بیچارگى مسافر بى توشه

بیچارگى مسافر بى توشهReviewed by مدیریت پرچم های سیاه شرق on Sep 30Rating:

در بیابان وسیع و پهناورى ، مسافرى راه را گم کرد، نیرو و توشه راه از غذا و آبش تمام شد، چند درهم پول در همیانش بود و آن همیان را به کمر بسته بود، بسیار تلاش کرد تا راه پیدا کند، ولى به جایى نبرد و سرانجام با دشوارى به هلاکت رسید.

در این هنگام گروهى مسافر به آنجا رسیدند و جنازه او را دیدند که چند درهم پول در برابرش ریخته شده است ، و بر روى خاک چنین نوشته شده بود.

گر همه زر جعفرى دارد

مرد بى توشه برنگیرد کام

در بیابان فقیر سوخته را

شلغم پخته به که نقره خام

(به این ترتیب ، ارزش اشیا بستگى به نیاز آنها دارد.)

About مدیریت پرچم های سیاه شرق

Check Also

آدم نما، نه آدم

آدم نما، نه آدمReviewed by مدیریت پرچم های سیاه شرق on Oct 2Rating: نادانى را …