بعد از گزارش هدهد درباره ملکه یمن حضرت سلیمان علیه السلام نامهاى نوشت و به هدهد داد تا آن را بسوى ایشان ببرد و سپس در کنارى قرار گیرد و عکس العمل آنها را مشاهده کند .
آنچه در اینجا مهم است عکس العمل ملکه سبا در برابر نامه حضرت سلیمان است; بانویى که اداره امور مملکت را بر عهده دارد، بالاترین مقام سیاسى یک کشور و داراى عظمت و حشمت و جاه و جلال است، با این نامه چگونه برخورد خواهد کرد و چگونه تدبیر و تصمیمگیرى مىکند؟
در تفسیر این آیه علامه طباطبایى مىفرماید: سلیمان به بلقیس فرمود: آیا تخت تو اینچنین بود و خواست تا سؤال را کاملا ناشناخته کند. ملکه سبا در جواب گفت: گویا همان است و بدین وسیله خواست تااز سبک مغزى و تصدیق بدون تحقیق اجتناب کند.
در ابتدا امر نامه را براى بزرگان ملکتخود مىخواند . سپس با درباریانش به مشورت مىپردازد و به آنها مىگوید: قالتیا ایها الملا . . . ; (۳) «اى رجال کشور، شما در کار من نظاره کنید و راى و نظر دهید که من تاکنون بى حضور شما براى هیچ کارى تصمیم نگرفتهام .»
قالوانحن اولوا قوه و اولوا باس . . . ; (۴) «گفتند رجال مملکت که ما داراى نیروى کامل و ارتشى قوى هستیم لیکن اختیار با شماست تا به صلح یا جنگ دستور فرمایى .»
قالت ان الملوک اذا . . . ; (۵) «بلقیس گفت: پادشاهان چون به دیارى حمله آورند آن کشور را ویران سازند و عزیزترین اشخاص مملکت را ذلیلترین افراد مىگردانند و سیاستشان بر این کار خواهد بود .»
از ظاهر کلام درباریان که کلام خود را با جمله «نحن اولوا قوه و اولوا باس شدید» آغاز کردند بر مىآید که آنان میل داشتند جنگ کنند و چون ملکه هم همین را فهمیده بود، نخستبه مذمت جنگ پرداخت و در پایان راى خود را ارائه داد . اول گفت: «ان الملوک اذا دخلوا قریه افسدوها» ; یعنى جنگ عاقبتى جز غلبه یکى از دو طرف و شکست طرف دیگر و فساد قریهها و شهرها و ذلت عزیزان آن ندارد . به همین دلیل نباید بدون تحقیق اقدام به جنگ کرد . باید نیروى خود را با نیروى دشمن بسنجیم، اگر تاب نیروى اورا نداشتیم، تا آنجا که راهى به صلح داریم، اقدام به جنگ نکنیم، مگر اینکه راه منحصر به جنگ باشد و نظر من این است که هدیهاى براى او بفرستیم، ببینیم فرستادگان ما چه خبرى مىآورند، آنگاه تصمیم به جنگ یا صلح مىگیریم . (۶)
در آیات فوق استدلالها، دور اندیشىها، متانت راى و سیاستى محکم و منطقى که دو بازوى سیاستخارجى و داخلى را در خود دارد به چشم مىخورد . در بعد داخلى در عین جریحه دار کردن اذهان اطرافیان، مشورت را پایه کار قرار مىدهد اما بر استدلالى دقیق تکیه مىزند و در نهایتبا اینکه مشاوران گرایش به جنگ دارند حوادث را به وجه مثبتبا درایتى خاص، راهبرى مىکند . استدلال خود را نیز، در لطافتشور، ممزوج مىکند و معتقد است که باید یک بار دیگر، آزمونى را رقم زند و بدین خاطر مىگوید: و انى مرسله الیهم . . . ; (۷) «من هدیهاى سوى آنها مىفرستم، ببینم فرستادگان چه خبر مىآورند؟» معناى اینکه گفت: «فناظره بم یرجع المرسلون» این است که ببینیم چه عکس العملى نشان مىدهد، تا ما نیز به مقتضاى آن عمل کنیم . (۸)
سپس قرآن کریم مىفرماید: چون فرستادگان بلقیس حضور سلیمان رسیدند، گفت: شما مىخواهید مرا به مال دنیا مدد کنید؟ آنچه خدا به من عطا فرموده، بسیار بهتر از این مختصر هدیه شماست . آرى شما مردم دنیا خود به این هدایا شاد شوید . اى فرستاده بلقیس با هدایا به سوى ایشان باز گرد که من لشگرى بىشمار بر آنها مىفرستم که هرگز در مقابل آن مقاومت نتوانند کرد و آنها را با ذلت وخوارى از آن ملک بیرون مىکنم . آنگاه سلیمان رو به حضار بارگاه کرد و گفت: کدامیک تخت بلقیس را پیش از آنکه تسلیم امر من شود، خواهد آورد از آن میان عفریت جن گفت: من چنان بر آوردن تخت او قادر و امینم که پیش از آنکه تو از جایگاه قضاوت خود برخیزى، آن را به حضور آرم . آن کس که به علم کتاب الهى دانا بود گفت: که من پیش از آنکه چشم بر هم زنى تخت را به اینجا آرم . و همان دم حاضر نمود . چون سلیمان سریر را نزد خود مشاهده کرد گفت: این توانایى از فضل خداى من است تا مرا بیازماید که نعمتش را شکر مىگویم یا کفران مىکنم و هر که شکر نعمتحق کند، شکر به نفع خویش کند و هر که کفران کند، همانا پروردگارم بى نیاز و کریم است . آنگاه سلیمان گفت: تختبلقیس را نا شناس گردانید تا بنگریم که وى سریر خود را خواهد شناختیا نه؟ (۹) منظورش از این دستور امتحان وآزمایش عقل آن زن بود، همچنان که منظورش از اصل آوردن تخت اظهار معجزهاى باهر از آیات نبوتش بود . (۱۰)
هنگامى که بلقیس آمد، از او پرسید: «آیا عرش تو چنین است؟ وى گفت: گویا همین است . و ما پیش از این مىدانستیم و تسلیم امر سلیمان بودیم .» (۱۱)
در تفسیر این آیه علامه طباطبایى مىفرماید: سلیمان به بلقیس فرمود: آیا تخت تو اینچنین بود و خواست تا سؤال را کاملا ناشناخته کند. ملکه سبا در جواب گفت: گویا همان است و بدین وسیله خواست تااز سبک مغزى و تصدیق بدون تحقیق اجتناب کند. چون غالبا از اعتقادات ابتدایى که هنوز وارسى نشده و در قلب جایى نگرفته با تشبیه تعبیر مىآورند . ملکه سبا از دیدن تخت مىگوید ما قبلا از چنین سلطنتى خبر داشتیم و تسلیم امر او شده بودیم ; لذا سر در اطاعت او آوردهایم . (۱۲)
سرانجام بعد از مناظره و مباحثه گفت: رب انى ظلمت نفسى و اسلمت مع سلیمان لله رب العالمین; (۱۳) «بارالها سختبر نفس خویش ستم کردم و اینک با رسول تو تسلیم فرمان پروردگار عالمیان گردیدم .»
در گفتار خود نخستبه درگاه پروردگارش استغاثه مىکند و به ظلم خویش که خداى را از روز اول و یا از هنگام دیدن این آیات نپرسیده است اعتراف مىکند و سپس به اسلام و تسلیم خود در برابر خداوند شهادت مىدهد . (۱۴)
در مقایسه با فرعون که آن همه معجزات حیرتانگیز را از موسى دید و روز به روز کفرش افزوده شد، زنى چون بلقیس را مىبینیم که به تمام افکار و اعتقادات نادرستخود و قومش پشت پا زد و توبه کرد و با دلى خاضع به خداى یکتا ایمان آورد و کوچکترین مقاومتى در مقابل حق از خود نشان نداد . داستان ملکه سبا پاسخى استبه آنان که زن را فاقد روحیه کاردانى، تدبیر، آیندهنگرى، سیاست و گرایش به کمال مىانگارند.
_________________
۱) نمل، ۲۳- ۲۴
۲) تفسیر المیزان، ج ۳۰، ص ۲۷۲
۳) نمل ، ۳۲
۴) نمل ، ۳۳
۵) نمل، ۳۴
۶) تفسیر المیزان، ج ۳۰، ص ۲۸۰- ۲۸۱
۷) نمل ، ۳۵
۸) تفسیر المیزان، ج ۳۰، ص ۲۸۲
۹) نمل، ۳۶- ۴۱
۱۰) تفسیر المیزان، ج ۳۰ ، ص ۲۸۹
۱۱) نمل، ۴۲
۱۲) تفسیر المیزان، ج ۳۰، ص ۲۹۰
۱۳) نمل، ۴۴
۱۴) تفسیر المیزان، ، ج ۳۰، ص ۲۹۲
منبع: فصلنامه نداى صادق، شماره ۲۳، چترچى، نوشین، با تلخیص
تنظیم برای تبیان: گروه دین و اندیشه_شکوری