کسى در محبت و علاقه پیامبر خدا به دخت گرامىاش حضرت زهرا(علیهاالسلام) و فرزندان ارجمندش تردید نداشت، از اصحاب و تابعین، کم نبودند کسانى که سیماى رسول خدا را به خاطر داشتند، آن هنگام که فرمود: “فاطمه بضعه منى من اغضبها فقد اغضبنى(۳)؛ فاطمه پاره تن من است آن که او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است” و “ان الله یغضب لغضب فاطمه و یرضى لرضاها(۴)؛ همانا خداوند براى خشم فاطمه، به خشم مىآید و براى رضایت او، خشنود مىشود.” و نیز صحابه فراموش نکرده بودند که سیدالمرسلین به سوى على، فاطمه، حسن و حسین(علیهمالسلام) نظر کرد و فرمود: “انا حرب لمن حاربکم و سلم لمن سالمکم (۵)؛ با کسانى که با شما بجنگند، در جنگم و با کسانى که با شما صلح کنند، در صلحم.”
با این وصف، مسلمانان چگونه اجازه دادند و امویان چسان چنین فضایى را پدید آوردند تا وجدان عمومى پذیراى شهادت امام حسین(علیهالسلام) و ابرار همراهش گردد؟
به نظر مىرسد، چهار عامل اساسى، فضاى چنین حادثه دلخراشى را پدید آورد و بستر چنین حرکتى را مهیا ساخت:
۱ـ تبلیغات گمراه کننده بنى امیه؛
۲ـ بى خبرى مردم و عدم قدرت تحلیل پدیدههاى سیاسى؛
۳ـ تحریف فلسفه سیاسى اسلام (امامت)؛
۴ ـ ترویج و تبلیغ مکتب جبرگرایى.
رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «ثلاث اخافهن على امتى من بعدى: الضلاله بعد المعرفه، مضلات الفتن و شهوه البطن و الفرج(۶)؛ از سه چیز، پس از خود بر امتم بیمناکم: ۱ـ گمراهى پس از شناخت حق، ۲ـ فتنـههـا و آشـوبهاى اغـواگـر، ۳ـ شکمپرستى و شهوترانى.» و این هر سه در دوران معاویه به بالاترین شکل خود رسید، چه گمراهىاى از این بالاتر که جانشین منصوب از قبل پیامبر ـ یا لااقل داماد، پسر عمو و اولین مسلم ـ در خطبههاى نماز جمعه به دستور معاویه لعن شود؟(۷) چه اغوایى از این بالاتر که عمرو بن عاص، امامى را از خلافت، خلع کرد که جن و انس بر لیاقتش معترف بودند و فرزند هند “آکله الاکباد” را به جانشینى رسول خدا، برگزید؟
تبلیغات گمراه کننده از آنجا آغاز گشت که معاویه با پول بیت المال مسلمین، در مذمت و بدگویى امام آنان، حدیث جعل کرد(۸) و پرده حرمت را درید و با کمک دستیارانى چون “مغیره بن شعبه” و “عمرو بن عاص”، نه تنها خود را “خلیفه رسول الله” و “اولى الامر” مسلمانان خواند و زمینه قتل عام شیعیان را فراهم ساخت، که به شامیان و پارهاى دیگر از بلاد ـ با تبلیغات دروغین ـ قبولاند که مجسمه عدالت، نماز نمىخواند!
اگر نبود، مگر این نکته که اکنون نیز بسیارى از برادران اهل سنت، معاویه را تا حد تقدیس مىستایند، کافى بود که بدانیم دراهم و دنانیر و تبلیغات گمراه کننده امویان، چسان هویت فتنه انگیز معاویه را وارونه به مردم نمایاند و شخصیت على و خاندانش را بر خلاف واقع! پس از معاویه نیز ـ با تمهیدات او ـ یزید را امام مسلمانان خواندند و حسین را آشوبگرى که قصد برهم زدن امنیت ملى را در سر دارد و لذا به جعل حدیث پرداختند و از قول رسول خدا گفتند: «من اراد ان یفرق امر هذه الامه و هو جمیع فاضربوه بالسیف کائنا من کان»(۹)؛ آن کس که در اندیشه ایجاد تفرقه در میان امت واحده اسلامى برآید؛ با شمشیر سرکوبش کنید؛ هر کس که مىخواهد باشد.»(۱۰)
و در همین راستا ماموران مسلح حاکم حجاز به سیدالشهدا گفتند: “یا حسین! الا تتقى الله تخرج من الجماعه و تفرق بین هذه الامه(۱۱)؛ اى حسین! آیا از خدا پروا نمىکنى که از جماعت مسلمانان جدا مىشوى و در میان امت، تفرقه مىاندازى؟”
عبیدالله بن زیاد، حاکم عراق، نیز به مسلم بن عقیل گفت: «یا ابن عقیل! اتیت الناس و هم جمع فشتتت بینهم و فرقت کلمتهم و حملت بعضهم على بعض(۱۲)؛ اى پسر عقیل! تو آمدى و در میان مردمى که متحد بودندغ تفرقه انداختى و وحدت آنها را بر هم زدى و برخى را به جان پارهاى دیگر انداختى.”
عمرو بن حجاج نیز در توجیه جنایت خود در کربلا گفت: «ما طاعت امام را کنار نگذاشته و از جماعت کنارهگیرى نکردیم»، همو هنگامى که سپاه کوفه را به جنگ تشویق مىکرد، گفت:
«یا اهل الکوفه الزموا طاعتکم و جماعتکم و لا ترتابوا فى قتل من مرق من الدین و خالف الامام(۱۳)؛ اى کوفیان! فرمانبردارى کنید و یکپارچگى خود را حفظ نمایید و در کشتن کسى که از دین خارج شده و بر امام شوریده است، تردید به خود راه ندهید.»
و بدین سان قیام عدالت خواهانه پسر پیامبر(صلی الله علیه و آله) که با انگیزه امر به معروف و نهى از منکر و براى اصلاح جامعه اسلامى و به درخواست نیروهاى مذهبى ـ ملى کوفه، که تشنه عدالت على بودند، آغاز گردید، آشوبگرى بر ضد حکومت اسلامى یزید تبلیغ گشت! و از سوى دیگر، یزید بن معاویه این جرثومه فساد و تباهى، عنصرى داراى فضایل انسانى و مهذب و هوشمند و ستوده خصال تبلیغ شد.(۱۴)
سید موسى میرمدرس
گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی
۱- فرائد السمطین، ج۱، ص۵۵.
۲- تاریخ طبرى، ج۴، ص۳۲۳/ الارشاد، ص۲۳۴/ تهذیب تاریخ دمشق الکبیر، ج۴، ص۳۱۷.
۳- صحیح بخارى (تحقیق مصطفى دیب البغا) ج۳، ص۱۳۶۱، ح۳۵۱۰.
۴- میزان الاعتدال، ج۱، ص۵۳۵، ح۲۰۰۲/ کنزالعمال، ج۱۲، ص۱۱۱، ح۳۴۲۳۷.
۵- مسند احمد بن حنبل، ج۲، ص۴۴۲/ تهذیب تاریخ دمشق الکبیر، ج۴، ص۳۱۹.
۶- جامع السعادات، ج۲، ص۴.
۷- الغدیر، ج۱۰، ص۲۵۷.
۸- شرح ابن ابى الحدید، ج۱، ص۳۵۹ ـ ۳۶۱/ الغدیر، ج۱۱، ص۲۸.
۹- قاضى ابى بکر بن العربى، العواصم من القواصم(مکتبه اسامه بن زید، لبنان)، ص۲۳۲.
۱۰- شگفتا! شورش معاویه بر ضد حکومت اسلامى على(علیهالسلام)، مصداق این حدیث دانسته نمىشود ولى قیام اسلامى امام حسین، علیه حکومت ظالمانه یزید، با دستاویز قرار دادن چنین حدیثى، محکوم دانسته مىشود و شایسته مجازات!
۱۱- تاریخ طبرى، ج۴، ص۲۸۹.
۱۲- الارشاد، ص۲۱۶/ مقتل خوارزمى، ج۱، ص۲۱۳.
۱۳- تاریخ طبرى، ج۴، ص۳۳۱.
۱۴- مقتل خوارزمى، ج۱، ص۲۴۲.