نقد فیلم Titanic (تایتانیک)

نقد فیلم Titanic (تایتانیک)Reviewed by محمدرضا on May 2Rating: ۵.۰نقد فیلم Titanic (تایتانیک)نقد فیلم Titanic (تایتانیک) این فیلم، داستان زنی را که از کشتی “غرق ناشدنی” تایتانیک جان سالم به در برده و تا به حال زنده ب

User Rating: Be the first one !

نقد فیلم Titanic (تایتانیک)

این فیلم، داستان زنی را که از کشتی “غرق ناشدنی” تایتانیک جان سالم به در برده و تا به حال زنده بوده را روایت می کند. داستانی که

بیشتر از خود کشتی و حادثه فاجعه بارش، به رابطه عاشقانه ای می پردازد که در طول سفر به وجود آمده و در نهایت با غرق شدن کشتی،

تمام می شود؛ اما خاطرات آن روزها همچنان در ذهن زن باقیست.

کارگردان تایتانیک را می توان یکی از انسانهای علاقه مند به دریا دانست! چرا که بجز تایتانیک، فیلم «ورطه (The Abyss)» و دو مستند «Expedition : Bismarck» و «Ghosts Of The Abyss» را نیز در لوکیشن های آبی کار کرده که البته کارهایی خوش ساخت هستند. تا به امروز فیلم تایتانیک جزو یکی از پرفروش ترین فیلمهای تاریخ سینما محسوب می شود که نشان از موفقیت بسیار خوب کامرون در جذب مخاطب و فنح گیشه دارد.

شاید یکی از بیاد ماندنی ترین و احساسی ترین لحظات تاریخ سینمای آمریکا، در آغوش کشیدن “رز” توسط “جک” در نوک عرشه تایتانیک هنگام غروب آفتاب باشد!
فیلم تایتانیک نیز مانند اکثریت کارهای جیمز کامرون از یک شکل کلی روایت پیروی می کند : داستانی کوچک (که سناریو اصلی فیلم را می سازد) در موازات با اتفاقی بزرگ! از «ورطه» گرفته تا «آواتار» و حتی «نابودگر» اتفاقاتی بزرگ در جریان هستند. عملیات بررسی که به فاجعه ای ختم می شود، کشف یک سیاره قابل سکونت برای انسان و امکان سفر در زمان برای نابودی بشر. همه و همه تحت تاثیر یک داستان احساسی که به سناریو را شکل می دهد، قرار می گیرند. تایتانیک نیز از این قاعده مستثنی نیست. یک داستان غم انگیز که تحت سلطه یک ملودرام ساده در آمده. البته نمی توان این نوع داستان گویی را ضعیف یا اشتباه دانست؛ بلکه در صورت درست  پیش رفتن، حتی می توان این عمل را نوعی ابتکار دانست. شاید با خود بگویید که در اکثر داستانها، حداقل یک رابطه عاشقانه وجود دارد و گنجاندن علاقه جک و رز در فیلم یک عمل پیش پا افتاده و ساده است. در جواب باید گفت هم بله و هم نه. تعبیه یک رابطه در داستان ها (البته توسط نویسندگان) کار سختی نیست، ولی چیزی که در تایتانیک به نمایش در آمده صرفاً یک عشق دوطرفه نیست؛ بلکه عشقی ست که توانسته توجه بیننده را از حادثه ای به فاجعه باری و عظمت تایتانیک، به سمت خود جلب کند. البته می شود گفت روایت فیلم “کمی و فقط کمی” از این فراتر است.

از ابتدا تا آخرین لحظات، اختلاف طبقاتی بین ثروتمندان و فقرا به تصویر کشیده شده. گرچه آن گونه که در ابتدای فیلم مشاهده می شود، سه گروه مختلف (اعیان و ثروتمندان، افراد با وضع مالی متوسط، افراد با وضع مالی نامناسب) در سه طبقه متفاوت از کشتی سوار می شوند، با این حال در طول فیلم خبری از طبقه متوسط نیست و بیشتر مقایسه بین وضعیت اجتماعی و آداب زندگی ثروتمندان و فقرا انجام می شود. حتی قبل از ورود به کشتی و در اسکله نیز تفاوتها قابل احساس بودند. افراد خوش پوشی که بارشان توسط خدمتکاران یه کشتی حمل می شد و با خیال راحت سوار می شدند؛ در حالی که خیل عظیمی از مردم با وضع ظاهری معمولی یا نامناسب با حمل چمدانهای خود حتی باید معاینه سرپایی می شدند تا اجازه ورود به کشتی را پیدا کنند. همچنین چالش ها و رسوم مفرحان به گونه ای اغراق آمیز به نمایش در می آیند در حالی که در زندگی فقرا انگار شادی بیشتری وجود دارد. نظر کلی کامرون در این مقایسه ها معلوم می شود. بنظر او وقتی پولِ زیاد به زندگی تزریق می شود، با وجود اینکه هرچیزی (حتی یک الماس نایاب) در دسترس شما قرار می گیرد، شادی روحی و روانی کاهش می یابد و هنجارهایی جدید و به نوعی احمقانه به زندگی شما اضافه می شوند. این نوع نگاه را می توان هرگاه که رز در کنار نامزد، مادر و یا هرکدام دیگر از آشنایانش است به خوبی درک کرد. از آن طرف در مهمانی افراد طبقات پایین تر، مشاهده شد که آن آداب و رسوم فرمال کنار گذاشته شده و همه با صمیمیت، در کنار هم به نوشیدن و رقصیدن مشغول هستند. حتی پس از یک مسابقه مچ اندازی نیز دو طرف با یکدیگر خوش و بشی دارند (در این پلان، نگاه نگران رز را به دو مچ انداز شاهد هستیم که نشان می دهد انتظار دارد بعد از پایان، دعوایی صورت گیرد که شاید این نگرانی از دیده هایش در زندگی اشرافی نشئت می گیرد). همچنین خودخواهی اشرافیان در لحظه ای که موافق برگشت قایق برای کمک به دیگران بودند نیز به وضوح دیده می شد. وقتی فیلم داستانش را در زمان حال نیز روایت می کند، رز را دیگر پولدار و اشرافی نمی بینید. چرا که وی تصمیم گرفته از آن تجربه آزار دهنده دور شده و زندگیش را آنگونه که جک معتقد بود بگذراند (شاید اثبات اینکه او پیرو روش زندگی جک شد، اعلام نام خود با فامیل جک در انتهای فیلم به مامور کشتی باشد). بهرحال عشق بهتر از ثروت است!

و اما یکی از نکاتی که کمتر به چشم می آید، باری پوکر یست که جک و دوستش (فابریتزیو) بوسیله آن بلیت ها را بدست آوردند. با ابنکه گفته می شود که پوکر نیاز به فکر دارد، اما شاید ۸۰ درصد بازی را شانس به پیش می برد و بازی کنان هرچقدر که ماهر باشند، احتمال باخت بالایی دارند. اینکه قهرمان داستان و دوستش با شانس در مسیر رفتن به آمریکا قرار می گیرند نشان از ناپایداری شرایط دارد؛ باد آورده را باد می برد! در هنگام سوار شدن رز، چهره ای آشفته و ناراضی از او دیده می شود. از آن سمت جک و فابریتزیو با شادی تمام سوار شده و بی هدف برای افرادی که در اسکله ایستاده اند دست تکان می دهند. در ادامه این دو نفر، یکدیگر را به تعادل می رسانند. جک از یک پسر بی دغدغه به یک مرد عاشق و رنج دیده تبدیل می شود و رز از یک زن! ظلم دیده (بخاطر تجربه زندگی با نامزدش) به شوق و شعف دخترانه می رسد. البته فداکاری او نیز در جا دادن رز بر تخته شناور ستودنی بوده و به نوعی یکی از خصلت هایش را که در ابتدا از او دیده بودیم، در پایان کار نیز به نمایش می گذارد : قهرمان بودن. آخر سر نیز شانس جک در پوکر زندگی به سر آمده و قربانی می شود. در اولین دیدار، او رز را از پریدن منصرف کرد و در انتها، با امید دادن و قول خواستن از او، باعث جرقه زدن بارقه ای امید شد. شعله های عشق جک در قلب رز شاید تنها دلیل گرم ماندن او و زنده ماندنش شد. عشقی که شاید با رها شدن دست جک و رفتن وی به اعماق اقیانوس آرام بنظر مرده می آید، اما رز همچنان آن را در دل خود زنده نگه داشته و الماس “قلب اقیانوس”، یادبود آن است و رز تا قبل از پیوستن به تیم تحقیقاتی و گنج یابی، داستان این عشق را فاش نمی کند. مرگ رز نیز آن گونه که جک می گوید اتفاق می افتد و پیوندی نهایی و ابدی، شاید در دنیایی دیگر، بین آندو برقرار می شود. در نهایت، سرنوشت آن گونه که روزی شانس بردن بلیت را به جک داده بود، فرصت زندگی خوش را در کنار زنی که دوست می دارد از او می گیرد. و البته نکته ای که جا ماند؛ در فیلم “شوالیه تاریکی” کاراکتر “جوکر” می گوید که آدمها در آخرین لحظات عمرشان، نشان می دهند واقعاً که هستند. این حرف را کامرون ۱۱ سال پیش از ساخته شدن “شوالیه تاریکی” به تصویر کشیده بود؛ جک فداکاری و شجاعت از خود بروز می دهد، رز وفاداریش را نشان می دهد، نامزد رز ریاکاری و مکر خود را به نمایش می گذارد، کاپیتان کشتی به کابین خود رفته و درها را می بندد و بخاطر اشتباهش با کشتی نابود می شود تا بخشی از مسئولیت خود را انجام داده باشد (طراح کشتی نیز با کشتی که خود ساخته می ماند)، جانشین کاپیتان با خودکشی، ترس از فاجعه و احساس گناه بخاطر شلیک به یک بیگناه را نمایان می سازد و در نهایت انسانی ترین و احساسی ترین آنها، گروه ارکستر روی عرشه مانده و تا آخرین لحظات می نوازند. جالب است بدانید که آخرین قطعه ای که توسط آنها نواخته می شود، Nearer My God To Thee ست که در حقیقت برای داستان نردبان یعقوب که به بهشت می رفت، نوشته شده. یک انتخاب بسیار بجا برای پایانی که به مرگ هزاران انسان ختم می شود.

نامزد رز در جایی از فیلم به جک می گوید : من همیشه برنده ام جک … با اینکه این دیالوگ به حقیقت پیوست و نامزد رز توانست جان سالم به در برد، ولی در نهایت آنچه همیشه برنده است، سرنوشت است!

تایتانیک یک فیلم گیشه ای است که در ساختار فنی و بازی های آن نقاط قوتی نیز به چشم می خورد.
درکل تایتانیک یک فیلمنامه خوب و گیشه ای داشت که مخاطب را سرجایش نگه می داشت. البته نکته مثبت متن، تاکید خوب و کافی بر ملودرام فیلم برای به حاشیه راندن غرق شدن کشتی بود که کامرون به خوبی از انجام دادن آن بر آمد. اما همین تاکید، فیلم را به یک ملودرام عامه پسند نیز تبدیل کرد! همچنین فیلمنامه بعضی جاها، صرف ساختن دلیل برای اتفاقات بعدی، ایرادهایی را دارا بود. سکوت جک پس از دستگیر شدن در ابتدای فیلم، دلیل ناکافی شخصی، که کاپیتان را ترغیب به سرعت گیری کرد، تعقیب شدید خدمتکارِ نامزد رز و سپس آرام بودن بی حد او برای بیشتر نشان دادن خشم نامزد رز، نگاه گناهکارانه رز به جک وقتی که گردنبند در جیب او پیدا می شود (رز آنقدری جک را می شناسد که بداند او آدم این کارها نیست)، ماندن جک در آب در حالی که جا برای هردو آنها روی تخته شناور وجود داشت و… از دیگر نکاتی که به آن خیلی توجه نشده بود، کادربندی های مناسب و دقیق در فیلمبرداری بود؛ بطوری که در بسیاری از نماها اشیا یا اشخاص مزاحم، توجه را نقاط طلایی تصویر دور می کرد. بازی ها قابل قبول بودند و شاید بهترین پروفورمنس فیلم متعلق به “کیت وینسلت” بود. میمیک ها و حالتهای چشم قوی، از جمله مواردی بودند که بازی او را دلچسب می کردند. همچنین از بین نقشهای فرعی، بازی “برنارد هیل” در نقش کاپیتان و “ویکتور گاربر” در نقش طراح کشتی از بقیه بالاتر بودند.

About Mrezangi

Check Also

ماتریکس 2021

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید!

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید! از …