نقد و بررسی فیلم Last Flag Flying (آخرین پرچم در اهتزاز)

نقد و بررسی فیلم Last Flag Flying (آخرین پرچم در اهتزاز)Reviewed by محمدرضا on Apr 21Rating: ۵.۰نقد و بررسی فیلم Last Flag Flying (آخرین پرچم در اهتزاز)نقد و بررسی فیلم Last Flag Flying (آخرین پرچم در اهتزاز) «بدترین چیزی که می توانست برای هر کسی پیش بیاید، برای تو اتفاق افتاده است

User Rating: Be the first one !

نقد و بررسی فیلم Last Flag Flying (آخرین پرچم در اهتزاز)

«بدترین چیزی که می توانست برای هر کسی پیش بیاید، برای تو اتفاق افتاده است و حالا تو باید با آن کنار بیایی». اما اگر شانس یار ما باشد

، بیشتر ما مجبور نیستیم که به تنهایی با «بدترین چیزها» کنار بیاییم. به نظر می رسد که اثر تکان دهنده «ریچارد لینکلیتر» (Richard Linklater)

به نام «آخرین پرچم در اهتزاز» (Last Flag Flying) دنباله ای است بر فیلم «آخرین مأموریت» (The Last Detail) ساخته «هال اشبی» (Hal Ashby)

که در ادامه فعالیت های انسان دوستانه فیلمساز ساخته شده است؛ فیلمی که در واقع درباره تاریک ترین روزهاست و درباره این که ما حاضریم

در چنین روزهایی چه کاری برای کمک به یک دیگر انجام دهیم.

این فیلم درباره حضور در مواقعی است که دیگران به ما و شانه ای برای گریستن بر روی آن و یا دستی برای گرفتن و بلند شدن از جا نیاز دارند و همچنین نشان دهنده باور عمیق «لینکلیتر» به انسانیت و بشریت است. آیا فیلم سازی وجود دارد که بیشتر از «لینکلیتر» به شخصیت های فیلم هایش عشق بورزد؟ «جسی» (Jesse) و «سلین» (Celine) در فیلم های «پیش از طلوع» (Before Sunrise)، «پیش از غروب» (Before Sunset) و «پیش از نیمه شب» (Before Midnight)، بچه ها در فیلم «مات و مبهوت» (Dazed and Confused) و «هرکی یه چیزی میخواد» (Everybody Wants Some!!) و همه بازیگران در فیلم «پسرانگی» (Boyhood)؛ محبت «لینکلیتر» نسبت به افرادی که در فیلم هایش حضور دارند کاملاً محسوس است و این همان انسانیت دلپذیر است که از تبدیل و نزول «آخرین پرچم در اهتزاز» به یک فیلم ملودرام جلوگیری می کند. فیلم چندین بار در تلاش برای شبیه شدن به بهترین فیلم های فیلمساز فرو می رود و غرق می شود و بعضی از سخنان در مورد رفتارهای غیرعادی سالمندان واقعاً تأسف برانگیز هستند اما به هرحال، این فیلم اثر خوب دیگری از یکی از بهترین فیلم سازهای ماست.

«لری شفرد، معروف به داک» («استیو کارل» (Steve Carell)) دوران واقعاً وحشتناکی را پشت سر گذاشته است. چندی پیش همسر او به دلیل بیماری سرطان از دنیا رفته است و به تازگی نیز اخباری در مورد مرگ پسرش «لری جی آر.» (Larry Jr.) در مبارزه ای در عراق دریافت کرده است – فیلم در سال ۲۰۰۳ میلادی اتفاق می افتد (صحنه دستگیری صدام حسین در تلویزیون ها دیده می شود)- این خبر که «لری» باید بدن فرزندش را تا آرلینگتون همراهی کند او را به شدت نگران و آشفته کرده است و حالا او به دوستانی که ده ها سال از آخرین باری که با آن ها صحبت کرده است می گذرد در کنار خود نیاز دارد؛ دو تن از همرزمانش در جنگ ویتنام، «سال نیلون» («برایان کرانستون» (Bryan Cranston)) و جناب کشیش «ریچارد مولر» («لارنس فیشبرن» (Laurence Fishburne)). «کرانستون» به «نیکلسون» در فیلم اصلی «اشبی» (Ashby) شباهت دارد؛ عضو کله شق و یاغی، همیشه در حال نوشیدن الکل و فحاش و بددهن این گروه سه نفره. «فیشبرن» که حالا فردی مذهبی است، هنوز شور و اشتیاق دوران جوانی را از دست نداده و تنها تغییری که در او به وجود آمده این است که به چیز دیگری خدمت می کند. «کارل» گاهی اوقات به یک مرد توخالی می ماند و ملایم ترین و یکی از بهترین اجراهای دوره کاری اش را دارد. آنچه در ادامه دیده می شود، ویترینی از بازیگران است که به قالب یک فیلم جاده ای در آمده است.

چه ویترین شگفت انگیزی! «لینکلیتر» در طول دوران فعالیت خود به عنوان یکی از بهترین نویسندگان ما اعتبار بسیاری دریافت کرده است، اما کاری که او با بازیگران انجام می دهد هنوز هم دست کم گرفته می شود. «پاتریشیا آرکت» (Patricia Arquette)، «ایثن هاوک» (Ethan Hawke)، «جک بلک» (Jack Black) و «ژولی دلپی» (Julie Delpy)؛ «لینکلیتر» طوری آن ها را در بازیگری هدایت می کند که بازی آن ها با هدایت او می تواند نقطه قوتی در کارنامه هریک از آن ها تلقی شود. و همچنین در اینجا به عنوان هدایتگر بازیگران، کاری بسیار اعجاب انگیز انجام میدهد؛ او به «کارل»، «فیشبرن»، «کرانستون» و بازیگر نسبتاً تازه وارد، «جی. کویئنتون جانسون» (J. Quinton Johnson) (به عنوان سربازی که باید این مردها را همراهی کند) اجازه می دهد تا خودشان نقش را هدایت کنند و به این شکل بدرخشند. بسیار لذت بخش است که ببینیم به بازیگرانی تا این حد بااستعداد، فضای کافی برای پرورش دادن نقش خود داده شده است و آن ها آنقدر خوب از این فرصت استفاده می کنند که دیگر خود بازیگران دیده نمی شوند و تنها چیزی که باقی می ماند شخصیت درون فیلم است. در اواخر فیلم صحنه ای وجود دارد که در آن این چهار نفر در قطاری در حال گفت و گو هستند و در اینجا بود که من متوجه شدم که این بازیگران چقدر با یک دیگر تناسب دارند و هماهنگ هستند و نقش های همه این چهار نفر چقدر خوب پرورش یافته است.

متأسفانه، «لینکلیتر» و دستیار نویسنده، «داریل پونیکسان» (Darryl Ponicsan) (کسی که رمان «آخرین پرچم در اهتزاز» و فیلم «آخرین مأموریت» را نوشته است) به حقیقت موقعیت خود اطمینان نمی کنند و از صحبت های طنز استفاده می کنند که این بسیار آزاردهنده است؛ البته خوشبختانه هیچ یک از این حرف ها آنقدر طولانی نمی شوند که فیلم را کاملاً غرق کنند. اشتباه گرفته شدن این دوستان قدیمی با تروریست ها، رفتن به سفری کوتاه برای خریدن وسیله ای اسرارآمیز به نام «تلفن همراه» و خراب کردن آهنگ «بدون من» (Without Me) امینم (Eminem) که توسط یک مرد سفیدپوست خوانده شده است و «سال» میخواهد آن را یاد بگیرد؛ تمامی این موارد انحرافی تأسف برانگیز از حقیقت فیلم به دور هستند و به نظر می رسد که همه این ها کاملاً از ابداعات نویسنده هستند.

«آخرین اهتزاز پرچم» وقتی که فلسفی می شود بسیار جالب تر است. موج بسیار جالبی از باور و ایمان در عمق داستان این فیلم جریان دارد؛ باور به قدرتی بالاتر که دیگران را به سوی زندگی هدایت می کند، مانند یک پدر روحانی و ایمان به نظامی که به مردان جوان دستور می دهد که در جنگ های سخت و ناممکن شرکت کنند و کشته شوند و در نهایت ایمان به یک دیگر برای انجام دادن کار درست. ای کاش که این فیلم در کاوش این موضوع از این هم جسورتر می بود، و البته که هست. همچنین دلم میخواست که بررسی بیشتری در مورد رابطه بین افراد و دستگاه های قانون گذار انجام می گرفت؛ مسئله ای که در تصمیم این که آیا «لری» با یونیفرم خود دفن شود یا خیر قابل مشاهده است. آیا این یونیفرم نشان دهنده فردی است که جان خود را از دست داده یا نشان دهنده نظامی است که جان این فرد را از او گرفته؟ در مورد پرچم چطور؟ مجدداً من جسارت بیشتری را در اینجا احساس میکنم؛ نسخه ای از «آخرین پرچم در اهتزاز» با موضوعی جنجالی تر که فقط اگر کمی تلاش می کرد تا چالش برانگیزتر باشد می توانست این فیلم را از یک فیلم خوب به یک فیلم عالی تبدیل کند.

«لینکلیتر» عقیده ای که بعضی ها خواهند داشت را مورد توجه قرار نمی دهد و آن عقیده این است که هرگاه که پای احساسات به داستان باز می شود، موسیقی فیلم تغییر می کند و برای تأثیرگذاری بیشتر صدای گوشنواز پیانو پخش می شود اما اگر من بگویم که این نوای دل انگیز حداقل یک بار مرا تحت تأثیر قرار نداده است دروغ گفته ام. مرگ به سراغ همه ما می آید. اما اگر خوش شانس باشیم، تا زمانی که زنده هستیم، شاهد مرگ فرزندانمان نخواهیم بود. همه ما آن قدرها خوش شانس نیستیم. در همین زمان که من این متن را می نویسم، بسیاری از افرادی که برای من مهم هستند با این بی عدالتی مرگ دست و پنجه نرم می کنند و «آخرین پرچم در اهتزاز» این را به یاد من می آورد که چقدر حضور ما در کنار عزیزانمان در مواقع لازم و انجام هر آنچه که از دستمان بر می آید ضروری است. یکی از آخرین جملات فیلم این است که «داک به ما نیاز دارد». «لینکلیتر» به مردم یادآوری می کند که مواقعی که دیگران به آنان نیاز دارند، حضور داشته باشند. دلسوز و مهربان باشند. صادق باشند. زنده باشند و بیش از همه چیز، انسان باشند.

About Mrezangi

Check Also

ماتریکس 2021

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید!

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید! از …