نقد و بررسی فیلم Pulp Fiction (داستان عامه پسند)
باید بگویم یکی از نقاط قوت این اثر، شخصیت پردازی خوب آن است.شخصیت ها به قدری خوب تعریف شده اند
که حتی بیننده با شخصیت های منفی داستان هم احساس همدلی می کند.همین شخصیت پردازی هم طنز عالی این اثر را تشکیل می دهد. به طور مثال دو شخصیت جولز وینفیلد(با بازی ساموئل جکسون) و وینسنت وگا(جان تراولتا) را در نظر می گیریم.وینسنت،فردی است یک گنگستر نیمه حرفهای است که بسیار هم محافظه کار است و سعی می کند پایش را از گلیمش درازتر نکند و همچنین به خرافاتی و مذهبی هم نیست.شخصیت جولز،دقیقاً مقابل شخصیت وینسنت است.جولز مذهبی و در سکانسی از فیلم که تیری به سمت آنها شلیک می شود و آنها جان سالم بدر می برند، ویژگی خرافاتی بودن او را هم می بینیم.به این صورت است که این دو شخصیت کنار هم قرار می گیرند و تضاد شخصیت آنها،طنز نابی شکل می دهد که با دیالوگ های درخشان تارانتینویی، این طنز به اوج می رسد.به نظر من، شخصیت پردازی این دو کاراکتر،از بقیه کاراکتر ها نظیر کاراکتر بروس ویلیس و یا اوما تورمن، قوی تر است و همین است که این دو یکی از بهترین زوج های تاریخ سینما شناخته شده اند.
فیلمنامه
فیلمنامه فیلم بسیار ساده و روان نوشته شده و بسیار هم قوی است که این بیشتر این قوت را مدیون دیالوگ بسیار عالی و طعنه آمیز تارانتینو است.در فیلم شاهد بسیاری دیالوگ های پینگ پنگی هستیم که به ریتم فیلم هم کمک می کند.و اما دیگر نقطه قوت فیلمنامه، شیوه روایت آن است.پیش از این گفتم که داستان فیلم ساده است. اگر این فیلمنامه به شیوه مرسوم روایت می شد آن وقت دیگر با یک اثر درخشان مواجه نبودیم و حتی آن را کلیشه ای تلقی می کردیم اما تارانتینو به این موضوع پی برده و با هوشمندی آن را به شیوه غیر خطی روایت کرده است.تارانتینو ، به قول خوش هر جور که فکر کند تماشاگر به قول معروف کیف می کند داستان پیش می برد و برگ برنده فیلمهایش همین است.
بازی با فرم
در این فیلم شاهد بازی با فرم بسیار زیبای تارنتینو هستیم.ساختار فیلم براساس سه داستان متمایز بنا شده است که در خط سیر روایت اشتراکاتی نیز با یکدیگر دارند. آدمکش حرفهای، وینسنت وگا شخصیت اصلی داستان نخست، بوکسور حرفهای، بوچ کولیج شخصیت اصلی داستان دوم و همکار آدمکش وینسنت، جولز وینفلد شخصیت اصلی داستان سوم است.با آنکه هر داستان به مجموعهای از رویدادهای متمایز با دو داستان دیگر میپردازد ولی با آنها دارای ارتباط و نقاط اشتراک نیز هست. فیلم با سرقت مسلحانهٔ «پامپکین» و «هانیبانی» (القاب عاشقانهای که زوج سارق در صحنهٔ آغازین یکدیگر را با آن خطاب میکنند) از رستوران آغاز میشود. سپس داستان وینسنت، جولز، بوچ و چند شخصیت دیگر از جمله مارسلوس والاس سردستهٔ گانگسترها، همسرش میا و مشکلگشای امور غیرقانونی وینستون ولف را پیش میکشد. در نهایت نیز به نقطهٔ آغازین فیلم بازمیگردد.تارانتینو فیلم را در ۷ قسمت روایت کرده و چنان حرفه ای این کار را انجام داده که به هیچ وجه بیننده گیج و یا حتی خسته نمی شود و فیلم را تا آخرین دقایق دنبال می کند.
بازیگران
کستینگ(Casting)این فیلم هم جزو نقاط قوت آن محسوب می شود.قرار بود نقش وینسنت به مایکل مدسن داده شود ولی او بازی در فیلم دیگری را انتخاب کرد (و هنوز افسوس می خورد) و سرانجام نقش به جان تراولتا رسید. همه و حتی خود تراولتا اعتقاد دارند که بازی در این فیلم دوران بازیگری او را دگرگون کرد و از او بازیگری مطرح ساخت. اگرچه داستان عامه پسند، تراولتا را ستاره کرد ولی باید پذیرفت که تراولتا هم در بزرگ کردن فیلم بی اثر نبوده است.
همچنین در این فیلم با تقلید شخصیت های هالیوودی همچون مریلین مونرو، جری لوئیس، جیمز دین، میمی ون دورن و حتی اشاره زبانی به جین منسفیلد همگی باعث جذابیت بیش از اندازه فیم در بین مخاطبان شده است.
دیگر بازی های خوب فیلم از آن ساموئل جکسون و اوما تورمن است که نقش خود را با ظرفت تمام ایفا کردند و جایگاه خود را به عنوان یک بازیگر حرفه و درجه یک،تثبیت کردند.
موسیقی
برای این فیلم هیچ موسیقی جدیدی ساخته نشد و تارانتینو خود آهنگهای مختلفی از سالهای گذشته موسیقی عامه پسند امریکا را انتخاب کرد که هم به فیلم کمک کرد و هم ریسک کمتری داشت.موسیقی تیتراژ ابتدایی فیلم Misirlou، آهنگی یونانی است که با اجرای دهه شصت“Dick Dale” پخش میشود. اما ناگهان با صدای چرخاندن موج رادیو به آهنگ “Jungle Boogie” تبدیل میشود که یکی از قسمت های جالب فیلم است و آهنگ صحنه معروف رقص وینسنت و میا به نام “You Never Can Tell” کاری از ستاره موسیقی راک اند رول “Chuck Berry” است. یکی از آهنگهای زیبای فیلم جایی است که وینسنت در حال تزریق هروئین و سپس گشت و گذار در خیابانهای لوس انجلس است. آهنگی به نام “Bullwinkle-part2” از گروه راک Centurions در دهه شصت. موسیقی زیبای تیتراژ پایانی فیلم یعنی “Surf Rider” کاری از “The Lively Ones” بازهم از آهنگهای راک دهه شصت است.
فیلمبرداری و صدا و تدوین
فیلمبرداری و صدابرداری و صدا گذاری و صد البته تدوین فیلم بسیار خوب است.تارانتینو با این فیلم ،به نظر من، به بسیاری از اهالی سینما گفت که فیلم تماماً نباید به فیلمنامه اش متکی باشد و جنبه های فنی مانند تصویر برداری و صدا و تدوین و … هم باید به اندازه ی فیلمنامه در فیلم،نقش داشته باشند.در این فیلم یکی از بهترین فیلمبرداری ها را شاهد خواهید بود.
در آخر،این فیلم یکی از مهمترین فیلم های تاریخ سینما است که هر سینما دوستی باید ببیند و از آن بیاموزد.تارانتینو با این فیلم جایگاه خود را تثبیت نمود و یک هدیه گرانبها را به سینمای جهان تقدیم کرد.