نقد و بررسی کامل Se7en (هفت)

نقد و بررسی کامل Se7en (هفت)Reviewed by محمدرضا on May 17Rating: ۵.۰نقد و بررسی کامل Se7en (هفت)نقد و بررسی کامل Se7en (هفت) بدون هیچ شک و تردیدی، “هفت یا Seven” ، یکی از بهترین آثار جنایی تاریخ سینما میباشد و این در حالی‌

User Rating: Be the first one !

نقد و بررسی کامل Se7en (هفت)

بدون هیچ شک و تردیدی، “هفت یا Seven” ، یکی از بهترین آثار جنایی تاریخ سینما میباشد و این در حالی‌

ست که “دیوید فینچر” دومین ساخته بلند خود را تجربه میکرد. فیلم مکررا به مفاهیم معناگرایانه اشاره دارد و ارائه آنها تنها توسط کارگردان “در سبک معناگرایی” همچون “فینچر” بر می‌آید. هفت جزء آن دسته ساخته هایی میباشد که با دیدن آن ، روحیاتتان تغییر خواهد کرد و به جهان خود حتی برای مدت زمانی کوتاه ، متفاوت تر نگاه خواهید داشت. به گفته یکی از کشیشان کاتولیک، تنها روشی که میشد تا به وسیله آن ، هفت گناه کبیره را به تصویر کشید و بیینده را آگاه ساخت ، این فیلم بوده و هیچ راه دیگری برای آگاهی عوام وجود نداشته و نخواهد داشت. این گفته کشیش کاتولیک ، مهر تائید کلیسای واتیکان بر ساخته فینچر بود. فیلم از هفت گناه کبیره ساخته شده است و دیالوگ های فیلم پر از مفاهیم خداشناسی و الهی میباشد ، دیالوگ هایی که مغز بیننده خود را منفجر خواهد کرد. فیلم آنقدر زیبا و پر از معناگرایی بود که سبب شد تا بیننده ای ، آن را حدود دویست بار ببیند و دویست بار ساخته فینچر را تجربه کند ، سوال شخصی من از آن شخص این است که ، در دویست بار تجربه مکرر فیلم به چه نکات تازه ای پی برده است؟ در صورت امکان ، این دست آورد را با ما هم در میان بگذارد ، زیرا این ساخته پر از مفاهیم چند لایه و تفکری است که دیدگاه فلسفی انسان در محیط اطراف‌اش را آشکار میکند و نشان میدهد که انسانیت با گذر زمان در دریایی از گناه خود ، بیشتر و بیشتر غرق میشود و به نظر میرسد که هیچ راه نجاتی برای او نیست و این همان نکته اساس فیلم است. در آثار سینمایی باید به نتیجه و راه حل نهایی برای حل یک مساله ، برسیم ولی در “هفت” کارگردان و نویسنده این راه حل را به نشان نمیدهد و به عبارتی ساده تر به مخاطب خود میگوید “تنها راه نجات از تمام اتفاقات ، تعالی بخشی روح است”. نویسنده در “هفت” سعی دارد تا به مخاطب خود گناهان را به شکل هر چه زشت تر ، که از قضاء میتواند به واقعیت هم نزدیک باشد ، نشان دهد و سبب شود تا خود مخاطب تصمیم بگیرد که چه مسیری را برای زندگی خود برمیگزیند.

جان دوو ، که در نهایت پس از به اتمام رساندن ماموریت خود و شش قتل به اداره پلیس شهر آمد و با صدای بلند کارگاهان پرونده خود را صدا زد.
شاید یکی از سوالهای مهم فیلم آن باشد که اگر “جان دوو” برای انسان هایی که این گونه اعمال زشت خود را روزانه به سرانجام میرسانند ، این گونه مجازات میکند ، خدواند چه خواهد کرد؟ خداوند به بندگان رستگار خود ، پاداش باغ عدن را میدهد و در مقابل به مجازات ، کافران و گناه کاران به سخت ترین شکل اشاره میکند! خب حالا تصور کنید که ، مجازات هایی که دوو برای گناه کاران خود در نظر گرفته ، به چه میزان بد بود و گاهی اوقات سکانس های جنایی و اتفاقات را نمیتوانستیم متصور شویم ، حال این تنها در سطح قوه تخلیل یا “تصور” ما میباشد و میدانیم که در نهایت این گناهان در عاقبت انسان و در روز رستاخیر ، مجازات اش رخ انجام خواهد شد ، که ممکن است خارج از قوه تخیل ما باشد!

نکته بسیار جالب “هفت” آن است که ما گاهی اوقات با قاتل آن موافق هستیم و با توجه به دلیلی که برای قتل ها از سوی “جان دوو” ارائه میشود ، ما نیز قانع میشویم ، خب ما شاهد صحنه های جنایی وحشتناکی بودیم ، چرا باید دلایل جان دوو را قبول کنیم و با او در تفکر موافق باشیم؟ آیا ما نیز مثل جان دوو مشکلی داریم؟ خیر ، جواب این سوال در ذات انسانی میباشد، ما انسان ها ذاتا به دنبال مجازات هستیم. برای اعمال پسندیده دیگران را ممکن است ، تشویق نکنیم ولی انجام گناه را ، به سخت ترین شکل زیر سوال میبریم و مجازات میکنیم. مجازات نمودن در ذات انسانی میباشد و به همین جهت با جان دوو احساس نزدیکی تفکری میکنیم چرا که جان دوو ، قاتلی فرهیخته است. جان دوو بسیار متفکر و با اندیشه است ، تنها مشکل او آن است که نمیتواند ، ریاکاری های انسانی را تحمل کند و در مقابل آن عکس العمل نشان میدهد! جان دوو در یکی از خاطرات خود اشاره میکتد؛ روزی در مترو نشسته بود و مردی را دید که از روی ظاهرسازی ، از فرد دیگر میپرسد ، “امروز هوا چطوره؟” و جان دوو متوجه آن ظاهر سازی های زشت انسانی شده بود و در ادامه میگوید، بر روی آن مرد بالا آوردم. جان دوو چیزهایی را میدید که ما روزانه از آنها عبور میکنیم، او بسیار دقیق و جزئی بین بود و برای اتفاقات پیرامون این جهان ارزش بسیار خاصی قائل بود. اما ممکن است عده ای دیگر نیز متوجه جزئیات شده باشند ولی به سادگی از کنار آن عبور میکردند ولی جان دوو جزو آن دسته نبود و دیدن این همه ریاکاری و گناه ، که انسان ها روزانه انجام میدهند ، او را دیوانه کرده بود و آسایش را تنها در مجازات گناهکاران میدید ، به عبارتی ساده تر “جان دوو ، تمام ارکان عدالت یک جامعه بود. او کارگاه الهی ، دادستان ، قاضی و جلاد بود و خودش حکم را اجرا میکرد و جالب آن است که در انجام عدالت الهی ، از “مجازات برابر” استفاده می‌نمود و هر شخص را با توجه به بار گناهش ، مجازات میکرد و به بدترین شکل مجازات میکرد چرا که گناه آنها ، زشت ترین و لایق بدترین و زشت ترین مجازات‌ها بودند”. در تفکر و روان‌شناسی احساس میشود ، “جان دوو ، خودش را فرستاده خداوند میدانست ، البته نه مسیح‌وار ، بلکه از نوع مجازات‌گرش و خودش را وسیله ای میدید تا به وسیله آن خداوند بتواند به بندگان خود راه درست را نشان دهد ، هر چند که با ترس باشد” اما ما به عنوان مخاطب میدانیم که این روش خداوند نیست و هرگز معبود ، برای راهنمایی از ترس استفاده نمیکند. اگر قرار باشد که با ترس ، خداوند به بندگان خود راه و روش بندگی را بیاموزد ، این بندگی کاملا کورکورانه خواهد بود و قوه تعقل انسانی زیر سوال میرود و از طرفی ترس از روی بندگی هرگز آن عشق حقیقی را به دنبال ندارد و ما میتوانیم این موضوع را در نه تنها در نوشته های الهی بلکه در نوشته های کهن ، خدایان یونان نیز ببینیم. در افسانه های یونان آمده ، آدمیان / انسان‌ها چندین و چند بار به کوه های المپیوس لشکر کشیدند و کوه ها را به لرزه در آوردند و در نهایت ، زئوس خدای خدایان ، آنها را شکست میداد ، سپس آنها را میبخشید تا دوباره به او روی آوردند و به قدرت او از روی ترس ایمان آورند ولی آیا آنها بنده های خالص زئوس شدند و یا این ترحم دلیلی دیگر دارد! به نظر میرسد ، زئوس ترحم میکرد زیرا به بندگی ، بندگان خود نیاز داشت ولی آیا خداوندی که در کتاب های الهی از آن نام برده شده ، به این بندگی نیازمند است؟ یا بندگی را به بندگان خود می آموزد تا آنها (انسان ها) راه رستگاری را در پیش گیرند و به تعالی خود رسند. دیدگاه های جان دوو ، الارغم آنکه تا حدی قانع کننده بود ولی از طرفی غیرقابل استدلال از نگاه خداشناسی بود.

بر روی تخته نام هفت گناه کبیره آماده است که در تمام ادیان الهی مشترک بوده و در کتاب “کمدی الهی” نوشته دانته نیز به آن اشاره شده است.
به شخصِ هراسی که د طول فیلم با دیدن اتاق جان دوو ، در خود پیدا کردم در هیچ یک از سکانس های جنایی نتوانستم به آن دست یابم. اتاق جان دوو ، ترسناک‌تر از هر مکان دیگری بود و برای لحظاتی نتوانستم مرز بین خداپرستی و شیطان‌پرستی را تشخصی دهم و وهم اتاق یکی از بهترین صحنه سازی هایی بود که در طول فیلم میشد دید. اتاق جان دوو ترسی عجیب داشت و ورود به آن ، همانند آن بود که شخص وارد مغز او میشد، اتاقی با نمای قرمز و صلیب قرمز رنگ که همه و همه نشان از تفکرات او بود. جان دوو شخصیت بینظیری بود که همانند اش پیدا نخواهد شد و علت آن در شخصیت پردازی عجیب و خارق العاده او میباشد. در بسیاری از فیلم ها ، ما در طول فیلم با قاتل مسیر روایتی را شاهد هستیم ولی هیچ تاثیری از آن نمیگیریم ولی در هفت با آنکه ۲/۳ فیلم اعمال جان دوو را شاهد هستیم ، و زمانی به تاثیرپذیری میرسیم که او خودش را نشان میدهد ولی حضور او در فیلم یکی از خارق العاده ترین ، رجوعات فیلم میباشد. جان دوو وارد اداره پلیس میشود آن هم در حالی که روی پیراهن اش پر از خون است و بلند نام کارگاهان پرونده او را صدا میزد و آنها نیز در امری ساده ، جان دوو تسلیم شده را بازداشت میکنند! جان دوویی که ، اولین لایه یا سطحی ترین لایه پوست دست اش را در قسمت “انگشت نگاره” را کنده تا هیچ وقت هویت اش مشخص نشود. نه در اداره پلیس ، بلکه در قتل هایش و یکی از دلایلی که پلیسان نتوانستند او را دستگیر کنند ، همین کنده شدن پوست دست هایش در قسمت انگشت نگاره‌ها بوده است و این خود نشان از هوش بینظیر این قاتل است. قاتلی که تنها گناه‌‌کاران را مجازات میکند! در سکانس تعقیب و گریز پلیس و جان دوو ، خیلی از بینندگان ، سکانس آمرزش “جان دوو” را فراموش کرده اند ؛ داستان از این قرار است که کارگاهان پرونده “میلز و سامرست” متوجه میشوند که قاتل پرونده شان از روی “گناه هان کبیره” که از قضاء هفت مورد مشخص است ، قتل های خود را مرتکب میشود و به تمام اشخاصی که کتاب های خاص و مربوط به هفت گناه را خریده یا قرض گرفته اند را ، مورد سوال و پرسش قرار میدهند تا اینکه به اتاق جان دوو در ساختمانی نامشخص میرسند و در خانه اش را میزنند ولی کسی پاسخگو نیست و ناگهان جان دوو یا قاتل سریالی شان به آنها تیراندازی میکند و میلز از روی هیجان جوانی و عجله بسیار ، او را تعقیب میکند که در نهایت با شکست او به اتمام میرسد ولی قبل از آنکه جان دوو ، فرار کند ، تفنگ خود را به سمت کارگاه میلز نشانه میرود (بر روی گیجگاه‌اش قرار میدهد) ولی به او شلیک نمیکند و تنها به بیهوش شدن کارگاه ، بسنده میکند اما چرا جان دوو ، کارگاه میلز را نکشت؟ جواب سوال در تفکر و هدف او میباشد. دوو هر شخصی را نمیکشت و از روی تنها لذت روانی نیز انسان ها را به قتل نمیرساند. او افراد گناه کار و خاصی را به قتل میرساند که احساس میکرد وظیفه دارد تا آنها را مجازات کند! اما در مورد کارگاه میلز ، او هیچ گناهی در او ندیده بود و تنها حس مسئولیت پذیری را در او شاهد بود که خود یکی از ارکان پویایی جامعه میباشد.

ممکن است این سوال مطرح شود که چگونه جان دوو متوجه رفتار تند و عصبانیت غیرقابل کنترل ، کارگاه میلز شد؟ چگونه او اطمینان حاصل نمود که میتواند برای اتمام “هفت” گناه خود ، بر روی میلز حساب باز کند؟ خب ، جواب را فینچر در طول فیلم به ما نشان داد ولی ما آن را نادیده گرفته‌ایم یا به آن توجه نکرده‌ایم. میلز که به علت کندی پرونده پریشان و عصبی است به یکی از صحنه های جرم متعدد دیگر برمیخورد و از روی عصبانیت ، به سمت عکاس حاضر در محل جرم با تند برخورد میکند که از قضاء این عکاس ، جان دوو ، قاتل سریالی داستان میباشد. جان دوو با این عنوان که ببیند ، کارگاهان به دنبال چه چیزی در محل جنایت هستند ، راهی صحنه جرم میشود و خودش را در قالب “عکاس روزنامه” جا میزند ولی به صورت ناگهانی به میلز برمیخورد که با او به تندی هر چه تمام تر برخورد میکند. آنجاست که قاتل متوجه میشود ، اگر میلز تحت فشار روانی و احساسی قرار گیرد ، توانایی کنترل رفتار خود را ندارد! به همین خاطر ، قبل از آنکه محل سایر اجساد را به کارگاهان نشان دهد ، از گناه خود در مقابل چشمان “میلز” سخن میگوید. “من هم گناه کار هستم، گناه من حسادت است. راستش کارگاه میلز، من به زندگی تو و همسری که داری حسادت داشتم و مرتکب گناه شدم” ، بله ، جان دوو از روی حسادت مرتکب قتل شد و میلز را در فشار احساسی قرار داد و این فشار احساسی با عنوان “راستش قبل از اینکه بیام خودم را معرفی کنم ، کارگاه ، به خانه ات سرزدم تا حال همسرت را بپرسم” به بیننده نشان داده میشود. سپس بسته ای پستی از راه میرسد و همه چیز بهم میخورد و قاتل که روی گناه میلز (انتقام) حساب باز کرده بود ، او را تحت فشار قرار میدهد و در پایان به نتیجه کار خود میرسد و به قتل میرسد تا کارگاه سامرست در زشت بودن دنیای خود هیچ شک و تردیدی نداشته باشد!

اما حسادت جان دوو به زندگی میلز و همسرش از روی چه چیزی بود؟ یا به عبارتی ، آیا جان دوو به میلز حسادت داشت ، چون “تریسی” زیبا بود و او هرگز نامزدی به این زیبایی نداشت؟ خیر، اگر چنین بود ، دوو به گناه ، شهوت دچار میشد. حسادت دوو به زندگی و دارایی میلز بود. میلز همسری زیبا داشت که قرار بود برای میلز خانواده ای زیباتر در این شهر گناه‌کار و پر از فساد تشکیل دهد ، دوو به این امید که هنوز عده ای در پستوی زندگی‌شان امید به خوبی دارند ، حسادت کرد. دوو به آرامش شخصی زندگی میلز حسادت میکرد و حسادت داشت ، وقتی که در روزهای سخت کاری بعد از انجام کارهای پراسترس ، میلز به خانه باز میگردد ، آغوش گرم ، همسری مهربان پذیرای او بود. جان دوو به امیدهای ناگهانی و محبت های انسان از روی عشق و وابستگی احساسی حسادت کرده بود، همان هایی که او هرگز در زندگی خود نتوانست تجربه کند یا بدست آورد.

“حرص یا طمع” یکی از گناهان کبیره و دومین مورد از قتل های زنجیره ای “جان دوو” که کارگاه سامرست به آن اشاره میکند.
دومین ساخته بلند دیوید فینچر “هفت” ، اثری بنظیر یا کم‌نظیر در ژانر جنایی میباشد و جزو آن دسته از آثاری میباشد که هرگز نمیتوانیم آن را فراموش کنیم. فینچر در تلاش خود سعی داشته تا با نمادگرایی بتواند مفهوم ناامیدی و غم‌انگیز بودن زندگی بشیریت را که از اعمال انسان ها منشا میگیرد ، هرچه بهتر به تصویر کشد. فینچر در طول فیلم خود ، نام شهری که فساد و گناه در آن رخ میدهد را هرگز نیاورد و به نظر میرسد ، او در حال روایت شهری بود که چندان دور نیست و میتواند برای هر یک از مخاطبین او در همین نزدیکی ها باشد و بسیار قابل لمس ، فینچر هرگز معناگرایی اثر خود را فراموش نکرد و سعی داشت تا با به کار بردن مناسب و دقیق دیالوگ ها ، اثر خود را همانند آیه ، قابل بررسی و قابل تفکر نشان دهد و در این کار موفق هم بوده. فینچر ، اثر خود را به مردم خاصی از طبقه خاصی اختصاص نداد ، فینچر فیلم خود را برای تمام انسان ها ساخت و به همه آنها ، گوشزد نمود که هرگز کارهایمان را فراموش نکنیم و همیشه شخصی حضور دارد که از گناهان ما آگاه است ، حال آن شخص جان دوو باشد یا خداوند. فینچر در طول دوره کارگردانی خود ، از روی رمان و نوشته های مطرح ، اقتباس های سینمایی میساخت و شاید او یکی از بهترین و برجسته ترین کارگردانی است که در این زمینه فعالیت دارد. فینچر چنان زیبا جان دوو را به تصویر کشید که در نوع خود بینظیر است و باید به او بابت به کارگیری بازیگری چون “کوین اسپیسی” در نقش جان دوو تبریک گفت ، تبریک گفت که چگونه توانسته از بازیگری توانایی همچون او ، چنین بازی بی بدیلی را بگیرد و سبب شود تا ، یکی از ببیندگان او ، فیلم‌اش را دویست بار ببیند. فینچر توانست بر گناهان سایر انسان ها تاثیر بگذارد و تغییر تفکری شاید هر چند کوتاه را در مخاطبین خود سبب شود. چنان چه بر اساس آمار منتشر شده ، تعداد زیادی از افرادی که بعد از دیدن فیلم هفت ، متوجه یکی از گناهان کبیره تحت عنوان “پرخوری” شدند ، دیگر به خوردن زیاد روی نیاوردند و به فکر آن افتادند تا از این گناه هر چه بیشتر و بیشتر فاصله بگیرند و این خود همان تاثیر مثبت فینچر و نویسنده فیلم “اندرو کیون والکر” بر روی مخاطبان خود میباشد!

About Mrezangi

Check Also

ماتریکس 2021

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید!

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید! از …