نقد و بررسی فیلم The Future (آینده)
من فرض میکنم، شخصیتهای میراندا جولی (کارگردان، نویسنده و بازیگر نقش اول این فیلم)
در فیلم The Future تا حدی تا حدی وصف کننده شخصیت خوئ خانم جولی می باشد. اما
مشکل اینجاست که کاراکتر اصلی فیلم چنین فیلم را بنویسد و حتی آن را کارگردانی هم
بکند. شاید کاراکترهای این فیلم تا حدی به سبک وودی آلن ، بازگو کننده شرح حال سازنده
اش هستند: یعنی خلق کاراکترهایی وهمی و خیالی . کریستین،شخصیت جولای در فیلم
“Me and you and everyone we know 2005” (فیلم قبلی خانم جولی) یک زن سی ساله
بود که زندگی جلوتر از او پیش میرفت. سوفی، که شخصیتش در فیلم “The Future” سی ساله است، زندگی در پشت سر او متوقف شده است.
هر دو زن در این فیلم مردان را به سمت گرداب خود جذب میکنند. در واقع این مردان،
نسخه مردانه شخصیت خودش در این فیلم هستند؛ زیبا، حساس، بی پروا، نامطمئن
و مردد. در فیلم “The Future” سوفی و جیسون ( با بازی Hamish Linkalter) در حدود
چهار سال است که با هم زندگی میکنند. آنها در زمان حال با هم زندگی میکنند، یک
آپارتمان کوچک دارند و آن را با اشیاء و لوازم تجملاتی پر کردهاند و شغلهایی دارند که با
آن قادر به تامین زندگی ساده خود هستند. جیسون در بخش پشتیبانی تلفنی برای
یک شرکت فنی مشغول به کار است و سوفی به بچهها آموزش رقص میدهد. وقتی
که او میرقصد به نظر میرسد که روش رقص خود را از کودکان یاد میگیرد.
به نظر میرسد کودکان، زیاد در این فیلم گنجانده نشدهاند و تنها بنا به عادت و آشناییشان
به خصوصیات یکدیگر دور هم جمع شده اند و با یکدیگر نیز به راحتی کنار میآیند.
تغییرات فرا میرسند. آنها تصمیم میگیرند که از یک گربه بیمار نگهداری کنند. گربهای که
نگهداری از آن به یک کار تمام وقت و پردردسر تبدیل میشود. بیماری گربه در واقع یک
نیاز است. آنها ترجیح میدهند تا از یک گربه مریض نگهداری کنند تا یک گربه سالم.
گربه آنها نمیتواند تا ۳۰ روز با آنها به خانه بیاید. در این یک ماه آنها یک تکان جزئی
میخورند،جیسون شغلی پیدا میکند که در آن خرید و فروش درخت میکنند سوفی
با مارشال (David Warshofsky) رابطه برقرار میکند؛ مردی که در این داستان هیچ
هدفی ندارد جز این که سوفی با او رابطه برقرار کند. جیسون با شخصی مسن به نام
جو (Joe Putterlik) دوست میشود، شخصی که نقش او در این فیلم چیزی نیست جز دوست شدن با جیسون.
در دنیای میراندا جولی، سحر و جادو اتفاق میافتد. در این فیلم برخی از قسمتها توسط گربه مریض نقل میشوند. در فیلمهای او،مسیر زمان، به مسیری روشن و معمولی تبدیل نمیشود. در یکی از سکانسهای خارق العاده فیلم “Me and You and everyone we know” کاراکتر کریستین با مردی که به تازگی آشنا شده است مسیری طولانی را میپیماید و آنها قدم زدن در این مسیر را به عنوان مصداقی از قدم زدن در مسیر زندگی تلقی میکنند. در فیلم “The Future” جیسون قادر است تا با توقف زمان به نوعی زندگی بیهدف خود را متوقف کند. او در این فیلم از زمان فیلم فاصله میگیرد و ماه شروع به صحبت با وی میکند.
توهم موجود در فیلم شکننده و ظریف است و تا حد زیادی به شخصیتهای جیسون و سوفی وابسته است. کسانی که علیرغم آگاهیشان به آنچه که در حال روی دادن است، به سوی ساخت زندگیشان به زحمت فراوانی افتاده اند. نه فقط این دو نفر، بلکه همه ما در مسیر زندگی بر روی یک قایق روی آب در حال حرکت هستیم. اما فراموش میکنیم که شاید گاهی نیز در درون یک کشتی هستیم. آنها بر روی عرشه کشتی میایستند و با تکیه به نرده عرشه به حرکت موجها خیره میشوند.
من به این نتیجه رسیدم که شخصیتهای میراندا جولی نمایهها و بازتابهایی هستند که جولی دوست دارد ما آنها را ببینیم. من او را دیدهام، اما به خوبی او را نمیشناسم، اما میتوانیم برخی شخصیت برخی از کاراکترهای جولی را در فیلم هایش حدس بزنم. برای ساخت یک فیلم مستقل، به یک اراده بسیار قوی نیاز است، به ویژه فیلمی که ژانر بخصوصی ندارد. اگر خود شما آن را کارگردانی کنید و در آن ایفای نقش کنید که تلاش مضاعف خواهد شد. اگر شما دو مورد از این فیلمها بسازید بسیار شخصیت موفقی خواهید بود. شما دو روح یکسان همچون سوفی و کریستین (در دو فیلم مورد اشاره) نیستید. شما برای معنی بخشیدن به زندگی به یک گربه مریض نیاز ندارید. اگر شما به یک تیشرت علاقه دارید و به آن میچسبید ( همان طور که جولی آشکارا در فیلم نشان میدهد)، آن را از سر ضعف انجام نمیدهید، بلکه با اراده درونی و میل باطنی این کار را انجام میدهید. به طور خلاصه میتوان گفت، The Future، یک مراقبه مسحور کننده است، اما در باطن فیلم، نوعی فردیت شدید موج میزند.