نقد فیلم ۱۳ Assassins
«۱۳ جنگجو» اثر تاکاشی میکهی ژاپنی، فقط در نامگذاری تداعیکنندهی شاهکار سینمایی دیگری از سرزمین آفتاب یعنی «هفت
سامورایی» آکیرا کوروساوا نیست. از این جهت که شاید ساختهی مورد بحث، کموبیش در زمان اکران خود به اندازهی همان فیلم مخاطب جهانی را مجددا به سمتوسوی زیباییهای عجیبوغریب قصههای ساموراییها کشانده باشد و شاید در نوع خودش به اندازهی برترین آثار همسبک در سینمای ژاپن، درخشان، درگیرکننده و دقیق به نظر برسد. ۱۳ Assassins را باید یکی از همان فیلمهای ساموراییمحوری خواند که ریشه در واقعیتهای تاریخی دارند، ولی برای زدن حرفهای به درد بخور برای جامعهی روز ساخته میشود. فیلمهایی که هم میتوان از دیدن جهانسازیهای تاریخی دقیقشان لذت برد، هم میشود لابهلای اکشنهایشان لذتهای شگفتانگیز و به خصوص را یافت، هم باید دیالوگهایشان را گوش داد و هم لازم است که شیفتهی فلسفههای جریانیافته درون داستانشان شد. ساختهی تاکاشی میکه که در سال ۲۰۱۰ اکران شد و نامزد دریافت جایزهی شیر طلایی جشنوارهی ونیز هم بود، بسیاری از ارزشهایی را که خیلی از آثار سینما تک به تک دارند، یکجا ارائه میدهد و طوری همهچیزش با همهچیزش پیوند خورده که بیننده خیلی مواقع به زیبایی نمیتواند آنها را در ذهنش از یکدیگر جدا کند. مثلا تا دلتان بخواهد «۱۳ جنگجو» سکانسهایی دارد که موقع پخش شدنشان خیرهخیره تصویر را نگاه میکنید و دلتان نمیخواهد چیزی را از دست بدهید.
در عین حال نه مستقیما حواستان میتواند به کارگردانی
عالی فیلمساز و دکوپاژهای هدفمند او باشد، نه لزوما
فرصتی برای متمرکز شدن حواس بیننده روی موسیقی
های عالی اثر وجود دارد. همهی اینها کاری میکنند
که «۱۳ جنگجو»، احتمالا در قامت بهترین راهِ بازگرداندن
تماشاگر مدرن به روایتهای تاریخی کشور ژاپن و حماسه
های لایق تحسینی جلوه کند که در آنها فرود شمشیرها
سنگینی و ثقل به خصوصی دارد و مبارزان برای به زیر
کشیدن حاکمان پستفطرت و آنتاگونیستهای تهوعآورِ
پست، هر کار دیوانهواری را نیز انجام میدهند.