بیلدربرگ؛ نظم جهانی راکفلر و کشیش‌های اعظم جهانی‌سازی -بخش ۱

بیلدربرگ؛ نظم جهانی راکفلر و کشیش‌های اعظم جهانی‌سازی -بخش ۱Reviewed by مدیریت پرچم های سیاه شرق on Jun 30Rating:

 “اندرو مارشال “، پژوهشگر موسسه پژوهشی در رابطه با جهانی‌سازی در مقاله‌ای به بررسی گروه “بیلدربرگ ” می‌پردازد، وی در این مقاله به مباحثی از جمله تاسیس این گروه گرفته تا اعضا و فعالیتهای آنها و نشستهای سری و شرکت‌کنندگان در این جلسات سخن می‌گوید.
به نوشته این پژوهشگر، این گروه از شبکه‌ای از افراد بانفوذ و کارشناس است که معمولا به صورت محرمانه نشستهایی برگزار می‌کنند و همچون پلی میان آمریکا و اروپای غربی عمل می‌کنند. در این مقاله می‌خوانیم که گروه بیلدربرگ در پی تلاش برای ایجاد یک دولت جهانی و به نوعی یک حکمرانی اقتصادی جهانی است، این گروه مرکز مناسب برای تحقق این حکمرانی را “بانک پرداختهای بین‌المللی ” در واشنگتن می‌داند، یعنی در پی آنست تا همچنان که سازمان ملل نیویورک را مرکز دیپلماسی جهانی کرده است، این بانک نیز واشنگتن را مرکز تصمیم‌گیری و سیاستگذاری در رابطه با اقتصاد جهانی نماید.

تاسیس گروه بیلدربرگ

* بیلدربرگ، شبکه‌ای سرّی و متشکل از پرنفوذترین افراد در زمینه‌های سیاسی، اقتصادی، نظامی، علمی و رسانهای

گروه بیلدبرگ که در سال ۱۹۵۴ در هلند تاسیس شد نشستی سرّی است که سالانه حدود ۱۳۰ کارشناس در زمینه های سیاسی-مالی-نظامی-علمی و رسانهای از شمال امریکا و غرب اروپا در آن گردهم می آیند و همچون “شبکه ای غیررسمی از افراد بانفوذ و موثر در خفا و محرمانه به رایزنی می پردازند “. شرکت کنندگان در این شبکه عمدتا مدیران عامل یا روسای برخی از بزرگترین شرکتهای جهان، شرکتهای نفتی از جمله “رویال داچ شل “، “بریتیش پترولیوم ” و “توتال اس ای “، بسیاری از پادشاهان اروپایی، بانکدارهای بین المللی از جمله “دیوید راکفلر “، سیاستمداران بزرگ، رئیس جمهورها، نخست وزیران و بانکداران مرکزی هستند. گروه بیلدربرگ همچون یک “اتاق فکر سرّی جهانی ” به دنبال آن است تا “میان دولتها و اقتصاد اروپا و امریکای شمالی در جریان جنگ سرد ارتباط برقرار کند “.

* هدف از تشکیل این گروه تحقق بخشیدن به جهانی سازی

در اوایل دهه ۵۰، کارشناسان برجسته اروپایی و امریکایی به منظور گردهم آوردن پرنفوذترین افراد دو طرف اقیانوس و تحقق بخشیدن به جهانی سازی دست به تشکیل این گروه زدند. شرکت کنندگان همان مظنونین همیشگی بودند: سیاستمداران ارشد، سرمایه گذاران بین المللی، بانکدارها، رهبران تیمها و موسسات فکری، اساتید برجسته و روسای دانشگاهها، دیپلماتها، پادشاهان، مقامات ارشد اطلاعاتی، از جمله مقامات ارشد سیا که تامین کننده اصلی بودجه نخستین نشست بود.

* برخی از اعضای این گروه پادشاهان و اعضای خانواده های سلطنتی اروپا هستند

از موسسان اروپایی بیلدربرگ میتوان به “جوزف رتینگر ” و “پرنس برنهارد ” هلند اشاره کرد. ضمنا پرنس برنهارد، تا سال ۱۹۳۴، یعنی سه سال پیش از ازدواج با “جولیانا ” ملکه هلند، برای آی جی فاربن، غول اقتصادی آلمانی کار کرده بود. از کارشناسان امریکایی در این نشست می توان به “دیوید راکفلر “، “دین راسک ” (یکی از مقامات ارشد شورای روابط خارجی که در آن زمان رئیس بنیاد راکفلر بود)، “جوزف جانسون ” (یکی دیگر از رهبران شورای روابط خارجی که در آن زمان رئیس “کارنگی ” بود)، و “جان جی مک‌کالی “( یکی از مقامات ارشد شورای روابط خارجی که در سال ۱۹۵۳ رئیس بانک “چیس منهتن ” و نیز رئیس هیئت مدیره شرکت فُرد بود.)

* منفعت انجمن های بزرگ آمریکایی در تاسیس گروه بیلدربرگ

مشارکت فعال و پررنگ این انجمنهای بزرگ آمریکایی یعنی راکفلر، کارنگی و فُرد در تاسیس گروه بیلدربرگ بی دلیل نبود. این موسسات در اوایل قرن بیستم از اصلی ترین نهادها در ایجاد اتفاق نظر میان کارشناسان و نخبگان بودند. در یک کلام، آنها موتورهای مهندسی اجتماعی بودند: موتورهایی هم برای محافل کارشناسانه و هم برای جامعه در کل. “رابرت اف. آرنوو ” استاد آموزش در کتاب خود تحت عنوان “بشردوستی و امپریالیسم فرهنگی ” مینویسد:

* انجمن های ثروتمند، استعدادهای جامعه را در جهت اهداف خود به کار میگیرند

انجمن هایی چون کارنگی، راکفلر و فرد تاثیری مخرب بر جوامع دمکراتیک دارند؛ آنها عمدتا اجتماعی نامنظم و نامحدود از قدرت و ثروت هستند که استعدادهای جامعه را می خرند و در جهت اهداف خود به کار میگیرند و بدین ترتیب برنامه هایی را طرح میکنند که توجه جامعه را به خود جلب میکند. آنها همچون نهادهایی که حرکت جامعه را کند می کنند مانع تغییرات اساسی و ساختاری در جامعه می شوند یا اینکه آنها را به تاخیر می اندازند. این بنیادها به حفظ نظمی اقتصادی و سیاسی بین المللی کمک میکنند، نظمی که تنها به سود روسای انجمن های خیریه و طبقه حاکم و عیله منافع اقلیتها، طبقه کارگر و ملتهای جهان سوم است.

* این انجمنها نقش اصلی در پیشبرد تفکر جهانی سازی دارند

این موسسات نقش اصلی را در پیشبرد تفکر جهانی سازی داشته اند، تفکری که مبنای ایجاد سازمان هایی همچون شورای روابط خارجی و گروه بیلدربرگ را فراهم می کرد. بویژه انجمن راکفلر، به حمایت از سازمان هایی پرداخت که فلسفه لیبرال بین المللی را پیش میبردند، فلسفه ای که هدفش:
* هدف تقویت نظمی جهانی بود که در آن آمریکا قدرت برتر جهان باشد

تقویت سیاست خارجی ای بود که در نظم نوین جهانی، آمریکا را به عنوان قدرت برتر جهان معرفی و مطرح می کرد- برنامه ای که انجمن راکفلر آن را “بی طرف “، “عینی ” و حتی “غیرسیاسی ” می خواند…ایجاد این وفاق بین المللی مستلزم سرمایه گذاری و استفاده از افراد و سازمانهایی بود که می توانستند “نظم سنتی ” و طرفداران آن را به چالش بکشند و در عین حال ایده “نظم نوین ” را به پیش برند.

* این انجمن ها حتی در مراکز دانشگاهی و آموزشی نیز فعال و اثرگذار هستند

این انجمنها نه تنها به تاسیس موسسات مربوط به سیاستگذاری از جمله تیمهای فکر پرداختند، بلکه در سازماندهی و ایجاد دانشگاهها و مراکز آموزشی بویژه در رابطه با “روابط بین المللی ” نیز بسیار فعال بودند. تاثیر این انجمنها بر آموزش و دانشگاهها و لذا “دانش ” به یک میزان نیست. همانگونه که در کتاب بشردوستی و امپریالیسم فرهنگی بیان می شود:

* این انجمنها افرادی که باید با حمایت آنها به تحصیل بپردازند را تعیین میکنند

قدرت انجمن در دیکته کردن آنچه که باید آموخته شود نیست. بلکه قدرت آن در این نهفته است که پارامترهای حرفه ای و فکری را تعیین می کند و نیز تعیین میکند که چه کسانی در چه زمینه هایی و در چه چارچوبی میتوانند تحت حمایت این انجمنها به نحصیل بپردازند. همچنین نمود دیگر قدرت انجمن را میتوان در توصیه برخی فعالیتهای خاص مورد حمایتش مشاهده کرد. همانگونه که هرولد لاسکی، نظریه پرداز و اقتصاددان سیاسی بیان می دارد: “انجمنها کنترل نمی کنند، صرفا به این دلیل که، به معنای واقعی کلمه، آنها نیازی به کنترل ندارند. تنها کافیست جهت فکری خود را به جامعه دانشگاهی نشان دهند تا معلوم شود که آنها همواره به سمت جامعه متفکران متمایل بوده اند “.

* هدف این انجمنهای به اصطلاح خیریه، دست بردن در مهندسی جامعه بود

این انجمنهای خیریه ای که صنعتگران و بانکداران طماع امریکایی تاسیس کردند، آنگونه که ادعا می کردند به دنبال کمک به بشریت نبودند، بلکه در حقیقت هدف موسسان آنها کسب منفعت و لذا مشارکت در مهندسی جامعه بود. این خانواده های بزرگ از طریق بانکها اقتصاد جهانی را کنترل می کردند؛ با استفاده از تیمهای فکری موسسات سیاسی و وابسته با سیاست خارجی را مدیریت می کردند؛ و از طریق انجمنها، جامعه را مطابق میل و خواسته خود مهندسی می کردند. این افراد، از رهگذر انجمنها، فرایند، تفکر و نهادهای آموزشی را ترتیب میدهند و بدین ترتیب با تولید و کنترل دانش، به برتری خود در جامعه ادامه می دهند. نهادهای آموزشی به تعلیم و تربیت برگزیدگان آتی برای دولت، اقتصاد، علوم و دیگر محیط های حرفهای می پردازند، این نهادها همچنین به تربیت افراد علمی می پردازند که جزء اصلی تیمهای فکری از جمله گروه بیلدربرگ هستند.

* این انجمن ها مرز میان بخش خصوصی و عمومی را تیره و تار می کنند

انجمن ها به خوبی مرز میان بخشهای عمومی و خصوصی را نامشخص و تیره می کنند، با این حال به خوبی این دو بخش را در علوم اجتماعی از یکدیگر تفکیک می کنند. این فرسایش مرز میان بخش خصوصی و عمومی، “دمکراسی مد نظر ما را واجد عناصر فئودالیسم می کند، با این حال اندیشمندان سیاسی یا اجتماعی چندان به این موضوع اعتراض یا توجهی نکرده اند “. “زبیگنیو برژینسکی “، کارشناس سیاست خارجی، مدیر سابق شورای روابط خارجی، عضو بیلدربرگ و همکار دیوید راکفلر در تاسیس کمیسیون سه جانبه بیان میدارد که این فرسایش مرزها “در خدمت حاکمیت جهانی آمریکا ” است:

* تقلید فراوان از شیوههای آمریکایی زمینه را برای برتری آمریکا فراهم میکند

افزایش و رشد تقلید از شیوههای آمریکایی در جهان، زمینه ای مناسب برای اعمال غیرمستقیم و ظاهرا پذیرفته شده برتری آمریکایی فراهم میکند. و در رابطه با سیستم داخلی آمریکا، این برتری از ساختاری پیچیده از نهادها و فرایندهای به هم پیوسته شکل گرفته که به دنبال ایجاد وفاق و محو مغایرتها هستند.

* این انجمنها به دنبال پیاده کردن اهداف و تفکر خودشان در جامعه هستند

در سال ۱۹۱۵، کمیسیونی تحت عنوان “کمیسیون والش ” از سوی کنگره به بررسی قدرت انجمنهای خیریه و بشردوستی پرداخت، به گفته این کمیسیون “قدرت ثروت بر فرهنگ و سیاست دمکراتیک چیره میشود “. این کمیسیون در گزارش نهایی خود چنین بیان می دارد که این انجمنها بیشتر به دنبال آنند تا ایدئولوژی خودشان را در جامعه پیگیری کنند تا اینکه واقعیت های اجتماع را دنبال کنند. در چنین چارچوبی، به خوبی میتوان رشد و نمو گروه بیلدربرگ را به عنوان یک تیم فکری با هدف ایجاد وفاق و پیشبرد ایدئولوژی در بین برگزیدگان و نخبگان، درک کرد.

* مشکلات اقتصادی جهان و اتحاد اروپا از مهمترین زمینه های مورد بحث در بیلدربرگ

اعضای این گروه در نخستین نشست به زمینه های زیر پرداختند، زمینه هایی که در نشستهای بعدی نیز نقطه تمرکز گروه بود: کمونیسم و اتحاد شوروی؛ مناطق و ملتهای وابسته؛ سیاستها و مشکلات اقتصادی، و یکپارچه سازی اروپا و جامعه دفاع اروپا.

* از میان آمریکایی های عضو این گروه، راکفلر بیشترین منافع را دارد.

می توان گفت که تقریبا هر فرد آمریکایی عضو بیلدربرگ، در شورای روابط خارجی نیز عضویت داشت. از میان اعضای آمریکایی برجسته در سالهای اولیه تشکیل این گروه می توان به “دیوید راکفلر “، “دین راسک “، “جان جی. مک کالی “، “جورج مک گی “، “جورج بال “، “والت ویتمن روستو “، “مک جورج باندی “، “آرتور دین “، و “پل نیتس ” اشاره کرد. به گفته “استفان گیل “، دانشمند علوم سیاسی، “در بخش امریکایی ها بیش از همه منافع راکفلر به چشم می خورد “.

* بسیاری از نزدیکان مورد اطمینان راکفلر مدتهاست عضو این گروه هستند و بدین ترتیب منافع راکفلر را تامین میکنند

بی تردید، گرچه همانگونه که “ادموند روچیلد ” عضو سابق کمیته مدیران، و “فرانکو برنابه “، عضو کنونی کمیته مدیران و معاون رئیس موسسه “روچیلد یروپ “، تایید میکنند، منافع روچیلد همچنان در بیلدربرگ پا برجاست، با این حال راکفلر هنوز هم بیشترین منافع و نفوذ را در گروه دارد. نه تنها دیوید راکفلر، تنها فرد عضو گروه مشاوران کمیته مدیران است، بلکه بسیاری از نزدیکان مورد اعتماد وی مدتها در کمیته مدیران فعالیت داشته اند و در ارتباط تنگاتنگ با سازمان بوده اند، که از آن میان می توان به افراد زیر اشاره کرد: “شارون پرسی راکفلر “؛ “جورج بال ” یکی از رهبران شورای روابط خارجی، که در دوران ریاست-جمهوری کندی و جانسون معاون وزارت امور اقتصادی کشور بوده؛ “هنری کیسینجر “، از مشاوران با سابقه راکفلر و از متخصصین راهبردی پادشاهی آمریکا؛ ” زبیگنیف برژینسکی “، همکار راکفلر در تاسیس کمیسیون سه جانبه؛ “جوزف ای. جانسون “، از مقامات سابق وزارت کشور و رئیس “موسسه خیریه کارنگی برای صلح بینالمللی “؛ “جان جی. مککالی “، رئیس شورای روابط خارجی، معاون سابق وزیر جنگ، رئیس بانک چیسمنهتن (که پس از او دیوید راکفلر جای او را گرفت)، متولی سابق انجمن راکفلر، رئیس انجمن فرد، و رئیس بانک جهانی؛ “جیمز ولفنشان “، رئیس سابق بانک جهانی و متولی انجمن راکفلر.

* راکفلر همچنان نمایندگان پرنفوذ خود در بیلدربرگ را حفظ کرده است

در حال حاضر نماینده عضو کنونی ما در کمیته مدیران، “جسیکا تی. متیوس ” است که نه تنها نشان دهنده ادامه منافع و نفوذ راکفلر در این گروه است بلکه بازتاب کننده نفوذ و نقش انجمنهای بزرگ در بیلدربرگ است. وی رئیس موسسه خیریه کارنگی برای صلح بین المللی است و قبلا در شورای امنیت ملی تحت نظر “زبیگنیو برژینسکی ” فعالیت داشته است. متیوس همچنین از مقامات ارشد شورای روابط خارجی بوده، هم اکنون عضو کمیسیون سه جانبه و نیز متولی انجمن راکفلر می باشد. او همچنین در هیئت مدیره “موسسه بروکینگز “، “صندوق برادران راکفلر ” و “انجمن جویس ” نیز فعالیت داشته است.

بیلدربرگ و اتحادیه اروپا

* جوزف رتینگر بنیانگذار نهضت اروپا از بنیانگذاران بیلدبرگ

جوزف رتینگر، یکی دیگر از بنیانگذاران بیلدربرگ است که از طراحان اصلی بازار مشترک اروپا و نیز از متفکرین اصلی و موثر در طرح یکپارچه سازی اروپا میباشد. در سال ۱۹۴۶، وی به “موسسه پادشاهی امور بین المللی ” (معادل انگلیسیی شورای روابط خارجی) گفت که اروپا باید یک اتحادیه فدرال تاسیس کند و کشورهای اروپایی بخشی از حاکمیت خود را بدان واگذار کنند. رتینگر بنیانگذار نهضت اروپا است، این نهضت، سازمانی است که برای ایجاد اروپای فدرال تاسیس شده بود. وی بودجه این سازمان را از نهادهای آمریکایی از جمله شورای روابط خارجی و انجمن راکفلر دریافت می کرد. نکته جالب توجه این است که پس از جنگ جهانی دوم، بودجه شورای روابط خارجی را موسسه کارنگی، انجمن فُرد و بویژه انجمن راکفلر تامین می کردند.

* ژان مونت از دیگر پایه گذاران بیلدربرگ و نیز نهضت اروپا

علاوه بر رتینگر، از بنیانگذاران بیلدربرگ و موسس نهضت اروپا، یکی دیگر از پایه گذاران ایدئولوژیک یکپارچه سازی اروپا، “ژان مونِت ” بود. ژان مونت موسس کمیته اقدام برای ایالات متحد اروپا بود، سازمانی که در پی پیشبرد برنامه یکپارچه سازی اروپا بود، وی همچنین از فعالان و نخستین رئیس “جامعه اروپایی زغالسنگ و فولاد “، یعنی سَلَف بازار مشترک اروپا، بود.

* تلاش آمریکا برای ایجاد اروپای متحد

اسناد افشاشده در سال ۲۰۰۱ نشان می دهد که “نهادهای اطلاعاتی آمریکا، جنبشی را در دهه های پنجاه و شصت برای ایجاد اروپای متحد به راه انداخته بودند و به هدایت و تامین بودجه جنبش فدرالیست اروپا می پرداختند “. این اسناد نشان می دهند که “آمریکا در پشت پرده به شدت مشغول این بود تا انگلیس را به سمت ایجاد یک دولت اروپایی پیش برد. در نامه ای به تاریخ بیست و ششم ژوئیه ۱۹۵۰ که به امضای ” ویلیام جوزف دونووان “، رئیس اداره خدمات راهبردی آمریکا در زمان جنگ، یعنی سلف سیا رسیده بود، دستورالعملهایی برای تاسیس یک پارلمان سرتاسری در اروپا به چشم می خورد “. “ابزار اصلی واشنگتن برای تحقق بخشیدن به برنامه اروپا، کمیته آمریکایی برای اروپای متحد بود که در سال ۱۹۴۸ تاسیس شده بود. رئیس این کمیته دونووان بود که در آن زمان به ظاهر یک وکیل خصوصی بود و معاونش ” آلن دوله “، رئیس سیا در دهه۵۰، بود. هیئت مدیره این کمیته متشکل بود از افرادی چون “والتر بدل اسمیت “، نخستین رئیس سیا، و شماری از مقامات و اعضای سابق اداره کل خدمات جنگ آمایی آمریکا که با سیا آمد و شد داشتند. مطابق این اسناد، این کمیته به تامین بودجه جنبش اروپایی، مهمترین سازمان فدرالیست در سالهای پس از جنگ می پرداخت “. نکته جالب آنکه، “رهبران این جنبش یعنی رتینگر، “روبر شومن “، و “پل هنری اسپاک ” نخست وزیر سابق بلژیک، همگی مزدوران آمریکا بودند. در حقیقت نقش آمریکا در این رابطه مخفی و سری بود. بودجه و هزینه های کمیته آمریکایی برای اروپای متحد را انجمنهای فرد و راکفلر و نیز گروههای اقتصادی نزدیک به دولت آمریکا تامین می کردند.

* ادغام و اتحاد اروپا یکی از موضوعات دیرینه مورد توجه بیلدربرگ

در سال ۱۹۵۱، “جامعه اروپایی زغال سنگ و فولاد ” تاسیس شد و سند موسس آن از سوی فرانسه، آلمان غربی، ایتالیا، لوکزامبورگ و هلند امضا شد. اسنادی که به تازگی از نشست سال ۵۵ بیلدربرگ منتشر شده است نشان می دهد که یکی از موضوعات اصلی بحث، “وحدت اروپا ” بوده است، در این اسناد مشاهده می شود که “نمایندگان شش کشور عضو جامعه اروپایی زغال سنگ و فولاد که در جلسه حضور داشتند کاملا در ایده یکپارچگی و ادغام اروپا حمایت کرده بودند “. به علاوه در این نشست “یک سخنگوی اروپایی از برقراری یک واحد پول مشترک سخن گفته و بیان می دارد که به نظر وی برای تحقق چنین امری ایجاد یک مقام سیاسی مرکزی ضروری است “. نکته دیگر آنکه، یک نماینده آمریکایی در این نشست بیان می دارد که تمایل و پشتیبانی آمریکا از ایده یکپارچه سازی همچنان پابرجاست، هرچند که در خصوص نحوه ابراز این خواسته تردیدهایی به چشم می خورد. یکی دیگر از شرکت کنندگان آمریکایی از دوستان اروپایی خود خواست تا برنامه وحدت اروپا را با سرعت و جدیت تمام دنبال کرده و توجه و تاکید زیادی بر ملاحظات ایدئولوژیک نداشته باشند “. بدین ترتیب در نشست سال ۱۹۵۵، گروه بیلدربرگ برنامه ایجاد بازار مشترک اروپا را در اولویت کار خود قرار داد.

* تاسیس اتحادیه اروپا و برقراری واحد پولی یورو در اروپا

دو سال بعد در ۱۹۵۷، با امضای معاهده رم، جامعه اقتصادی اروپا یا جامعه اروپایی به تاسیس رسید. در طول سالهای پس از تاسیس، بسیاری عهدنامه های دیگر نیز تصویب شد و کشورهای بسیاری به جامعه اروپایی پیوستند. در سال ۱۹۹۲، با امضای معاهده ماستریخت اتحادیه اروپا تاسیس شد و بدین ترتیب واحد پول یورو ایجاد شد. بدنبال آن در سال ۱۹۹۴ موسسه مالی اروپایی در سال ۱۹۹۸ بانک مرکزی اروپا تاسیس شدند و بدین ترتیب واحد یورو از سال ۱۹۹۹ در اروپا برقرار گشت. “داوینیون “، رئیس گروه بیلدربرگ و از مقامات سابق اتحادیه اروپا در مارس ۲۰۰۹ بیان داشت که ایده ایجاد یورو در نشست های بیلدربرگ مطرح شد.

* ایجاد یک ابردولت اروپایی هدف تاسیس اتحادیه اروپا

معاهده موسس اتحادیه اروپا، گامی در جهت دستیابی به اهداف زیر بود: ایجاد یک ابردولت اروپایی؛ ایجاد یک وزیر خارجه مشترک، و به همراه آن سیاست خارجی مشترک؛ جایگزینی عضویت انگلیس در شورای امنیت با اتحادیه اروپا به نمایندگی از تمامی کشورهای اروپایی عضو؛ اجبار دولتها در پیروی فعال و مطلق از سیاست خارجی اتحادیه؛ طرح چارچوبی برای سیاست دفاعی اتحادیه به عنوان رکن فرعی یا جدای از ناتو؛ تاسیس یک سیستم دادگستری اروپایی، که در آن اتحادیه معیارها برای تعیین و تعریف جرم و مجازاتها را تعیین میکرد؛ ایجاد یک سیستم مشترک پناهندگی و مهاجرت؛ اعطای اختیار تضمین همکاری و هماهنگی در سیاستهای اقتصادی و استخدامی به اتحادیه؛ برتری قانون اتحادیه بر قانون کشورهای عضو؛ و بدین ترتیب تبدیل کشورهای عضو به چند ایالت یا استان در یک دولت فدرال متمرکز.
* “دستن “، نویسنده بخش عمده معاهده موسس اتحادیه اروپا

بخش عمده معاهده موسس را “والری ژیسکار دستن “، رئیس جمهور سابق جمهوری فرانسه در سالهای ۷۴ تا ۸۱، نوشته بود. وی همچنین یکی از اعضای گروه بیلدربرگ، کمیسیون سه جانبه، و نیز دوست نزدیک هنری کیسینجر است که آثاری نیز با وی منتشر کرده است.

* رئیس اتحادیه اروپا، مشخص کننده جهت گیری سیاسی اتحادیه

این معاهده در سال ۲۰۰۹، مقام ریاست شورای اروپا را بنا نهاد که در حقیقت نماینده اتحادیه اروپا در جهان و نیز رئیس شورا محسوب می شود، وی همچنین جهت گیری سیاسی اتحادیه را مشخص می کند. نخستین رئیس شورای اروپا “هرمان ون رمپوی “، نخست وزیر اسبق بلژیک است. در دوازدهم نوامبر ۲۰۰۹، بیلدربرگ نشستی را به دعوت داوینیون (رئیس گروه بیلدربرگ) تشکیل داد که در آن برخی سیاستمداران و صنعتگران بین المللی از جمله هنری کیسنجر حضور داشتند. هرمان ون رمپوی نیز در این نشست حضور پیدا کرد، وی در سخنان خود در مقام جدید خود خواستار سیستم جدید مالیاتها شد تا به اختلافات همیشگی در رابطه با بودجه اتحادیه پایان دهد “. وی پس از انتخاب به عنوان رئیس اتحادیه در سخنرانی خود چنین بیان می‌دارد: “ما در شرایطی بسیار سخت به سر می بریم: از یک سو بحران اقتصادی و تاثیر شگرف آن بر وضعیت کار و بودجه ها، از سوی دیگر بحران جویای که حیات ما را به خطر انداخته، روزگاری پر از اضطراب، ابهام و بی اعتمادی را به بار آورده است “. با این حال، با تلاش مشترک کشورها می توانیم بر این مشکلات فائق آییم. تاسیس جی۲۰ در دوران بحران اقتصادی در سال ۲۰۰۹، این سال را نخستین سال حکمرانی جهانی کرده است؛ کنفرانس آب و هوا در کپنهاگ نیز گامی دیگر در جهت مدیریت جهانی سیاره مان است.

* بحران یونان، یکی از مهمترین موضوعات مورد بحث در نشست ۲۰۱۱ بیلدربرگ

اخبار منتشرشده از نشست جدید بیلدربرگ در سال ۲۰۱۱ در سوئیس خبر از بحران شدید در منطقه یورو می دهد، این خبرها از تلاش اعضای این گروه برای جلوگیری از تکه تکه شدن این قصر شیشه ای حکایت می کنند. بنا به گفته “دانیل استالین ” روزنامه نگار جسوری که به بررسی فعالیتهای بیلدربرگ می پردازد، یکی از مهمترین موضوعات در این نشست مسئله یونان بوده است، خبرهای استالین حاکی از این است که وضعیت یونان با وجود احتمال کمک مالی روز بروز بدتر می شود و احتمال آن می رود که جریان یورو در این کشور متوقف شود. مسئله یونان، ایرلند و به طور گسترده تر وضعیت اقتصادی جهان از مهمترین موضوعات مورد بحث در این نشست بوده است. از نمایندگان یونان در نشست ۲۰۱۱ میتوان به “جورج پاپاکنستانتینو “، وزیر دارایی یونان و بسیاری بانکداران و اقتصاددانان دیگر اشاره کرد.

* ون رمپوی به حمایت از سیستم جدید مالیاتها در اتحادیه می پردازد

یکی از بازیگران فعال اتحادیه اروپا که در این نشست حضور داشت، هرمان ون رمپوی، نخستین رئیس شورای اروپا بود، وی پس از حضور در نشست بیلدربرگ در نوامبر سال ۲۰۰۹ به این مقام برگزیده شد، او در سخنرانی خود در این نشست از سیستم مالیات سرتاسری در اتحادیه دفاع کرد، به عقیده وی این سیستم نه تنها اتحادیه را قادر می سازد که از وابستگی به دولتهای عضوش رهایی یابد بلکه به آن کمک می کند تا “منابع مختص به خود ” داشته باشد. حضور وان رامپوی در نشست بیلدربرگ ، که قبلا “سال ۲۰۰۹ را نخستین سال حکمرانی جهانی ” خوانده بود، هیچ تعجب برانگیز نیست. از دیگر مقامات اتحادیه که در این نشست حضور داشتند میتوان به “ژاکین آلمونیا “، نائب رئیس کمیسیون اروپایی؛ “فرانز فان دائل “، رئیس ستاد ون رمپوی رئیس شورای اروپا؛ “نیلی کروز ” نائب رئیس کمیسیون اروپایی؛ و البته “ژان کلود تریشه ” رئیس بانک مرکزی اروپا اشاره کرد.

* همه ساله در نشست بیلدربرگ عده ای حضور می یابند که نامشان در لیست رسمی شرکت کنندگان به چشم نمی خورد

در هر نشست لیست رسمی شرکت کنندگان منتشر می شود، اما همه ساله عده ای در این نشست حضور می یابند که نامشان در لیست رسمی ذکر نمی شود. بنا بر برخی گزارشها، افرادی که نامشان در لیست رسمی نشست سال جاری ذکر نشده است عبارتند از: “آندرس راسموسن ” دبیرکل ناتو، که البته با توجه به حضور وی در تمامی نشستها، چندان جای تعجب ندارد؛ “خوزه لوئیس زاپاترو “، نخست وزیر اسپانیا؛ “آنگلا مرکل “، صدر اعظم آلمان؛ “بیل گیتس ” عضو هیئت رئیسه موسسه “بیل اند ملیندا گیتس ” و مدیر عامل سابق “مایکروسافت “؛ “رابرت گیتس ” وزیر دفاع آمریکا. بنا به گزارش “گاردین ” این “میهمانان غیررسمی ” در نشست شناسایی شده یا حضورشان لو رفته بود. آنگلا مرکل قبلا نیز به دفعات در نشستها شرکت کرده بود، امری که سبب می شود حضور وی در این جلسه چندان شگفت آور نباشد.

* ضرورت اتخاذ اقدامی قاطع در برابر بحران مالی، از سخنان شرکت کنندگان در نشست سال ۲۰۱۱ بیلدربرگ

در این نشست، مقامات اتحادیه از ضرورت اتخاذ اقدامی گسترده و قاطعانه در برابر بحران شدید مالی سخن گفتند. بدون چنین اقدامی، یورو و در حقیقت خود اتحادیه سقوط خواهد کرد؛ سناریویی که برای تمام آنچه که بیلدربرگ سعی کرده در این ۵۷ سال بدان دست یابد بسیار نامطلوب است. در حقیقت چنین اقدامی باید اتحادیه را قادر سازد که خود فعالیتهای خود و دولتهای عضو را کنترل کرده و بتواند دولتهایی که از قواعد سرپیچی می کنند را مجازات نماید، همانگونه که یک عضو بیلدربرگ در این نشست بیان میدارد، در حقیقت “اتحادیه باید به سمت یک حکومت اقتصادی حقیقی حرکت کند “. حال، گرچه نمیتوان این ادعا را به تنهایی تایید کرد، با این حال اسناد بسیاری وجود دارد که نشان می دهد که تقریبا تمامی اعضای اروپایی حاضر در نشست چنین ادعایی کردهاند.

* پیشنهاد تاسیس یک وزارت دارایی برای اتحادیه

پیش از این نشست، ژان کلود تریشه، رئیس بانک مرکزی اروپا، بیان داشته بود که، “از آنجایی که کشورهای منطقه با یک بحران مالی سرتاسری مواجهند، تاسیس یک وزارت دارایی ضروری است “. وی میپرسد: “آیا در جایی که یک بازار مشترک، یک واحد پول مشترک و یک بانک مرکزی واحد وجود دارد، ایجاد یک وزارت دارایی امری بلندپروازانه است؟ وی به علاوه، با توجه به این تفکر، و ایده های مطرح شده در نشست بیلدربرگ در حمایت از اقدامی مقتدرانه از سوی اتحادیه، به حمایت از “اعطای حق وتو به اتحادیه در برابر اقدامات مضر اقتصادی کشورها ” می پردازد، گرچه چنین امری مستلزم تغییر در معاهدات اتحادیه خواهد بود. به عقیده تریشه، این وزارتخانه پیشنهادی، “حداقل در سه زمینه مسئولیت مستقیم خواهد داشت “:

* سه مسئولیت این وزارتخانه پیشنهادی

این زمینه ها عبارتند از، “نخست، نظارت بر سیاستهای مالی و رقابتی “، و ” مسئولیتهای مستقیم کشورها در وضعیتهای اضطراری مالی “. دوم آنکه این وزارتخانه همچنین “تمامی مسئولیتهای بخش اجرایی در زمینه مالی اتحادیه را نیز انجام میدهد، تا بدین ترتیب یکپارچه سازی کامل خدمات مالی تحقق یابد، و سوم آنکه این وزارتخانه نمایندگی اتحادیه در نهادهای مالی بین المللی را بر عهده خواهد داشت “.

ادامه دارد…

منبع:فارس

About مدیریت پرچم های سیاه شرق

Check Also

سلبریتی

اگر حجاب و نماز خوبه! پس چرا برخی از آدم های مشهور کشورمون مثل بازیگران و ورزشکاران نماز نمی خوانند و خودشون و اعضای خانواده شون حجاب لازم رو ندارند ؟

⭕️ اگر حجاب و نماز خوبه! پس چرا برخی از آدم های مشهور کشورمون مثل …