نقد فیلم A Clockwork Orange (پرتغال کوکی)
در سال ۱۹۷۱، کارگردان آمریکایی استنلی کوبریک با اقتباس از رمان «پرتقال کوکی» آنتونی بورجس فیلمی بحث برانگیز به همین
نام را در بریتانیا اکران میکند. فیلم به دلیل خشونت اغراق شده و تمهای جنسی فراوان توسط بسیاری از سازمانهای مذهبی
و خانوادههای مسیحی طرد شد و حتی تا جایی پیش رفت که کوبریک درخواست برداشته شدن فیلم از سینماهای بریتانیا را داد.
کوبریک از فضای رمان و روند رمان استفاده میکند تا بتواند داستانی مملو از تصاویر وحشتناک از هر آنچه که با ارزشهای سنتی مسیحی در تناقض است را خلق کند
فیلم به دلیل اکران در دههی ۷۰، از آزادیهای بیشتری نسبت به فیلمهای پیشین کوبریک با مضمونهای جنسی برخوردار بود و کوبریک نیز از این آزادیها استفاده میکند تا بتواند داستانی عجیب درباره یک آیندهی خشن و تاریک در بریتانیا تعریف کند. داستان فیلم یک جوان بریتانیایی به نام الکس دلارج را روایت میکند که در آیندهای نامشخص رهبر گروهی است که در خیابانهای بریتانیا وحشت و خشونت میآفرینند. داستان فیلم رابطهی بسیار نزدیکی با شخصیت اصلی فیلم، الکس، دارد. الکس بعنوان راوی عمل میکند و اتفاقات داستان بر اساس اعمال او پیش میروند؛ ولی با این حال به استثنای فصل آخر رمان، فیلم روندی را که آنتونی بورجس خلق کرده بود را طی میکند.
کوبریک از فضای رمان و روند رمان استفاده میکند تا بتواند داستانی مملو از تصاویر وحشتناک از هر آنچه که با ارزشهای سنتی مسیحی در تناقض است را خلق کند و در انتها نیز بتواند جبههی روبهرو و خشونتی که در این سنتها نهفته است را نیز به تصویر بکشد. به این دلیل میتوان صحنههایی که تنها با این هدف نوشته شدهاند را به سرعت شناسایی کرد. با وجود آنکه کوبریک تمام تلاشش را کرده است تا بتواند این صحنهها را در تار و پود روایت پنهان کند، اما با اینحال بین صحنههایی که تنها برای نمایش خشونت نوشته شدهاند و صحنههایی که خشونت را در جهت پیشبرد داستان استفاده میکنند تفاوتهایی مشاهده میشود که باعث میشود روند پیشروی داستان قدری افت کند و هضم فیلم برای مخاطب قدری سخت باشد.
با اینحال ستارهی اصلی پرتقال کوکی، داستان آن نیست؛ بلکه شخصیت الکس است. کوبریک از دقت مشهورش برای خلق این شخصیت استفاده کرده و به این دلیل روند تحول او را به بهترین نحو به تصویر کشیده است؛ البته لازم است که در موفقیت شخصیت الکس در کنار کوبریک به بازی خارقالعاده مالکوم مکداول نیز اشاره کرد. مکداول از نظر ظاهری بسیار با آنچه که بورجس و کوبریک و مخاطبان از داستان پرتقال کوکی انتظار داشتند همخوانی داشت. او میتوانست به راحتی بین دو شخصیت معصوم و جنایتکار جا به جا شود و هر دو را به بهترین نحو نمایش دهد. در کنار حالات صورت، مکداول بعنوان راوی نیز کنترل عالی بر روی صدایش داشت و میتوانست بر اساس موقعیت موردنظر به راحتی احساس راوی را نیز نمایش بدهد. در کنار مکداول، بازیگران دیگر فیلم نیز به خوبی در نقشهای فرعی ظاهر شدهاند و توانستهاند که قدرت خود را حتی در نقشهای کوچک نیز نشان بدهند.
حتی بسیاری از صحنههای فیلم بر اساس موسیقی و روند پیشروی نتهای موسیقی طراحی شدهاند که برای مخاطب هماهنگی کامل میان تصویر و صدا را به همراه دارد
اما شاید مهمترین و بزرگترین نکته مثبت پرتقال کوکی، موسیقی آن باشد. موسیقی فیلم که ترکیبی از موسیقی کلاسیک و الکترونیک دههی ۷۰ است، توسط کوبریک برای نمایش موقعیتهای مختلف احساسی الکس و معرفی آنها به مخاطب استفاده شده است و حتی بسیاری از صحنههای فیلم بر اساس موسیقی و روند پیشروی نتهای موسیقی طراحی شدهاند که برای مخاطب هماهنگی کامل میان تصویر و صدا را به همراه دارد. موسیقی فیلم به خوبی با روایت آن ترکیب شده است و به این دلیل پرتقال کوکی را تبدیل به فیلمی وابسته به موسیقی کرده تا بتواند به نهایت احساس برسد.
در انتها باید گفت که پرتقال کوکی، فیلمی است که در یک دورهی فرای آزادی در سینما ساخته شده است و کوبریک با وجود آنکه تلاش کرده برای بسیاری از صحنههای خشونت فیلم دلیل و منطق روایی خلق کند؛ اما با اینحال میتوان مشاهده کرد که در دههی ۷۰ فیلمسازان در یک دورهی اشتیاق برای نمایش هر آنچه که پیش از این غیرقابل نمایش بود به سر میبردند و حتی کارگردانانی مانند استنلی کوبریک نیز در این اشتیاق سهیم بودند. فیلم با اینحال، تمامی تلاشش را کرده است که در کنار این اشتیاق زودگذر بتواند خود را در ذهن مخاطب ثبت کند و با موسیقی دقیق و بازی خارقالعاده مالکوم مکداول توانسته است که به این درجه برسد.