جریان یک ازدواج

جریان یک ازدواجReviewed by مدیریت پرچم های سیاه شرق on Jan 12Rating:

فرمود:- به زودى برده فروشى از اهل بربر مى آید و در سراى میمون منزل مى کند و با این کیسه پول از او دخترى براى ابو عبدالله امام صادق مى خریم .مدتى گذشت . روزى خدمت امام باقر علیه السلام رفتیم . فرمود:- آن برده فروشى که گفته بودم آمده ، اکنون این کیسه پول را بردارید و بروید از او دخترى را خریدارى کنید.ابن عکاشه مى گوید: ما نزد آن برده فروش رفتیم و درخواست نمودیم یکى از کنیزان را به ما بفروشد. او گفت :- هر چه کنیز داشتم فروختم . فقط دو کنیز مانده که هر دو مریض هستند، ولى حال یکى از آنها رو به بهبودى است .گفتم : آنها را بیاور تا ببینم و او هر دو کنیز را آورد. گفتیم این کنیز حالش بهتر است . چند مى فروشى ؟گفت : به هفتاد دینار.گفتم : تخفیف بده .گفت : از هفتاد دینار کمتر نمى فروشم .گفتیم : ما او را به همین کیسه پول مى خریم . هر چه بود بى آن که بدانیم در کیسه چقدر پول است . نزد برده فروش شخصى محاسن سفید بود. به ما گفت : سر کیسه را باز کنید و پولهایش را بشمارید.برده فروش گفت : نه ! باز نکنید. اگر مقدار خیلى کمترى از هفتاد دینار هم کمتر باشد، نمى فروشم .پیرمرد گفت : نزدیک بیایید. ما نزدیکش رفتیم و سر کیسه را باز کردیم و شمردیم . دیدیم درست هفتاد دینار است . پولها را دادیم و آن کنیز را خریدیم و به خدمت امام باقر علیه السلام آوردیم و امام صادق علیه السلام در کنارش ایستاده بود، جریان خرید کنیز را براى امام محمد باقر علیه السلام عرض کردیم . امام شکر خدا را به جا آورد. سپس به کنیز فرمود:- اسمت چیست ؟گفت : اسمم حمیده است .فرمود: ستوده باشى در دنیا و پسندیده باشى در آخرت . سپس امام علیه السلام از او پرسشهایى کرد و او جواب داد.آن گاه امام باقر علیه السلام به فرزندش امام صادق علیه السلام رو کرد و گفت :- این کنیز را با خود ببر.و بدین ترتیب حمیده همسر امام صادق علیه السلام گردید و بهترین انسانها، حضرت موسى بن جعفر علیه السلام از او متولد شد.

About مدیریت پرچم های سیاه شرق

Check Also

عظمت یک بانو

گروهى از مردم نيشابور، اجتماع کردند. محمد پسر على نيشابورى را انتخاب نمودند و سى هزار و پنجاه هزار درهم و مقدارى پارچه به او دادند تا در مدينه محضر امام موسى بن جعفر عليه السلام برساند.شطيطه نيشابورى که زنى مؤ منه بود، يک درهم سالم و تکه پارچه اى که به دست خود، نخ آن را رشته و بافته بود و چهار درهم ارزش داشت ، آورد و گفت : ((ان الله لايستحيى من الخلق )). متاعى که مى فرستم اگر چه ناچيز است ؛