دوازده درهم با برکت

دوازده درهم با برکتReviewed by مدیریت پرچم های سیاه شرق on Oct 30Rating:

پول را بگیر و پیراهنی برایم بخر! علی علیه السلام می فرماید:- من پول را گرفته به بازار رفتم پیراهنی به دوازده درهم خریدم و محضر پیامبر برگشتم ، رسول خدا صلی الله علیه و آله پیراهن را که دید فرمود:این پیراهن را چندان دوست ندارم پیراهن ارزانتر از این می خواهم ، آیا فروشنده حاضر است پس بگیرد؟علی می فرماید:من پیراهن را برداشته به نزد فروشنده رفتم و خواسته رسول خدا صلی الله علیه و آله را به ایشان رساندم ، فروشنده پذیرفت .پول را گرفتم و نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمدم ، سپس همراه با رسول خدا به طرف بازار راه افتادیم تا پیراهنی بخریم .در بین راه ، چشم حضرت به کنیزکی افتاد که گریه می کرد.پیامبر صلی الله علیه و آله نزدیک رفت و از کنیزک پرسید:- چرا گریه می کنی ؟کنیز جواب داد:- اهل خانه به من چهار درهم دادند که متاعی از بازار برایشان بخرم . نمی دانم چطور شد پول ها را گم کردم . اکنون جراءت نمی کنم به خانه برگردم .رسول اکرم صلی الله علیه و آله چهار درهم از آن دوازده درهم را به کنیزک داد و فرمود:هر چه می خواستی اکنون بخر و به خانه برگرد.خدا را شکر کرد و خود به طرف بازار رفت و جامه ای به چهار درهم خرید و پوشید.در برگشت بر سر راه برهنه ای را دید، جامه را از تن بیرون آورد و به او داد و خود دوباره به بازار رفت و پیراهنی به چهار درهم باقیمانده خرید و پوشید سپس به طرف خانه به راه افتاد.در بین راه ، باز همان کنیزک را دید که حیران و اندوهناک نشسته است . فرمود:چرا به خانه ات نرفتی ؟- یا رسول الله ! دیر کرده ام ، می ترسم مرا بزنند.رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:- بیا با هم برویم . خانه تان را به من نشان بده ، من وساطت می کنم که از تقصیراتت بگذرند.رسول اکرم صلی الله علیه و آله به اتفاق کنیزک راه افتاد. همین که به جلوی در خانه رسیدند کنیزک گفت :- همین خانه است .رسول اکرم صلی الله علیه و آله از پشت در با صدای بلند گفت :- ای اهل خانه سلام علیکم !جوابی شنیده نشد. بار دوم سلام کرد. جوابی نیامد. سومین بار سلام کرد، جواب دادند:- السلام علیک یا رسول الله و رحمه الله و برکاته !پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:- چرا اول جواب ندادید؟ آیا صدای مرا نمی شنیدید؟اهل خانه گفتند:- چرا! از همان اول شنیدیم و تشخیص دادیم که شمایید.پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:- پس علت تاءخیر چه بود؟گفتند:- دوست داشتیم سلام شما را مکرر بشنویم !پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:- این کنیزک شما دیر کرده ، من اینجا آمدم تا از شما خواهش کنم او را مؤ اخذه نکنید.گفتند:- یا رسول الله ! به خاطر مقدم گرامی شما این کنیزک از همین ساعت آزاد است .سپس پیامبر صلی الله علیه و آله با خود گفت : خدا را شکر! چه دوازده درهم بابرکتی بود، دو برهنه را پوشانید و یک برده را آزاد کرد!

About مدیریت پرچم های سیاه شرق

Check Also

راه نجات

پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله وسلم فرمود:سه نفر از بني اسرائيل با هم به مسافرت رفتند در ضمن سير و سفر در غاري به عبادت خدا پرداختند، ناگهان ! سنگ بزرگي از قله کوه فرود آمد و بر در غار افتاد و دهانه غار به کلّي بسته شد. و مرگ خود را حتمي دانستند.