به یاد دارم یک شب یارى عزیز به خانه ام آمد، با دیدارش به گونه اى به استقبال جستم که آستینم به شعله چراغ رسید و آن را خاموش کرد: سرى طیف من یجلو بطلعته الدجى شگفت آمد از بختم که این دولت از کجا؟ او نشست و مرا مورد …
Read More »استقبال از یار عزیز
مهر ۱۶, ۱۳۹۰ حكايت هاي گلستان سعدي: در عشق و جواني دیدگاهها برای استقبال از یار عزیز بسته هستند 0