سرش پایین بود. دستارش را منظم پیچیده بود و لباسهای تمیزی بر تن داشت. پیامبر اعظم(ص) از او خوشش آمد و پرسید: شغل او چیست؟ عرض کردم: بیکار است. حضرت فرمود: از چشمم افتاد. با شگفتی به مرد نگاه کردم و پرسیدم: چرا ای رسول خدا؟ فرمود: «چون اگر مؤمن شغل نداشته باشد، دین خود را وسیله امرار معاشش میکند».
منبع . محمد محمدی ری شهری، گزیده میزان الحکمه، سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، ۱۳۸۱، چ۱، ص۲۰۱.
دو شعر زیبا از محمدکاظم کاظمی / از دهان تفنگ
شعری زیبا و مفهومی / کسی تا قیامت نمی کرد پیدا – از آن گوشه ی کهکشان تیرِ ما را
گفتوگوی خواندنی ابوذر با عزراییل(ع)
از شیطنت های یک فیزیکدان معروف