«هرگاه یکی از شما نماز خواند و در نمازش شک کرد ،پس اگر شکّ در یک و دو است ،آن رکعت را اوّل قرار دهد، و اگر شکّ در دو و سه است آن را دوم قرار دهد ،و اگر در سه و چهار است آن را سوم قرار دهد ،تا وهم او در رکعت زیاد باشد ،سپس دو سجده قبل از السلام انجام می دهد و آنگاه سلام می دهد».
محمّد ابن اسحاق می گوید: حسین بن عبدا… به من گفت: آیا این حدیث را برای تو مسند کرد؟ گفتم :نه. پس گفت: لکن مرا حدیث کرد که کریب برده آزاد شده ابن عبّاس ،برای او نقل کرده است:
من پیش عمر بن خطّاب نشسته بودم که گفت:ای ابن عبّاس هرگاه نمازگزار شکّ کرد که زیاد خوانده یا کم[حکمش چیست]؟گفتم: ای امیرمؤمنان نمی دانم و در این باره چیزی نشنیده ام.عمر گفت: «والله ما أدری»[به خدا سوگند من هم نمی دانم] و در لفظ بیهقی این گونه آمده: «لا و الله ما سمعتُ منه (صلی ا… علیه و آله) فیه شیئا ولا سألت عنه»[نه، به خدا سوگند من چیزی در این مورد از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نشنیده ام و نه از اوپرسیده ام].
ما در این سخن بودیم که عبد الرحمن بن عوف وارد شد و گفت: درباره چه سخن می گفتید؟ عمر گفت: درباره این سخن می گفتید که اگر شخصی در نماز شکّ کند چه باید انجام دهد؟ عبد الرحمن گفت: شنیدم رسول خدا (صلی ا… علیه و آله) این چنین می فرمود… .
آیا تعجّب نمی کنید از خلیفه ای که حکم شکّیات نماز را نمی داند ،در حالی که مسأله ای مورد ابتلا است و در شبانه روز پنج بار انجام می شود؟!
چرا خلیفه به این مسأله اهتمام نداشته و حکم ان را از رسول خدا (صلی ا… علیه و آله) نپرسیده تا کار او به جایی نرسد از نوجوانی بپرسد که او نیز نمی داند؟! تا این که عبد الرحمن بن عوف او را آگاه می کند و به صورت طبیعی برای هر کسی در مدّت عمرش هر چند اندک ،شکّ رخ می دهد.
من در شگفتم از حکم قطعی به اعلمیّت شخصی که علم او این مقدار است و وسعت اطّلاعاتش در احکام الهی به این اندازه است!
خوشا به حال امّتی که اعلم آنان این گونه است!!
( کَبُرَت کَلِمَهََ تَخرُجُ مِن أَََََََُفوَاهِهِم إِن یَقُولُونَ إِلَّا کَذِباً)(۱)
*برگرفته از الغدیر مرحوم علامه امینی(ره)
————————————-
پی نوشت:
۱. کهف/آیه ۵