نقد فیلم The Revenant (از گور برخاسته)
“طبیعت با تمامی زیباییهای ظاهریاش فریبکار و بیرحم است” و “انتقام، تنها مسیر پایانی بر زندگی میباشد، چرا که بعد از آن
دیگر دلیلی بر خروج از قلب تاریکی و انتقام وجود نخواهد داشت”. عبارات بالا، شالوده گفتار تصویری “الخاندرو ایناریتو” در همکاری
با “لئوناردو دیکاپریو” در فیلم The Revenant بوده است. فیلم تحسین شده، The Revenant ، ساختهای با جلوههای بصری خاص
و مختص به خود است، از این رو شکل و شمایل فیلم اگرچه در قالب وسترن تهیه شده است ولی هیچ شباهتی به وسترنهایی
که میشناسیم ندارد.
اولین نکتهای که از فیلم The Revenant جلب توجه میکند، بازیگری فیلم میباشد که در آن “لئوناردو دیکاپریو” در کنار “تام هاردی”، بازیهای کمتر دیده شده ای را از خودشان به نمایش میگذارند. دیکاپریو نقش “هیو گلس”، راهنمای کوهستان و مناطق جنگلی را بازی میکند که در فیلم راهنمای شکارچیان پوست است. در ابتدای فیلم، گلس به همراه پسرش در حال شکار میباشد که صدای حمله سرخپوستان را میشنود، سپس به کمک گروه شکارچیان میرود و پس از کشمکش بسیار، (درگیری بین سرخپوستان و شکارچیان پوست که به سبک برداشت طولانی تهیه شده است) او و همراهانش سوار قایق میشوند و فرار میکنند. در گشزنی، راهنمای داستان مورد حمله خرس گریزلی قرار میگیرد و … . تام هاردی اگرچه در مرکزیت فیلم نیست ولی یک سر پر ماجرای فیلم به حساب میآید و همانند دیکاپریو بازی متفاوت و خوبی را از خود به نمایش میگذارد. بعد از گروه بازیگری فیلم که موفق عمل کردهاند به برداشتها و هنر تصویری کارگردان در بیان درست شکل و فرم فیلم میرسیم، در این بخش، ایناریتو در متقاعد نمودن منتقدین کاملا موفق بوده، چرا که ایناریتو با توجه به آثار قبلی خود، نشانه های بارزی از کارگردان فرم و شکلگرا را به مخاطبان و منتقدین سینما نشان داده بود. اما آیا از گور برخاسته اثری تمام و کمال است؟ کارگردانی فیلم از جمله بخش های مبهم فیلم به حساب میآید. ایناریتو در طول فیلم، نماهای زیبایی از طبیعت را به مخاطبان خود نشان میدهد و سعی در بیان زیباییهای ظاهری طبیعت دارد و از طرفی دیگر در بیان داستانی خود، شخصیت اصلی داستان (هیو گلس با بازی لئوناردو دیکاپریو) را در سرما و گرفتاریهای طبیعی قرار میدهد و مخاطب را در اکثر زمان فیلم با این سختیها همراه میکند. از گور برخاسته فیلمی است که ایناریتو تلاش خودش را برای بیان سختی و زیبایی طبیعت به کار برده است و با برداشتهای طولانی سعی در بیان این ویژگی و جلوههای خاص فیلم (درگیری فیلم، که به سبک برداشتهای طولانی تهیه شده است، که از جمله سکانسهایی که به این سبک تهیه شده است، میتوان به؛ “پرش شخصیت هیو گلس از درهای عمیق همراه با اسب خود پس از تعقیب و گریز سرخپوستان” و همچنین “درگیری ابتدایی فیلم بین شکارچیان پوست با سرخپوستان” اشاره نمود) دارد. نکته مهم آن است که کارگردان فیلم، بیش از حد به بیان سختیهای فیلم خود میپردازد یا شاید ایناریتو توانایی کافی برای بیان تمام و کمال سختیهای مسیر طبیعت را ندارد و فیلم در مدت زمان ۱۵۶ دقیقهای خود تماما دلچسب ارائه نمیشود. از گور برخاسته ساختهای است که در نیمه دوم خود که بررسی تمام و کمالی از سختیهای شخصیت محوری فیلم است، به شدت خسته کننده و فاقد هرگونه کشش درگیر کننده است.
فیلمنامه نیز بیشتر شکل قالب داستانی دارد (مسیر فیلم را مشخص کرده است) و معدود دیالوگهایی در آن به چشم میخورد که آن هم بیشتر در ابتدا و انتهای فیلم قابل مشاهده است. چرا که فیلم در بیان سختیهای شخصیت مرکزی خود استوار و تهیه شده است و از این رو، حتی فیلمنامه هم به داد تصاویر خسته کننده ایناریتو با دیالوگهای خود نمی آید، (از جمله فیلمهایی که بر اساس دیالوگ ساخته و استوار شدهاند میتوان به فیلم “هشت نفرت انگیز” ساخته “کوئنتین تارانتینو” اشاره نمود یا فیلم “لوک” ساخته “استیون نایت”) البته باید متذکر شد که ایناریتو میدانسته که فیلم از حالت و فرم دیالوگهای معدود شکل گرفته است، به همین خاطر، کارگردان میبایست برای کشش نیمه دوم فیلم خود بیشتر ظرافت کارگردانی به خرج میداد.
هنگامی که به فیلم The Revenant نگاهی میکنیم، کارگردانی فیلم با تمام دلزدگیهای نیمه دوم خود، ساختهای قابل قبول است، فیلمنامه کشش سختی طبیعت را به ریز و با جزئیات بالا پرداخته است و در بیان زیبای تقابل زیبایی و سختی طبیعت و همچنین سرنوشت تاریک انتقام جویی را به خوبی بیان کرده است. بار موفقیت گسترده فیلم بر دوش لئوناردو دیکاپریو با بازی شگفت انگیزش در کنار بازی تاثیرگذار تام هاردی به عنوان آنتاگونیست شخصیت اصلی میباشد. موسیقی متن که به تنظیم و تهیه “ریوئیچی ساکاموتو” میباشد، در سکانسهای بجا و مناسب به داد فیلم میرسد و در نیمه دوم فیلم که بار کسالتآوری آن قابل مشاهده و درک است، به خوبی تم زیبایی به تصاویر میدهد.
“ایناریتو” با فیلم از گور برخاسته به رکورد جالب، دریافت دو جایزه اسکار در دو سال پیاپی رسید (فیلم “مرد پرنده” و “از گور برخاسته”) و به نوعی نام خود را برای اولین بار در این زمینه ثبت نمود، این رکورد جالب توجه است و اکثریت آن به منطق زیبا پردازیهای ایناریتو و تقابل خشونت و زیبایی طبیعت در بیان قابهای او بوده است، همچنین باید یادآور شد، ایناریتوی مکزیکی، در بیان هنری و تاثیرگذار گذشته شخصیت اصلی، حال روزش بر اثر اتفاقات رخ داده و تصاویری با اتمسفر خاص خود (از گور برخاسته اگرچه در دسته بندی ژانر وسترن به حساب میآید ولی لحن آرام ایناریتو را هرگز با بیانات پرکشش و جذاب وسترنسازان قدیمی همچون؛ “سرجیو لئونه” مقایسه نکنید) که شکل متفاوتی به فیلم داده است، کاملا موفق عمل کرده است و نمیتوان کارگردانی او را تماما پر از اشکال دانست، اما در نمایی کمالگرایانه بهتر بود تا، الخاندرو اینارتیو علاوه بر توجه به اِلمانهای منتقد پسند، به کشش و جذابیت فیلم خود، در مدت زمان نسبتا طولانی دو ساعت و سی و شش دقیقها برای سینمارو ها نیز فکر میکرد.