نقد فیلم I Am Love (من عشق هستم)

نقد فیلم I Am Love (من عشق هستم)Reviewed by محمدرضا on May 13Rating: ۵.۰نقد بازی I Am Love (من عشق هستم)نقد بازی I Am Love (من عشق هستم) هرچند میلان پوشیده از برف است، اما در خانهٔ مجلل ریچی‌ها، برای برپایی جشن تولد پدربزرگ،

User Rating: ۴.۲۵ ( ۱ votes)

نقد فیلم I Am Love (من عشق هستم)

هرچند میلان پوشیده از برف است، اما در خانهٔ مجلل ریچی‌ها، برای برپایی جشن تولد پدربزرگ،

جنب و جوش زیادی بر پاست. «من عشق هستم» با نمایش سرمای خیابان‌های برف گرفته و گرمای درون

خانهٔ ریچی آغاز می‌شود.

اِما ریچی با بازی بی‌نظیر تیلدا سوئینتن که تحسین همگان را برانگیخته، بانویی است که با ظرافت و دقت، همهٔ جزئیات را زیر نظر دارد تا به بهترین نحو از پدر شوهرش و افراد فامیل، پذیرایی شود. زیبایی، نظم و اصالت، در جای جای این خانه اشرافی به چشم می‌خورد. همه چیز بی‌نقص است، اما آنچه به ذهن متبادر می‌شود، تفاوتی است که اِما با محیط اطراف دارد.

به چهرهٔ مهمانان گرد میز شام نگاه کنید و حالات چهرهٔ اِما را در حین شنیدن واگذاری شرکت ریچی بزرگ به شوهرش (پیپو دلبونو) و پسر بزرگش ادواردو (فلاویو پرنتی)، ببینید. این نگاه، نگاه زنی است که با وجود بی‌نقص بودن، زیبایی، متانت، و ایتالیایی صحبت کردن، از بقیهٔ افراد خانواده جدا به نظر می‌رسد.

«لوکا گوادانینو» کارگردان و نویسندهٔ ایتالیایی که پیش از این در سال ۱۹۹۹ با تیلدا سوئیتن همکاری داشته، پنجمین فیلم بلندش را با نشان دادن زیبایی‌های یک شام خانوادگی در خانواده‌ای متمول و اصیل ایتالیایی آغاز می‌کند. زاویهٔ سادهٔ دوربین در بیست دقیقهٔ ابتدایی فیلم، با ظرافتی بی‌نظیر، گوشه‌ای از زندگی بانوی این خانه را نمایان می‌کند. بانویی که با اصالت و شکوه این قصر خانوادگی، روزگار می‌گذارند، در حالیکه هنوز با آن عجین نشده است. نگاه‌هایش، لبخند‌هایش، حالات چهره و لهجهٔ روسی‌اش، او را چنان از باقی جمع جدا کرده، که وقتی در مهمانی، جمع فامیل را به قصد اتاقش ترک می‌کند، متعجب نمی شویم.

اما زندگی اِما، اینچنین ساکن و بی‌تغییر باقی نمی‌ماند. با رفت و آمد دوستِ آشپز ادواردو، آنتونیو (ادورادو گابریلینی) به خانهٔ ریچی‌ها و تصمیم ادواردو برای شراکت در ایجاد یک رستوران، زندگی آرام اِما دستخوش تغییرات می‌شود. او که با نظمی دقیق و با سکوتی غریب، همیشه کارهای خانه را به درستی انجام می‌دهد، با واقعیات جدیدی از زندگی دخترش الیزابتا که می‌خواهد به شیوهٔ خاص خودش زندگی کند و برای تحصیل به دور از خانواده، در لندن زندگی کند، رو به رو می‌شود. در عین حال، با دیدن هنر آشپزی آنتونیو که هر غذایی را، حتی غذاهای روسی را با ظرافت و مهارت درست می‌کند، در خود تغیراتی احساس می‌کند، تغییراتی که با توجه به رفتار گرم و صمیمی پسر بزرگش ادواردو و شیوهٔ نامعمول زندگی دخترش، بی‌اساس به نظر نمی‌رسد. گویا این بخش وجود اِما که در فرزندانش باعث تمایز آن‌ها نسبت به بقیهٔ فامیل است، دوباره بیدار شده است.

لوکا گوادانینو، با حرکتی آرام، تغییر حال اِما را بیان می‌کند. لبخند عمیق اِما و لذت وافرش از چشیدن یک دسر روسی، کم کم به رابطهٔ عاشقانه بین او وآنتونیو تبدیل می‌شود. عشقی آتشین که بیش از هرچیز گرمای آفتاب را روایت می‌کند و نوعی رهایی بی‌قید و بند در طبیعت را نشانمان می‌دهد. این مادر ایتالیایی شده، برخلاف همهٔ آنچه از او سراغ داریم، بدون دلیل خاصی به سوی آنتونیو، دوست و همکار پسر محبوبش، کشیده می‌شود. چشم‌های سبز آرام اِما در خانهٔ پرشکوه ریچی‌ها، با چشمان پرشورش وقتی دستپخت آنتونیو را می‌چشد کاملا متفاوت است. فیلم به آرامی و نرمی، به لطافت ابر و چمن و آسمان ادامه پیدا می‌کند  تا از خود بپرسیم، در این پروسهٔ نرم و کند، چه چیز این جهش عظیم را در زندگی اما به وجود آورده؟

کلید اصلی این پرسش، شاید وقتی باشد که اِما به آنتونیو می‌گوید بعد از ترک ناگهانی وطنش (روسیه) و ازدواج با شوهرش، دیگر هیچ وقت به زادگاهش بازنگشته. کم کم همه چیز روشن می‌شود، این میل عظیم  به تغییر، این خروش خفته در آداب خانوادگی، از من‌ای سرچشمه گرفته که سال هاست فراموش شده. اِما، بیست سال، وطن و فرهنگ و اصلش را فراموش کرده و برای خود از نو هویت ایتالیایی، ساخته. او، سال‌ها، از من وجودش فاصله گرفته و حالا، با کوچک‌ترین نشانه‌ای از آن منِ قدیمش، به قدری خواهان هویت اصلیش می‌شود که همهٔ داشته‌هایش را بر باد می‌دهد.

گوادانینو، با دوربینی روان و با بهره برداری از موسیقی بی‌نظیر جان آدامز، که شکوه و اصالت موسیقی کلاسیک را با نوای رمانتیک پیانو در هم آمیخته، روایتگر زندگی انسانی است که من را فراموش کرده و در نهایت برای «من بودن» بهای سنگینی می‌پردازد. اِما، برای بازگشت به گذشته‌هایش، برای رسیدن به من قبل از اِما ریچی، خود را نابود می‌کند. حالا اوست که می‌تواند همچون سکانس بی‌نظیر کلیسا در اواخر فیلم، زندگی در رنگ و نور و اصالت ایتالیایی را انتخاب کند، یا همچون پرنده محبوس در کلیسا، به آن سوی دیوار‌ها پربکشد. کلیسا، با سقف بلند آبی رنگش، زیبا و دلنشین و باشکوه است، اما پرنده پروار می‌خواهد. پروازی که شاید سرانجامی نداشته باشد.

About Mrezangi

Check Also

ماتریکس 2021

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید!

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید! از …