امام صادق علیه السلام از نگاه شاگردان

امام صادق علیه السلام از نگاه شاگردانReviewed by مدیریت پرچم های سیاه شرق on Oct 12Rating:

بهترین اسوه و برترین الگو براى بشریت، حضرت محمد صلی الله علیه و آله است. پس ‏از پیامبر، امامان معصوم والاترین الگوهاى بشریت هستند. با پیروى از آنان انسان مى‏تواند بر قله سعادت و تکامل گام نهد.

در این مقاله به معرفى یکى از الگوهاى راستین بشریت، امام جعفر صادق علیه السلام مى‏پردازیم. و در این نوشتار به برخى از شیوه‏هاى تربیتى آن حضرت ‏اشاره مى‏کنیم. قلم را به دست ‏برخى یاران آن حضرت مى‏سپاریم و خود نیز از گفتار نغز و شیرین آنان بهره‏مند مى‏شویم.

۱- مالک بن انس، فقیه مدینه مى‏گوید: هرگاه نزد امام صادق علیه السلام مى‏رفتم، آن حضرت بالش به من مى‏داد تا بر آن تکیه کنم. او ارج و منزلتى برایم قائل بود و مى‏فرمود: مالک! دوستت دارم. من از این ‏گفته او خرسند مى‏گشتم و به این جهت، حمد و سپاس الهى را به جاى‏ مى‏آوردم. وى هرگز از سه حال بیرون نبود: یا روزه بود، یا به ‏عبادت خدا ایستاده بود و یا به ذکر حق مشغول بود. آن بزرگوار از پرهیزکاران بزرگ و پارسایان والا مقام و خدا ترس بود… مجالسش لذت بخش و سودش به دیگران بسیار بود. هرگاه مى‏خواست‏ بگوید: «قال رسول الله‏» رنگ مبارکش گاهى سبز و گاهى زرد مى‏شد، به طورى که دیگر نزد آشنایان خود هم شناخته نمى‏شد.

در یکى از سال‏ها با وى حج گزاردم. هنگامى که شتر آن حضرت به‏محل احرام «میقات‏» رسید، هرچه مى‏خواست‏بگوید: «لبیک اللهم‏لبیک‏» نتوانست. به روى زمین بیفتاد. عرض کردم: آقا! ناچارهستید از این که تلبیه را بگویید. آن حضرت فرمود: اى ابن‏ابى‏عامر! چگونه به خود جرات دهم و بگویم: «لبیک اللهم‏لبیک‏»; در حالى که مى‏ترسم که پروردگار در جواب بگوید: «لالبیک‏و لا سعدیک‏». (۱)

۲-ابن رئاب گوید: امام صادق علیه السلام در سجده چنین مى‏گفت: «اللهم ‏اغفرلى و لاصحاب ابى‏ فانى اعلم ان فیهم من ینقصنى‏»؛ خداوندا! مرا و یاران پدرم را بیامرز. مى‏دانم در میان آنان کسانى هستند که بدى من را مى‏گویند. (۲)

۳- ابن ابى‏یعفور مى‏گوید: امام صادق علیه السلام در حالى که سر مبارک خود را به طرف آسمان بلند کرده بود، چنین مى‏گفت: «رب لاتکلنى الى ‏نفسى طرفه عین ابدا لا اقل و لا اکثر»؛ خداوندا ! مرا به اندازه ‏یک چشم به هم زدن، به خود وامگذار؛ نه کمتر و نه بیشتر. آنگاه ‏اشکهاى آن حضرت سرازیر گشت و به طرف ما روى گرداند و فرمود: اى ‏فرزند یعفور! خداوند یونس بن متى را کمتر از یک چشم به هم زدن ‏به خودش واگذار نمود، او آن ‏گناه را مرتکب گشت. عرض کردم: آیا به کفر رسید؟ فرمود: خیر، ولى مرگ در آن هنگام، هلاک و نابودى است. (۳)

۴- مرازم بن حکیم مى‏گوید: امام صادق علیه السلام دستور داد تا نامه‏اى ‏براى او نوشتند. در آن نامه جمله ان شاء الله را ننوشته بودند. نامه را خواند و فرمود: چگونه امیدوارید که این کار (که به ‏خاطر آن این نامه نوشته شده است.) به سرانجام برسد، در حالى که ‏در آن، جمله ان شاء الله وجود ندارد! آن گاه دستور داد آن جمله‏ به نامه اضافه گردد. (۴)

۵- ابن ابى‏یعفور مى‏گوید: شخصى نزد امام صادق علیه السلام میهمان بود. میهمان برخاست تا برخى از کارهاى منزل آن حضرت را انجام دهد. وى نپذیرفت و خودش آن کار را انجام داد. آن گاه فرمود:

پیامبر صلی الله علیه و آله از به کار گرفتن میهمان نهى نموده است. (۵)

۶- یعقوب سراج مى‏گوید: براى تسلیت گفتن همراه امام صادق علیه السلام راهى منزل بعضى از خویشاوندان آن حضرت شدم. در بین راه بند کفش‏ امام پاره شد. آن حضرت کفش خود را به دست گرفت و با پاى برهنه به راه خود ادامه داد. ابن ابى‏یعفور کفش خود را درآورد و تقدیم امام صادق علیهالسلام کرد. اما آن حضرت نپذیرفت و فرمود: صاحب مصیبت ‏سزاوارتر است از صبر بر آن. امام با پاى برهنه به راه خود ادامه داد. (۶)

۷- حماد بن عثمان مى‏گوید: خدمت امام صادق علیه السلام بودم. مردى به وى‏ گفت: خداوند کارهاى شما را بهبود بخشد. شما فرمودید که حضرت‏ على علیه السلام لباس‏هاى زبر، با قیمت چهار درهم و … بر تن مى‏کرد ولى شما لباس نو بر تن مى‏کنید! حضرت در پاسخ فرمود: حضرت على ‏ابن ‏ابى ‏طالب علیه السلام آن لباس‏ها را در زمانى مى‏پوشید که ناپسند نبود و پوشیدن آن نزد مردم ناشایسته نبود ولى هر کس اکنون آن نوع ‏لباس‏ها را بر تن کند، انگشت نما و مشهور مى‏گردد. پس بهترین و نیکوترین لباس‏ها در هر زمان، لباس اهل آن زمان مى‏باشد. البته ‏قائم ما اهل‏بیت علیهالسلام هرگاه قیام کند لباس‏هاى حضرت ‏امیرالمؤمنین علیه السلام را مى‏پوشد و به سیره آن حضرت عمل مى‏کند. (۷)

۸- عبدالاعلى مى‏گوید: در کوچه‏هاى مدینه امام صادق علیه السلام را ملاقات ‏نمودم و عرض کردم: فدایت ‏شوم! با این (مقام و منزلت) حالى که ‏نزد خدا و خویشاوندى که با پیامبر صلی الله علیه و آله دارید، باز تلاش مى‏کنید و در چنین روز گرمى خود را در فشار و سختى قرار مى‏دهید؟! حضرت در پاسخ فرمود: اى عبدالاعلى! جهت طلب روزى بیرون آمدم تا از افرادى همانند تو بى‏نیاز شوم. (۸)

۹- ابن عمرو شیبانى مى‏گوید: به دیدار امام صادق علیه السلام رفتم. آن‏ حضرت بیلى در دست و روپوشى خشن و ضخیم بر تن داشت و در باغ خود مشغول کار کردن بود. عرق از بدن مبارکش سرازیر بود. عرض کردم:

بیل را به من بدهید تا این کار را من انجام دهم. فرمود: من‏ دوست دارم انسان در راه طلب روزى خود از گرماى آفتاب آزار ببیند. (۹)

۱۰- عبدالرحمن بن حجاج مى‏گوید: خدمت امام صادق علیه السلام بودیم. مقدارى غذا خوردیم. طبقى از برنج آوردند. ما عذر آوردیم. حضرت ‏فرمود: شما کار خوبى نکردید! بدانید هر کس علاقه و محبتش به ما بیشتر باشد، نزد ما نیکوتر غذا مى‏خورد. عبدالرحمن مى‏گوید: پس‏ مقدارى از آن غذا را خوردم. آن گاه حضرت فرمود: حالا درست ‏شد. در این هنگام شروع کرد براى ما از پیامبر سخن گفتن. فرمود: روزى از سوى انصار طبقى از برنج ‏براى پیامبر آوردند. آن ‏حضرت مقداد، سلمان و ابوذر را دعوت نمود تا از آن غذا تناول ‏نمایند. آنها عذر آوردند. حضرت فرمود: شما کارى نکردید. عزیزترین و محبوب‏ترین شما نزد ما کسانى هستند که نزد ما نیکو و خوب غذا بخورند. آنها شروع نمودند به نیکو غذا خوردن. آن گاه ‏حضرت فرمود: خداوند آنان را رحمت کند و از آنان راضى بگردد و درودش بر آنان باد. (۱۰)

۱۱- معلى بن خنیس مى‏گوید: امام صادق علیه السلام در شبى بارانى از خانه ‏به سوى «ظله بنى ساعده‏» رفت. به دنبال او رفتم. گویا چیزى از دست او بر زمین افتاد. حضرت گفت: «بسم الله اللهم رده‏ علینا»؛ به نام خدا، خداوندا آن را به ما بازگردان. نزدیک آن ‏حضرت رفتم و سلام کردم. فرمود: معلى، تو هستى؟ عرض کردم: آرى، فدایت‏ شوم! فرمود: با دست‏ خود زمین را جستجو کن؛ هر چه یافتى آن‏ را به من بازگردان.

معلى مى‏گوید: نان‏هاى خرد شده‏اى روى زمین افتاده بود. هرچه پیدا کردم به آن حضرت مى‏دادم. انبانى از نان نزد آن حضرت بود. عرض‏کردم: آیا اجازه مى‏دهید آن را من بیاورم؟ فرمود: خیر. من ‏شایسته و سزاوارترم از تو، ولى با من بیا. به «ظله بنى ‏ساعده‏»رسیدیم. گروهى را دیدم که در خواب بودند. آن حضرت یک یا دو قرص‏ از آن نان‏ها را زیر لباس آنان مى‏گذاشت. تقسیم نان به آخرین نفر که تمام شد، بازگشتیم. عرض کردم: فدایت ‏شوم! آیا اینها از حق‏ آگاهى دارند (شیعه هستند)؟ فرمود: اگر از حق آگاه بودند، به ‏طور حتم در نمک طعام نیز با آنان مواسات و از خود گذشتگى‏مى‏کردم. (نمک نیز به آنان مى‏دادم.) (۱۱)

پى‏نوشتها:

۱- امالى، شیخ صدوق، ص‏۱۶۹/ بحارالانوار، ج‏۴۷، ص‏۱۶.

۲- قرب الاسناد، ص ۱۰۱/ بحارالانوار، ج‏۴۷، ص‏۱۷.

۳- الکافى، ج ۲، ص ۵۸۱/ بحارالانوار، ج‏۴۷، ص‏۴۷.

۴- الکافى، ص ۶۶۱/ بحارالانوار، ج‏۴۷، ص ۴۸.

۵- همان، ج‏۶، ص ۳۲۸/ بحارالانوار، ج‏۴۷، ص ۴۱.

۶-همان، ص ۴۶۴/ بحارالانوار، ج‏۴۷، ص ۴۱.

۷- همان، ص ۴۴۴/ بحارالانوار، ج‏۴۷، ص ۵۵.

۸- همان، ج ۵، ص ۷۴/ بحارالانوار، ج‏۴۷، ص‏۵۶.

۹- همان، ص‏۷۶/ بحارالانوار، ج‏۴۷، ص‏۵۷.

۱۰- کافى، ج‏۶، ص ۲۷۸/ بحارالانوار، ج‏۴۷، ص ۴۰.

۱۱- ثواب الاعمال، ص‏۱۲۹/ بحارالانوار، ج‏۴۷، ص ۲۱.

منبع:

ماهنامه کوثر، ش ۴۰ ، باقر دریاب نجفى

About مدیریت پرچم های سیاه شرق

Check Also

متن نوحه زنجیر زنی برای محرم

اعمال ماه محرم از شب و روز اول تا دهم

اعمال ماه محرم از شب و روز اول تا دهمReviewed by پایگاه خبری تحلیلی شرق …