانروای سرزمین تاریک، “اهریمن” یا “شهریار تاریکی” بود که خود جاودانه نبود بل که گوهرهای سازندهی وی ازلی بودند. او سری مانند شیر، بدنی چون اژدها، بالهایی چون بال پرندگان، دمی به سان دم ماهی، و چهارپا مانند چهارپایان داشت. سرزمین تاریکی یکسره در تباهی و زشتی و پلیدی و شرارت فرو روفته بود.
شهریار تاریکی با دیدن سرزمین روشنی، بر آن همه شکوه و زیبایی رشک برد. پس به یاری فرزندان تاریکی آهنگ تاختن به بهشت روشنی کرد. پدر بزرگی برای مقابله با هجوم اهریمن، “مادر زندگی” را فراخواند و او نیز “هرمزدبغ” را آفرید. هرمزدبغ به یاری پنج فرزند خود که همچون جنگافزارهای او بودند، یعنی فروهر، باد، روشنی، آب و آتش، به رویارویی با نیروهای تاریکی شتافت اما سرانجام به دام تاریکی افتاد و اسیر گشت. دیوان به بلعیدن پارههای نور فرزندان هرمزدبغ پرداختند و بدین سان روشنایی با تاریکی در آمیخت و آلوده شد. آن گاه پدر بزرگی برای رهاندن فرزند خود از مغاک تاریکی، “دوست روشنان” را آفرید، وی “بامایزد” را فراخواند و او نیز “مهرایزد” را.
مهرایزد به همراهی فرزنداناش دهبد، مرزبد، ویسبد، زندبد و مانبد به مرز روشنایی و تاریکی آمد و هرمزدبغ را با دست خویش از مغاک تاریکی به بیرون کشید و به بهشت روشنی آورد. آن گاه دیوها و فرزندان تاریکی را فروکوفت و به آزاد کردن پارههای نور به دام افتاده در تاریکی پرداخت. سپس با یاری مادر زندگی به آفرینش جهان دست زد. آنان نخست پنج فرش ساختند که میان بهشت روشنی و کیهان آمیخته، حایل بود و ایزدی از آن نگاهبانی میکرد. در زیر آن از پوست دیوان کشته شده ده آسمان را با چندین دروازه ایجاد کردند و ایزدی را به نگاهبانی آن گماردند. سپس در زیر این ده آسمان، یک چرخ گردان و منطقه البروج را آفریدند و بدان تبهکارترین دیوان را بستند. از باد، روشنی، آب، و آتش پاک شده از آمیختگی، دو گردونهی روشن آفریدند: “گردونهی خورشید” و “گردونهی ماه”. سپس مهرایزد ستارگان روشن را در جای جای آسمان زیرین قرار داد. بامایزد “بهشت نو” (ماندگاه موقت روان مردمان نیکوکار) را پدید آورد و مهرایزد از تن دیوان کشته شده، هشت زمین را به وجود آورد. آن گاه بر روی هر زمینی دریاها، کوهها، درهها، چشمهها، و رودخانهها ایجاد شد. اما جهان هنوز بیحرکت بود.
مهرایزد و مادر زندگی پس از آفرینش کیهان به بهشت روشنی رفتند و با هرمزدبغ، دوست روشنان، و بامایزد در پیشگاه شهریار بهشت روشنی حاضر شدند و از او درخواست کردند که ایزدی را گسیل دارد که خورشید و ماه را به گردش درآورد و روشنی ایزدان را که اهریمن و آز و دیوان و پریان بلعیده بودند، رهایی بخشد. پس آن گاه پدر بزرگی سه ایزد آفرید: نریسه ایزد، عیسای درخشان و دوشیزهی روشنی. نریسه ایزد کشتیهای خورشید و ماه را به جنبش درآورد که در نتیجهی آن، زمان و حرکت در کیهان پدید آمد. سپس نریسه ایزد و دوشیزهی روشنی در برابر دیوان دربند، برهنه نمایان شدند. دیوان نر با دیدن پیکرهی دوشیزهی روشنی پارههای نوری را که بلعیده بودند انزال کردند و از آن چه بر زمین ریخته بود، گل و گیاه و مرغزار پدید آمد. دیوان مادهی آبستن نیز با دیدن پیکرهی نریسه ایزد، فرزندان خود را سِقط کردند که بر زمین فرو افتادند و به شکل غولها و دیوهای بزرگ درآمدند در زمین بالیدند و با هم درآمیختند. دیو آز از آن فرزندان سقط شده، دو دیو بزرگ، نر و ماده، به نام “اشقلون” و “پیسوس” پدید آورد. آنان پس از بلعیدن فرزندان دیوی دیگر، با هم درآمیختند و فرزندی را بار آوردند که دیو آز پیکرهی آن را شکل داد و روشنیهای به دام افتاده را چون جان بدان تن بست و صورت نریسه ایزد را به آن بخشید و گوهر شرارت و شیطنت را در نهاد آن جای داد. چون این آفریدهی نر زاده شد، او را “گهمرد” نامید که نخستین انسان مذکر بود. دیو آز از فرزند دیگر آن غولان موجود دیگری را به همان سان، اما به صورت دوشیزهی روشنی ساخت و چون این آفریدهی مادینه زاده شد، او را “مردیانه” نامید، که نخستین انسان مؤنث بود. چون گهمرد و مردیانه در زمین زاده و پرورده شدند، آز و دیوان بزرگ بسیار شادی کردند. این زن و مرد نخستین، آن گاه که زندگی بر زمین را آغاز کردند، آز در نهاد ایشان بیدار شد و از آن رو به زیانکاری در زمین دست زدند. سپس اشقلون و گهرمرد با مردیانه در آمیختند که در نتیجهی آن، فرزندان بسیاری پدید آمد و نژاد انسان در زمین رو به فزونی و گسترش نهاد.
اما ایزدان برای رهایی انسان از فریب دیوان و شرّ جهان مادی، کوشیدند و بدین جهت، عیسای درخشان و دوشیزهی روشنی و بهمن بزرگ به سوی انسان شتافتند تا وی را یاری و راهنمایی کنند و جان بهشتی او را از چنگال ماده و از اسارت دیوان تاریکی نجات دهند و آزاد سازند.
خلاصه اینکه مانی دینی را احداث کرد میان مذاهب گبران و ترسایان که نه این بود و نه آن و به پیغمبری حضرت عیسی قایل بود و به نبوت حضرت موسی قایل نبود و میگفت عالم مرکب است از دو اصل قدیم : یکی نور و دیگری ظلمت ، و هر خیر و خوبی که در عالم هست از نور میدانست و هر شر و بدی را به ظلمت نسبت میداد ، و میگفت درندگان و موذیات و عقارب و حیات را ظلمت آفریده به سبب آنکه حکمت خلق را نمیدانست و گمان میکرد که خلق اینها عبث است و در اینها منفعت نیست ، و حکیم نمی بایسا اینها را خلق کند
مانی مایل بود که خود را به عنوان «حواری عیسی مسیح» تشریح کند، اما کلیسای ارتدوکس او را مرتد خواند . پس از شکست در برابر بردن طرفداری نسل بعدی و مرتد اعلام شدن او توسط موبدان زردشتی، گزارش شدهاست که مانی در زندان در انتظار حکم اعدام شاهنشاه پارس، بهرام اول، در گذشت. در حالیکه در شرحهای دیگر مرگ او را کندن پوست او یا بریدن سر وی اعلام میکنند.
منابع :
۱- شگفتی های خلقت / ترجمه توحید مفضل / علامه مجلسی
۲- ابوالقاسمی، محسن، تاریخ زبان فارسی، سازمان سمت، ۱۳۷۳. (صص ۱۹۱ و ۱۹۶)
۳- ابوالقاسم اسماعیل پور، اسطوره آفرینش در آیین مانی، انتشارات کاروان صفحه ۲۳
۴- ابوالقاسم اسماعیل پور، اسطوره آفرینش در آیین مانی، انتشارات کاروان صفحه ۲۹
۵- مهری باقری ادیان ایران باستان
۶-مانی و تعلیمات او: گئو ویدنگرن، ترجمهی نزهتصفا اصفهانی، ۱۳۵۲: ۹۳-۵۹
۷-مانی، در «بهار و ادب فارسی»: محمدتقی بهار، انتشارات کتابهای جیبی- فرانکلین، ۱۳۵۱: ۶۲-۵۶
اختصلاصی : https://shargh.us