نقد و بررسی فیلم Sweet Virginia (ویرجینیای شیرین)
«ویرجینیای شیرین» عنوانی عجیب برای فیلمی است که ماجرایش در آلاسکا اتفاق میافتد. نسخه اولیه این تریلر نئونوآر عبوس و اتمسفریک
در کوهستانهای آپالاچی میگذرد. اگرچه کارگردان «جیمی ام دگ» مکان فیلم را به سمت شمال تغییر داده است اما عنوان فیلم دست
نخورده باقی مانده، چرا که یکی از لوکیشنهای مرکزی فیلم متلی است به نام «ویرجینیای شیرین» که به افتخار ایالتی که شخصیت اصلی
داستان، ستاره سابق مسابقات سوارکاری، «سام» (با بازی «جان برنتال»)، از آنجا میآید، نامگذاری شده است.
فیلم با یک مقدمه وحشیانه که شامل سه قتل میشود آغاز میگردد. قاتل، یک روانی چشمآهنی به نام «الوود» (با بازی «کریستوفر ابوت») است که توسط زنی جوان به نام «لیلا» (با بازی «ایموگن پوتس») استخدام شده است تا کلک شوهرش را بکند. «الوود» تصمیم میگیرد که شاهدین را هم حذف کند بنابراین دو مرد دیگر را هم به همراه هدفش میکشد. یکی از مردهها مردی است که با دوست «لیلا»، «برنادته» (با بازی «رزماری دیویت») ازدواج کرده است. این ازدواج ازدواجی شکست خورده است و او رابطهای مخفی با صاحب متل «سام» دارد و چندان از مرگ شوهرش ناراحت نیست و حتی در لحظهای خاص اعتراف میکند که بعد از مرگ شوهرش گریه نکرده و مرگ شوهرش مانعی برای برقراری رابطه نامشروع جنسیاش با «سام» نبوده است. با این حال، «الوود» در اطراف میچرخد و منتظر است تا «لیلا» پول باقی مانده از ارثیه شوهرش را به دست آورده و حساب او را تسویه کند. در طول اقامتش، اتاقی را در متل «سام» کرایه میکند و با «سام» که او را از زمان سوارکاری میشناسد دوست میشود. مشکلات زمانی به وجود میآید که تمامی ارثیه همسر «لیلا» به بدهیهایش میرسد و او نمیتواند حساب «الوود» را صاف کند.
همانند بیشتر فیلمهای آرام نئونوآر، «ویرجینیای شیرین» نیز با اتمسفر فضایش کامل میشود و این اتمسفر را در تک تک فریمهایش جاری میکند. مشخصا رخ دادن داستان در آلاسکا چندان هم مورد نیاز نبوده و میتوانست در هر جامعه ایزوله دیگری نیز اتفاق بیفتد. (در حقیقت فیلم به دلایل منطقی و بودجهای در منطقه جنوبی کانادا فیلمبرداری شده است). اما فیلمبردار «جسیکا لی گنگ» تنهایی و پوچی لوکیشن را بهگونهای به تصویر میکشد که شاید نتوان تمام جزئیات آن را حتی در نقشههای جامع شهری نیز یافت.
کارگردان «جیمی ام دگ» استاد ایجاد تعلیق است. حتی اگر سکانس مورد نظر با تنش به وجود آمده به اوج نرسد. به عنوان مثال: در سکانسی که «لیلا» با ماشین در حال عبور از شهر است و احساس میکند که توسط کسی تعقیب میشود. دوربین عمدتا نماهایی از آیینه جلو ماشین به بیننده میدهد (گاهی اوقات به صورت «لیلا» کات میخورد) در آینه بغل ماشین ما نوربالای چراغ ماشینی را میبینیم بهگونهای که به نظر میرسد در حال تعقیب اوست. سپس زمانی که او به تقاطع راهآهن میرسد، گیت پایین آمده و قطار مانع عبور او از جاده میشود. وقتی که او خود را به دام افتاده میبیند، نوربالای چراغ ماشین نزدیکتر میشود… سه یا چهار صحنه در «ویرجینیای شیرین» وجود دارد که تماشاگر را به صندلیاش میخکوب میکند.
«جان برتنال»، «مجازاتگر» مارول، در نقشی متفاوت ظاهر میشود. برخلاف اینکه او به عنوان بازیگر کارهای اکشن شاخته میشود، «برنتال» چیز متفاوتی را در بازیاش ارائه میدهد تا نقش «سام» را ایفا کند، کسی که برخلاف فیزیک بدنی مناسبش، قدرت تحمل بالای دارد و زمانی که کار به درگیری فیزیکی بکشد بیش از پیش بیمصرف است. «برنادته»ای که «روزماری دیویت» ارائه میدهد کاملا برعکس است. اغلب مهربان و ساده است. درحالی که «الوود»، «کریستوفر ابوت» (عمده شهرتش به خاطر بازی در فیلمها و کارهای تلویزیونی است) نمایشی مات از خود ارائه میدهد. با آن چشمان مرده و مرام ناشیانهاش، تنها چیزی که درباره شخصیت او غافلگیرکننده است این نکته است که او برای انجام دادن کاری که احتمالا از آن لذت میبرد دستمزد هم میگیرد. «ایموگن پوتس» هم مستحکم است اما در اغلب اوقات فیلم به درستی از او استفاده نشده است.
«دگ» به درستی درک میکند که برای یک تریلر وقفههای طولانی چندان خوشایند نیستند (به خصوص زمانی که فیلم بیش از اکشن بر روی حس و حال تاکید دارد). با زمانی حدود ۹۰ دقیقه، این فیلم به نقطه شیرینی ضربه میزند. با شلیک شروع میشود و با شلیک به پایان میرسد و در آن صحنهها، شخصیتهای مات، تنش و در نهایت فیلمی اتمسفریک خلق میکند. این گوهر کوچک ارزش تماشا کردن دارد.