تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى (ع)

تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى (ع)Reviewed by مدیریت پرچم های سیاه شرق on Feb 22Rating:

افرادى که اعتماد کرده‏اند

جمعى از دانشمندان بزرگ شیعه بر این تفسیر اعتماد ورزیده و به درستى انتساب آن به امام ابومحمد (ع) اعتقاد دارند، از قبیل:

۱- شیخ صدوق .۱

۲- شیخ طبرسى.۲

۳- محقق کرکى.۳

۴- شهید ثانى.۴

۵- محمد تقى مجلسى .۵

۶- ابن شهر اشوب.۶

۷- محقق بزرگ، آغا بزرگ تهرانى.۷

این بزرگان هیچ تردیدى در نسبت این تفسیر به امام (ع) نکرده و به صورت ارسال مسلم، نسبت آن را به امام پذیرفته‏اند.

 

سند تفسیر

اما سند این تفسیر و بعضى از خصوصیات آن در آغاز خود آن کتاب آمده است ،به شرح ذیل:

«محمد بن على بن محمد بن جعفر بن دقاق، مى‏گوید: دو شیخ فقیه: ابوالحسن محمد بن احمد بن على بن حسن بن شاذان، و ابو محمد جعفر بن محمد بن على قمى، براى من نقل کردند و گفتند: ابوالحسن محمد بن قاسم مفسر استرابادى خطیب – گفت: ابو یعقوب یوسف بن محمد بن زیاد و ابوالحسن على بن محمد بن سیار که هر دو شیعه امامیه بودند – گفتند: پدران ما شیعه دوازده امامى بودند و گروه زیدى مذهبان در استراباد اکثریت داشتند وما در عهد فرمانروایى حسن بن زید علوى، ملقب به «الداعى الى الحق» پیشواى زیدیه ۸ بودیم و او از زیدیه خیلى حرف شنوایى داشت و مردمان زیادى را به خاطر بدگویى ایشان به قتل مى‏رساند و ما بر جان خودمان بیمناک شدیم، از این رو با تمام کسانمان از استراباد بیرون شدیم و رفتیم به خدمت امام ابو محمد حسن بن على بن محمد، پدر امام قائم (ع)، و خانواده‏مان را در یکى از کاروانسراها پیاده کردیم و بعد، از امام حسن بن على اجازه ملاقات خواستیم، امام اجازه فرمود، وقتى که شرفیاب شدیم و ما را دید، فرمود:

«مرحبا به کسانى که به ما پناه آورده و به حمایت ما پناهنده شده‏اند، خداوند سعى شما را قبول کرد و بیم و ترس شما را بر طرف ساخت و دشمنان شما را از شما بازداشت با راحتى و امنیت جانى و مالى به وطنتان برگردید».

ما از شنیدن سخن امام – با وجود این که در راستى و درستى آن تردیدى نداشتیم – در شگفت شدیم،عرض کردیم: اى امام بزرگوار! در بین راه، تا وقتى که به شهر و دیار خودمان برسیم، مى‏فرمایید چکنیم؟ و چگونه وارد شهرى بشویم که از آن جا فرار کرده‏ایم؟ در حالى که پادشاه آن دیار با شتاب‏ها ما را مى‏جوید و ما را بسختى تهدید کرده است .

آنگاه امام (ع) فرمود:

«این دو فرزندتان را نزد ما بگذارید، تا به آنها علمى را بیاموزم که باعث شرافت آنها گردد، و اما شما به حرف سخن چینان و به تهدیدها اهمیت ندهید، زیرا که خداى عزوجل سعادت شما را کامل خواهد کرد و همانها را وادار خواهد کرد تا از شما نزد کسى که از دست او فرار کرده‏اید، شفاعت کنند…»

ابو یعقوب و ابوالحسن مى‏گویند: پدران ما از امام (ع) دستورهاى لازم را گرفتند و بیرون شدند و ما را در آن جا گذاشتند و ما به خدمت امام (ع) مى‏رسیدیم و آن حضرت محبتهاى پدرانه مى‏فرمود و چون خویشاوندان نزدیک با ما رفتار مى‏کرد، تا این که روزى فرمود:

«هرگاه خبرى آمد که خداوند عزوجل پدران شما را کفایت کرده و دشمنانشان را در برابر ایشان خوار ساخته و وعده‏اى که به آنها داده بودم راست درآمد، به پاس این لطف خداوند، من به شما تفسیر قرآن مى‏آموزم تفسیرى مشتمل بر بعضى از اخبار آل محمد (ص) باشد و بدان وسیله خداوند مقام شما را بالا ببرد.»

مى‏گویند: با شنیدن سخنان امام، خوشحال شدیم، عرض کردیم: یا بن رسول الله! در آن صورت ما تمام علوم و معانى قرآن را فرا مى‏گیریم ؟

فرمود:

«هرگز! بلکه آن مقدارى که امام صادق به بعضى از اصحابش آموخت، من مى‏خواهم به شما بیاموزم.»

از این سخن امام (ع) شادمان گشتیم و عرض کردیم: یا بن رسول الله! شما تمام علوم قرآن را مى‏دانید؟

فرمود:

«ما جامع خیر کثیریم و به ما فضل گسترده‏اى داده‏اند، ولیکن با این همه از علم قرآن، بخش بسیار اندکى است، خداى عزوجل مى‏فرماید:

«قل لو کان البحر مِداداً لکلماتِ ربّى لَنَفد البحرُ قبل ان تَنفدَ کلماتِ ربّى و لو رجئنا بمثله مداداً» ۹

بگو که اگر دریا براى نوشتن کلمات پروردگار من مرکب شود، پیش از آن که کلمات الهى به آخر رسد، آن دریا خشک خواهد شد، هر چند که دریایى دیگر ضمیمه آن شود! و مى‏فرماید:

«ولو انّ ما فِى الارضِ من شجره اٍقلامٌ و البحرُ یمدّه من بعدِه سبعهُ أَبحر مانفدت کلماتُ اللّه» .۱۰

اگر هر درخت روى زمین قلم و آب دریا به اضافه هفت دریاى دیگر مداد گردند بازنگارش کلمات خدا ناتمام بماند.

این است علم قرآن و معانى آن و عجایب نهفته در آن، پس شما چه مى‏بینید۱۱ نسبت به مقدارى که من از مجموعه قرآن دریافت کرده‏ام؟

عرض کردند: با این همه مقدارى که شما دریافت کرده‏اید، خداوند بدان وسیله شما را بر تمام کسانى که به مقدار شما علم ندارند و به اندازه شما درک نمى‏کنند، برترى و فضیلت داده است .

مى‏گویند: ما از نزد امام (ع) بیرون نشدیم تا این که پیکى از جانب پدران ما نامه‏اى آورد که در آن نامه آمده بود که حسن بن زید علوى مردى را به خاطر سخن چینى علیه همان افراد زیدى مذهب، به قتل رسانده و اموالش را مصادره کرده است و بعد نامه‏هایى از اطراف و اکناف به خط زیدى مذهبان، مبنى بر نکوهش و توبیخ فراوان نسبت به آن عمل، رسیده و خاطرنشان کرده است که آن مقتول بالاترین فرد زیدى مذهبان روى زمین بوده است و سخن چینان به خاطر فضیلت و ثروت او بدگویى کرده‏اند از این رو حسن بن زید از آنها تشکر کرده و دستور داده است بینیها و گوشهاى سخن چینان را بریده‏اند و بعضى از آنها عبرت گشته و برخى دیگر فرار کرده‏اند و حاکم علوى نیز پشیمان شده و استغفار کرده و بعد از پس دادن اموال آن مقتول به ورثه، اموال زیادى را صدقه داده و چندین برابر دیه مقتول را به ورثه پرداخته و از آنها حلیت خواست است، و ورثه مقتول هم گفته‏اند: اما دیه را ما به تو بخشیدیم، اما خون مقتول مال ما نیست بلکه مال خود اوست، خداوند حاکم است. آن علوى در پیشگاه خدا نذر کرده است که دیگر متعرض پیروان مذاهب نشود. و در نامه پدران ایشان چنین آمده بود که «داعى الى الحق» حسن بن زید شخصاً یکى از ندیمانش را با امان نامه مهر شده نزد ما فرستاده و اموال ما را ضمانت کرده که به ما باز گرداند و ضرر و زیانى که به ما رسیده جبران کند و ما به شهر بر مى‏گردیم، او به وعده خود نسبت به ما وفا خواهد کرد.

امام (ع) فرمود:

«براستى که وعده خدا حق است».

همین که روز دهم (از آن روز) شد، نامه پدران ما رسید که داعى الى الحق، به تمام وعده‏هایى که داده بود، وفا کرد. و به ما دستور داده بودند که در خدمت امام (ع)، امامى که برکاتش فراوان و وعده‏اش راست است، باشید. وقتى که امام از مضمون نامه مطلع شد، فرمود:

«اکنون وقت آن فرا رسیده است تا به وعده تفسیر قرآن که داده بودم عمل کنم.»

سپس فرمودند: «من هر روز مقدارى از آن را تعیین مى‏کنم و شما موظفید که بنویسید، همراه من باشید و از این مقدار بهره‏اى که از سعادت خداوند نصیب شما کرده است، پاس بدارید.»

نخستین چیزى را که امام (ع)، براى ما املا فرمود، احادیثى در فضیلت قرآن و اهل قرآن بود، سپس تفسیر قرآن را املا کرد و ما در مدت اقامت نزد آن حضرت، هر چه فرمود، نوشتیم و آن مدت، هفت سال بود که هر روز به مقدارى که ما مى‏توانستیم نوشتیم…»

ایرادها

چند ایراد به این تفسیر به شرح زیر وارد کرده‏اند:

اولاً: سند این تفسیر ضعیف است، زیرا که در سلسله این سند، محمد بن قاسم مفسر استرابادى مى‏باشد که وى ضعیف است .

ابن غضایرى مى‏گوید: «محمد بن قاسم مفسر استرابادى که ابو جعفر بن بابویه از وى روایت کرده، ضعیف و دروغگوست، از وى تفسیرى را نقل کرده که او از قول دو مرد ناشناخته روایت مى‏کند ؛ یکى از آن دو نفر به نام یوسف بن محمد زیاد و دیگرى على بن محمد بن سیار است که از پدرشان به نقل از ابوالحسن سوم (ع) روایت کرده‏اند در صورتى که این تفسیر ساخته سهل دیباجى از قول پدرش مى‏باشد»۱۲

سخن ابن غضایرى از چند جهت مردود است:

۱- او مى‏گوید: این تفسیر را یوسف بن محمد بن زیاد و على بن محمد ابن سیار ازقول پدرانشان نقل کرده‏اند، که این اشتباه است زیرا که آنها از پدرانشان نقل نکرده‏اند بلکه آنان بدون واسطه از امام ابو محمد نقل کرده‏اند.

۲- ابن غضایرى این تفسیر را به ابوالحسن سوم (ع) نسبت داده است، در حالى که منسوب به امام ابو محمد (ع) است .

۳- او مى‏گوید: این تفسیر را سهل دیباجى از قول پدرش ساخته است. در صورتى که این حرف عجیبى است زیرا که در سلسله سند این تفسیر، سهل وجود ندارد. به هر حال، آن چه را که ابن غضایرى درباره تضعیف این مرد – یوسف بن محمد – گفته است، قابل اعتماد نیست .

استاد خوئى مى‏گوید: کسى از پیشینیان محمد بن قاسم را حتى شیخ صدوق (ره) که بیش از همه، بدون واسطه از او روایت نقل مى‏کند، نه توثیق کرده و نه تضعیف نموده است… و صحیح آن است که بگوییم آن مرد مجهول الحال است و وثاقت و ضعفش، ثابت نشده است .۱۳ بنابراین نمى‏شود به او اعتماد کرد.

علاوه بر این، مفسر استرابادى که این تفسیر را از قول یوسف بن محمد بن زیاد و على بن محمد بن سیار، روایت مى‏کند، این هر دو نفر مجهول الحال مى‏باشند و به روایت آنها از قول امام ابو محمد (ع) به فرموده استاد خوئى نمى‏توان اعتماد کرد. ۱۴

ثانیاً: این تفسیر در بین مطالب دچار پراکندگى و ناپیوستگیهاست که خود دلیل عدم صحت نسبت آن به امام ابو محمد (ع) مى‏باشد که هر که نظر کند – به قول استاد خویى – بدون تردید مى‏گوید، به امام (ع) دروغ بسته‏اند.

ثالثاً :امام ابو محمد (ع) از طرف حکومت عباسى به وسیله مأموران زیادى تحت نظر بود، و از آمدن شیعیان به نزد آن حضرت مانع مى‏شدند، بنابراین چگونه این دو شخص به مدت دراز هفت سال بدون هیچ مانعى خدمت امام رفت و آمد داشتند؟

رابعاً: آن همه اهمیت دادن امام (ع) به وضع آن دو تن و خواستن آن حضرت از پدرانشان که در نزد وى بمانند تا از علمى که باعث شرافت آنها گردد – بطورى که در مقدمه تفسیر آمده است – به ایشان بیاموزد، با این همه، آن دو مجهول الحالند و کسى از حال آنها مطلع نیست، پس چرا بزرگان از علما و فقهاى شیعه را از این شرف برخوردار نفرموده است ؟

به هرحال، بطور مسلم این تفسیر از امام ابو محمد (ع) نیست، بلکه از موضوعات و جعلیات است. به علاوه ایرادهایى که بر شمردیم، در بسیارى از فصلها داراى عدم فصاحت است، طبیعى است که با شخصیت امام (ع) که صفت حکمت و فصل الخطاب به او داده‏اند و فصیح‏ترین و بلیغترین فرد زمان خود بوده، منافات دارد. بنابراین چگونه مى‏توان این تفسیر را که هیچ نشانه‏اى از بلاغت ندارد به آن حضرت نسبت داد؟ مضافاً بر این، بعضى از احادیث در این تفسیر آمده است که به نظر من خالى از غلو نیست و از ساحت مقدس امام (ع) بسى دور است.


پى نوشتها:

۱- من لا یحضره الفقیه.
۲- احتجاج طبرسى .
۳- اجازه نامه محقق کرکى به صفى الدین .
۴- منیه المرید.
۵- شرح المشیخه.
۶- مناقب ابن شهر اشوب.
۷- الذریعه: ۲۸۵/۴.
۸- ابن ندیم در فهرست خود (صفحه ۲۷۴) مى‏گوید: حسن بن زید در سال (۲۵۰ ه’) در طبرستان سرکار آمد و در سال (۲۷۰ ه’) در حال سلطنت برآنجا از دنیا رفت .
۹- کهف /۱۰۹.
۱۰- لقمان /۲۷.
۱۱- در نسخه‏اى به جاى «فکیف‏ترى»، «فکم قدترى» آمده است .
۱۲- معجم رجال الحدیث: ۱۷۳/۱۷.
۱۳- معجم رجال الحدیث: ۱۷۴/۱۷.
۱۴- همان مأخذ: ۱۵۹/۱۲.


تحلیلى از زندگانى امام حسن عسکرى، ص ۱۳۱ – ۱۳۸

About مدیریت پرچم های سیاه شرق

Check Also

متن نوحه زنجیر زنی برای محرم

اعمال ماه محرم از شب و روز اول تا دهم

اعمال ماه محرم از شب و روز اول تا دهمReviewed by پایگاه خبری تحلیلی شرق …