تالار گفتمان دانشنامه دین اسلام

نسخه‌ی کامل: متن كامل رنجنامه سید احمد خمینی
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
متن كامل رنجنامه سید احمد خمینی
رنجنامه
نامه ی حجة الاسلام سید احمد خمینی به آقای منتظری
مقدمه
بسمه تعالي
حضرت آيت الله:
نوشته اي که در پيش روي داريد اشاره اي است به علل و عوامل و ريشه هاي مسائلي که عدم توجه به آنها و نصايح مکرر حضرت امام موجب واقعه تلخ قائم مقام رهبري گرديد.
گرچه نگارش اين نامه براي کسي که عمري به جنابعالي عشق ورزيده است بسيار سخت و باورنکردني است ولي فقط براي اداي دين خود به امام ـ که مظلوم است ـ و همچنين براي خدمت به مردم که مشتاقانه طالب حقيقتند، به چنين نوشته اي دست زده ام.
از آنجا که در ارسال اين نوشته شتاب داشتم از فصل بندي و تنظيم و تبويب مطالب چشم پوشيدم. به همين جهت مطالب اين نامه دسته بندي نشده است و در خيلي موارد تکراري است (که البته تکرار آنها را لازم مي دانستم) دراين نوشته مواد خام اين قضيه تلخ است و تحليل در آن کمتر به چشم مي خورد. اميدوارم نويسندگان و تحليلگران در جاي خود به آن بپردازند.
ملاک نوشته من رضايت حق است و روشن شدن حقيقت و قدر مسلم اين است که پس از اين نوشته حرف و حديثها و تهمت ها از طرف همان طيفي که در اين نامه از آن سخن رفته است آسوده ام نگذارند ولي چه باک، هر چه در باره من بگويند پذيرايم ولي ناسزا مطالب اين نامه را تغيير نخواهد داد.
از آنجا که در متن وقايع انقلاب خصوصاً در جزء جزء ماجراي حضرتعالي و برخورد گرم و صميمانه حضرت امام با شما و تلاش معظم له براي نجاتتان از چنگال توطئه گران و نفوذيها بودم فکر کردم اگر حقايق را بازگو نکنم به اسلام و انقلاب و امام و مردم خيانت کرده ام.
چه بسا نسل معاصر و آيندگان براساس ناآگاهي تصور کنند که جنابعالي را يک شبه و بدون مقدمه کنار گذاشته اند در حاليکه به هيچ وجه اين گونه نبوده است.
ذکر اين نکته در بيان تلخي حادثه کافي است که حضرت امام روحي فداه پس از کنار گذاشتن شما ظرف چند ساعت چندين بار گريستند و بارها فرمودند که لحظه اي از آقاي منتظري غافل نيستم ولي چه کنم که مصلحت نظام ايجاب مي کرد که ايشان کنار بروند.
نامه من به شما تا اندازه اي حقيقت را روشن مي کند و گمان مي کنم کسي به مطالعه گوشه هايي از دهها نامه و سند به نتيجه اي غير از آنچه من رسيده ام برسد.
سؤالي که ممکن است مطرح گردد اين است که چرا نظام از اول چنين برخوردي ننمود و با علم به يک سلسله ضعفها و اشکالات مؤيد شخصيت و موقعيت شما گرديد؟ بايد در جواب گفت که امام بخاطر علاقه شديدي که به جنابعالي داشتند همواره در صدد اصلاح و ارشاد و حفظ و نگهداري و رهايي شما از چنگال ضدانقلاب بوده اند که شايد از مسير ابهام آميز خود برگرديد و ثانيا "اخيراً" حضرت امام به مسائلي برخورد کردند که ديگر درنگ را جايز ندانستند.
در خاتمه من تأکيد مي کنم که هرگز منظورم از اين نامه اين نيست که خداي ناکرده بگويم جنابعالي تفکر و خط منافقين و ليبرالها را
پذيرفته ايد بلکه غرضم اين است که ثابت شود جريان توطئه گر طيف مهدي هاشمي با القائات خود، شما را وادار به مواضعي کرده اند که بعضي از گفته هاي شما چيزي جز خواست دشمنان قسم خورده انقلاب و اسلام نبود.
تذکر اين نکته بجاست که نامه هاي شما به حضرت امام حاوي مسائل بسيار مفيدي هم هست که از روي درد و رنج و دفاع از انقلاب و اسلام نگاشته شده است اين بُعد قضيه هرگز ناديده گرفته نشده و نمي شود، ولي اين نوشته بر آن نيست که خدمات حضرتتان را ترسيم کند که خدمات شما خود کتاب مفصلي خواهد شد و هيچ کس زحمات و فداکاريهاي تان را فراموش نمي کند و رهبر انقلاب و همه دوستداران انقلاب از اين موضوع در شگفتند که چرا شما يک مرتبه از آن مواضع به اين موضع گيريها رسيديد.
اين نوشته بر آن است تا نشان دهد براي عدم تحقق آنچه که شد چه زحماتي کشيده شده است و ريشه آنچه نمي بايست مي شد چيست.
ارادتمند قديمي: احمد خميني
"بسم الله الر حمن الرحيم"
حضرت آيت الله آقاي منتظري دامت افاضاته
با عرض سلام و دعا براي سلامتي جنابعالي.
مدت مديدي بود تصميم داشتم مسائلي را خدمتتان عرض کنم نه وقتم اجازه مي داد و نه حال و ذهنيت جنابعالي را مساعد براي تحليل واقعيات مي دانستم. ولي واقعيات تلخ تر از زهري که اتفاق افتاد، زمينه را فراهم ساخت و من نيز احساس تکليف بيشتر مي کنم و با اجازه شما بدون مقدمه و تعارفات معموله به سراغ اصل مطلب مي روم که مقصر در اين واقعه کيست؟
شما راجع به هر کسي که بگوييد با شما ميانه اي نداشته است، در باره من چنين چيزي نمي توانيد بگوييد چرا که از وقتي که خودم را شناختم، مريد و مروج شما بودم، اگر شما هميشه امام را ترويج مي کرديد من هم هميشه بعد از امام شما را ترويج مي نمودم اگر ترويج شما از امام به عنوان يک مجتهد مسلم پرفايده بود، ترويج من هم به عنوان فرزند امام از شما مؤثر بود. در سال 58 من قائم مقامي رهبري شما را به خيال اين که رضاي خداي در آن است عنوان نمودم.
حضرت آيت الله
باور نمي کردم روزي بيايد که ناچار باشم نامه اي تلخ برايتان بنويسم ولي از آنجايي که هنوز مانند سال 58 بر عقيده خود پابرجايم که امام مظلوم است، لازم ديدم با چند جمله اي در مورد شما و مواضع شما، جنابعالي را خسته کنم.
امروز که اين نامه را براي شما مي نويسم قلبم آرام و مطمئن است که وظيفه دوستي و ارادت و صداقت را تا آنجا که در توان داشته ام انجام داده ام. و از آنجا که هر روز احتمال مي دادم بواسطه برخوردها و مواضع شما اين حادثه اتفاق بيافتد صريحاً و بدفعات به آقاي هادي هاشمي داماد حضرتعالي گفتم که اگر قضايا به همين شکل ادامه پيدا کند علي الظاهر امام تحمل نخواهند کرد و مصلحت نظام را بر همه چيز و همه کس مقدم مي دارند. و همين پيغام را به شما دادم ولي هيچ گونه فايده اي نکرد. و من مطمئنم که آقاي هادي هاشمي به اين نتيجه رسيده بود که امام و نظام چاره اي ندارند جز اين که دنبال آقاي منتظري بدوند و چرا آقاي منتظري آنچه را که مايل است نگويد؟ پس بايد بگويد و امام هم بايد قبول کند، که اين حرف را از لابلاي چند ساعت بحث با او درآوردم.
من براي اين که حادثه پيش نيايد بارها فقط و فقط براي ديدن آقا هادي به قم آمدم و با او در تمام زمينه ها بخصوص اين قضيه تلخ صبحت کردم و بازگشتم و به او گفتم که اين کار من صرفاً براي دوستي و علاقه به آقا است يک مرتبه فکر نکنيد از موضع ضعف است. او مي گفت مي دانم ولي من مي فهميدم که اين گونه فکر نمي کرد و معتقد بود ما از روي احتياج اين گونه برخورد مي کنيم چرا که حضرتعالي را نمي شود کنار گذاشت پس چرا او و طيف آقا مهدي از دهان حضرتعالي مسائلشان را حل نکنند؟
حضرت آيت الله:
من به آقاي هادي هاشمي در يکي از ملاقاتهاي چند ساعته ام گفتم که آقاي منتظري مانند ظرف شيشه اي مي ماند و امام ظرف فلزيند، اگر به هم بخورند ايشان خرد مي شود. به ايشان بگوييد امام نشان داده است که در مقابل مصلحت نظام و اسلام از هيچ چيزي نمي گذرند. ولي متأسفانه بعداً که از ايشان پرسيدم که به آقاي منتظري گفتي؟ گفت نه مطلب تند بود. به آقا هادي گفتم به آقاي منتظري بگوييد اين حرف درستي نيست که "يا تمام حرفهاي مرا بايد راديوتلويزيون بگذارد و يا من فرياد مي کشم که سانسور است".
گفتم حرفهاي ايشان به ضرر خودشان است، در آينده صحبتهاي ايشان را کنار صحبتهاي امام مي گذارند و به عنوان مخالف امام نمي گذارند ايشان پا بگيرد.
حضرت آيت الله منتظري:
قبل از انقلاب همه غير از امام از منافقين دفاع مي کرديم (دفاع از بازرگان و باند ايشان که مسأله اي نبود) نامه شما و آقاي طالقاني و آقاي مطهري در دفاع از منافقين به حضرت امام و پشتيباني تمامي دست اندکاران مبارزه از آنان چيزي نيست که مخفي باشد. در سفري که قصد داشتم نجف خدمت امام برسم با يکي از دوستان ملاقات کردم. ايشان به من گفت به امام بگوييد تأييد از مجاهدين را هر چه سريعتر انجام دهند که دير مي شود و عقب مي مانيم، خدمت امام مطلب را عرض کردم، امام فرمودند: "آقايان منتظري و طالقاني و مطهري هم مرا تشويق به دفاع از آنان کردند ولي شماها متوجه نيستيد. اينها شماها را بازي داده اند آنها به اسلام ما معتقد نيستند، دوستان خارج کشور هم در اين مورد به من فشار آورده اند ولي آنها هم کلاه سرشان رفته است."
بعد از انقلاب من مانند امروز شما، فکر مي کردم که مي شود منافقين و ليبرالها و ساير گروههايي که در مبارزه دخالت داشتند را جذب نمود به آنها نزديک شدم، من بارها به مرحوم شهيد والامقام دکتر بهشتي و آقايان هاشمي و خامنه اي مي گفتم اگر شما به مسئله اي رسيديد من به آن عمل مي کنم ولي معتقدم که اين گروه ها را مي شود جذب کرد. ديري نپائيد که ديدم اين گروهها سرم کلاه گذاشته اند.
شبي تا صبح فکر کردم و به اين نتيجه رسيدم که من غير از آقايان بهشتي و هاشمي و خامنه اي و افرادي که در اين رديف مي باشند هستم، آنها خود با بقيه فرق مي کنند ولي من فرقم با بقيه اين است که تنها فرزند امام هستم و تنها به خاطر فرزند امام بودن است که مورد علاقه دوستان و بعضي از مردم هستم، تصميم گرفتم اين مسئله را بنويسم و هيچ کاري که برخلاف ميل رهبري و دستان مورد اعتماد رهبري است انجام ندهم و اين مطلب را نوشتم و روزنامه ها هم منعکس کردند. هميشه از خداوند خواسته ام تا در موضعي که بايد باشم قرارم دهد و هيچ گاه ادعايي بيش از آنچه هستم نداشته باشم. از قبيل من، هزاران طلبه در حوزه ها مشغول درس و بحثند که تنها فرقشان با من در اين است که فرزند امام نيستند. اکنون تمامي دوستان مخلص شما از جنابعالي مي خواهند تا از مواضعتان که نتيجه القائات شيطاني بوده است عدول نمائيد. مسلم است که اين کار شهامت مي خواهد. ولي خير شما هم در اين است که به اشتباهات خود اعتراف کنيد که اعترافات به اشتباه خيلي بهتر از اصرار به گناه است.
به آقا هادي گفتم که امروزه افراد اهل تقليد و روحانيون، يا مقلد امام هستند و يا مقلد غيرامام هستند، آنها که مقلد ديگر مراجع بزرگوار اسلامند با بودن امام حاضر نشدند از حضرت امام تقليد کنند چه رسد به شما، از طرفي ديگر، روشن است که اگر مرجعشان بعد از امام فوت کند طرز تفکرشان بگونه ايست که جذب افرادي غير از شما مي شوند و اگر قبل از امام مرجعشان فوت کند به عقيده من بسياري از آنان مقلد امام نخواهند شد آن دسته هم که مقلد امام بشوند مسلماً مقلد شما نمي شوند. اما مقلدين امام بر سه گونه اند: يا با شما دشمند يا با شما دوستند و يا بي طرفند.
آنها که مقلد امام هستند و با شما دشمند مي دانيد تعدادشان کم نيست، مسئله شهيد جاويد، مسئله فدک، مسئله مهدي هاشمي و از اين قبيل مسايل که مورد آنها حساسيت است کم نيست، و درست روي همين زمينه بود که ما اصرار داشتيم آقاي شيخ نعمت الله نجف آبادي (مؤلف کتاب شهيد جاويد) در حسينيه جنابعالي مباحثه نکند و متأسفانه شما زيربار نمي رفتيد حتي روحانيوني هستند که با انقلاب نه تنها ميانه اي ندارند که مخالف هم هستند، ولي امام را قبول دارند چرا که معظم له را شخصي مي دانند داراي ولايت محکم ولي با شما مخالف هستند چرا که ـ به غلط ـ شما را فردي مي دانند ضد ولايت. روحانيون اصفهان را در نظر آوريدـ اصفهاني که شهر شماست ـ ببينيد چه تعداد از روحانيون سرشناسي هستند که با شما ميانه خوبي ندارند و يا دشمند. حال دشمني بر سر چيست؟ و در شهرهاي ديگر وضع چگونه است ـ که مسلماً بهتر از اصفهان نيست ـ بماند.
اين افراد بعد از امام که با شما دوست نمي شوند، بلکه حرارت پيدا مي کنند و نقاط ضعف شما را بزرگ مي کنند و علناً با شما دشمني خواهند کرد آن وقت است که مي گويند امام با ليبرالها بد بود آقاي منتظري خوب، امام با منافقين بد بود آقاي منتظري خوب امام بچه هاي اطلاعات را که جانشان را کف دستشان گذاشته اند سربازان امام زمان (عليه السلام) مي دانست، آقاي منتظري آنها را از ساواکيهاي شاه بدتر مي دانست و مدرکشان نوشته هاي جنابعالي خواهد بود، چرا که امروز اطرافيان شما خواسته اند تا شما ژست آزادي خواهي بگيريد.
اما آناني که مقلد امام هستند و بي طرفند ممکن است بعد از امام بعضي از آنان از شما تقليد کنند ولي از آنجايي که بدون انگيزه هستند علي الظاهر بيشتر آنها از شما تقليد نمي کنند. از آن گذشته، اين عده اهل اين که خود را به آب و آتش بزنند نيستند و از آن جا که شما زمينه ي امام را نداريد و دشمن زياد داريد به محض احساس خطر از شما مي بُرند و روي اين دسته هم نمي توانيد سرمايه گذاري کنيد چرا که شما اهل مبارزه ايد و افرادي را مي خواهيد که اهل به آب و آتش زدن خود باشند و اين افراد بيشتر جذب روحانيوني مي شوند که به آنان القاء کرده اند که با مقداري پول باغ بهشت را نمي توان خريد، جذب آنهايي مي شوند که به قول خودشان هم دنيا را داشته باشند هم آخرت را، جذب روحانيوني مي شوند که در نجف و قم بر سر امام آن آورده اند که شرم از بازگو کردن آن دارم، جذب کساني مي شوند که با کمال پررويي و بي تقوايي شما را وهابي مي دانند.
اما آن دسته از مقلدين امام که دوستدار شمايند، بعد از امام يا از شما تقليد مي کنند و يا از غير شما. و اين از آنجا نشأت مي گيرد که در زمان امام دوستيشان با شما يا به خاطر خدمت هاي ارزنده شما به اسلام و امام است و يا به خاطر خودتان است. دوستدران شما که روحانيون خوب و مردم و طلبه هاي مخلص انقلابند و سختيها و مرارتها کشيده اند نزديک به تمام آنان هرگز حاضر نيستند امام و اهداف امام را رها کنند وشما را بگيرند، يعني شما را "بخاطر امام" دوست دارند. مقصودم اين است که اگر روزي امام بفرمايند به شما کاري نداشته باشند اين افراد دور شما نخواهند آمد، امام را رهبر انقلاب مي دانند، با انقلاب او بزرگ شده اند و ارزشهاي متعالي را در او خلاصه مي بينند و شما را هم به خاطر اين که در خط امام مي باشيد و امام را ترويج کرده ايد و در راه انقلاب اسلامي امام صدمه ديده ايد دوست دارند و اگر شما روي دوستي امام تا آخر تکيه مي کرديد آنها شما را هم قبول داشتند چرا که شما را بعد از امام مجتهدي مي دانند که مي شود در کنارتان با آمريکا و شوروي جنگيد ولي اگر شما از امام فاصله بگيريد و حتي اگر امام روزي به شما اخم کنند آنها نيز بي درنگ بشما اخم مي کنند و حاضر نيستند شماي بدون حب امام را تحمل کنند.
اما يک دسته از مقلدين امام هستند که شما را منهاي امام دوست دارند و شما را رها نمي کنند، خود قضاوت بفرماييد که اين دسته چه تعدادي را تشکيل مي دهند آيا با اين دسته مي توانيد به مبارزات خود ادامه دهيد يا خواه ناخواه جذب آنها مي شويد و آنها هر گونه که مايل باشند شما را هدايت مي کنند؟ متأسفانه شما امروز اين گونه گشته ايد يعني نه مقلدين ساير حضرات آيات، مراجع بزرگوار را داريد نه دوستان امام را، که بدون امام شده ايد، مانده ايد تنها به تعدادي افراد ناباب که اگر دقيق عمل نکنيد رفته ايد.
از آنجا که در شما صفا وپاکي را سراغ دارم معتقدم خداوند شما را هدايت و حفظ مي کند و از امام انشاء الله فاصله نمي گيريد و دوباره دوستان خوب قديم خود را جذب خواهيد کرد که انشاءالله اين گونه بشود. البته اين در صورتي است که يکي دوسال دست به هيچ کار غير معقولي نزنيد و کاملاً در خط امام باشيد و از ليبرالها و منافقين فاصله بگيريد و از آخوندهاي مرتجعي که تا ديروز وهابيتان مي دانستند و احتمالاً امروز از غلاه اميرالمؤمنين و نيز از افرادي که تا ديروز سبک سرتان مي خواندند ولي امروز مبارزي خستگي ناپذير، جداً جدا شويد: من فعلاً تنها خطر شما را منافقين و ليبرالهاي بي دين و مرفهين بي درد نمي دانم، من علاوه بر آنها خطر را در آخوندهاي بدجنس متحجري مي دانم که در نجف امام را متهم به تارک الصلوه بودن کردند و پانزده سال خون به دل امام کردند. حواستان جمع باشد.
بگذاريد به مطلب ديگري بپردازم و در زمينه مسائل "مهدي هاشمي" و گرفتاريهايي که مربوط به ايشان مي شود مطلبي بگويم.
قبل از بحث در مورد نامه هاي جنابعالي به امام و بررسي نامه ها و نوارها و مصاحبات آقاي مهدي هاشمي، نظر شما را به قمستي از پيام امام خطاب به مجلس خبرگان که تيرماه سال 62 صادر گرديد جلب مي کنم. اين پيام بيش از سه سال قبل از دستگيري آقا مهدي است، گويي فقط براي شما نوشته اند و گويي تنها کسي که گوش به آن نداده است شماييد. توجه بفرماييد:
سند شماره 1:
"بايد بدانيد که تبه کاران و جنايت پيشگان بيش از هر کس چشم طمع به شما دوخته اند و با اشخاص منحرف نفوذي در بيوت شما با چهره هاي صددرصد اسلامي و انقلابي ممکن است خداي نخواسته فاجعه به بار آورند و با يک عمل انحرافي نظام را به انحراف کشانند و با دست شما به اسلام و جمهوري اسلامي سيلي زنند. الله الله در انتخاب اصحاب خود، الله الله در تعجيل تصميم گيري خصوصاً امور مهمه و بايد بدانيد و مي دانيد که انسان از اشتباه و خطا مأمون نيست. به مجرد احراز اشتباه و خطا، از آن برگرديد و اقرار به خطا کنيد که آن کمال انساني است و توجيه و پافشاري در امر خطا و نقص، و از شيطان است. در امور مهمه با کارشناسان مشورت کنيد وجانب احتياط را مراعات نماييد."
گويي امام 5 سال بعد را مي خوانده است و کانون خطر را دقيقاً از 5 سال قبل نشانه رفته است. آيا خدا را خوش مي آيد شما گوش به حرف چنين مرد زيرک و باهوشي ندهيد؟
اما پرداختن به اعترافات مهدي هاشمي و نامه هاي جنابعالي به امام که بيش از دوسال است دل امام را خون کرده است و امام بنا به مصلحت اسلام و نظام با خاري در چشم و استخواني در گلو صبر کرده است را به اميد خدا شروع مي کنم.
قدر مسلم اين است که شما در جريان حساسيت مردم و مسئولين روي قضيه مهدي هاشمي بوديد و با وجود قرار گرفتن در مظان تهمت و عليرغم هشدارها و تذکرات دوستانه همه ما بخصوص حضرت امام مسئله او را جدي نمي دانستيد و متأثر از القائات مهدي هاشمي و آقا هادي هاشمي عمل مي کرديد.
مهدي هاشمي در صفحه 20 جلد اول پروند خود آورده است:
سند شماره 2:
"هـ: از يکسال قبل از بازداشتم رفت وآمد مسئولين محترم جمهوري اسلامي خدمت آقا شروع شد و همه آنان نسبت به سوابق من قبل از انقلاب و نقاط ضعف بعد از انقلاب خدمت آقا صحبتهايي را مطرح مي ساختند. از قبيل رابطه با ساواک، جمع کردن نيروهاي تندرو، داشتن اسلحه و مهمات، جريان آقاي شمس آبادي و... اين روند چندين ماه به طول انجاميد و حضرت آيت الله منتظري همچنان در مقابل صحبتهاي آنان مقاومت مي کردند من از اخبار رفت و آمدها توسط اخوي که در جلسات آنان حضور داشت مطلع مي شدم و سعي نمودم با نوشتن گزارشاتي خدمت آقا تحليلهاي غلط انحرافي را در جهت جلب نظر ايشان به خودم و انتقاد از مسئولين کشوري و اين که منشأ اين بدگوئيها حسد آنان و ناراحتي ايشان از من است را القاءکنم تا بلکه نظر حمايت معظم له از خود را تقويت کرده باشم اخوي نيز سهم مؤثري داشت و او نيز همين تحليلها را حضوراً با آقا مطرح مي ساخت."
اين مسئله نشان مي دهد که امام از يک سال قبل از دستگيري مهدي هاشمي تلاش مي فرمودند که شما را از اين چاهي که برايتان کنده بودند نجات دهند ولي متأسفانه شما به دفاع از مهدي هاشمي آن قدر اصرار ورزيديد که حضرت امام براي شما نامه اي بسيار خوب ومحترمانه و در عين حال هشدار دهنده از خطري که از ناحيه مهدي هاشمي شما را تهديد مي کرد نوشتند که متن دستخط مبارک حضرت امام ضميمه است.
سند شماره 3:
بسم الله الرحمن الرحيم
حضرت حجت الاسلام و المسلمين فقيه عاليقدر آقاي منتظري دامت ايام برکاته
پس از اهداء سالم و تحيت، علاقه اينجانب به جنابعالي بر خود شما روشن تر از ديگران است به حسب قاعده طول آشنايي صميمانه و معاشرت از نزديک مقام ارجمند علمي وعملي شما، مجاهدت با ستمگران و قلدران و رنجهاي فراموش نشدني جنابعالي در سالهاي طولاني براي اهداف اسلامي، قداست و وجاهت و وارستگي کم نظير آن جناب، و بالاتر، حيثيت بلند پايه اي که دنباله اين امور به خواست خداوند تعالي براي شما فعلاً حاصل است و احتياج مبرمي که جمهوري اسلامي و اسلام به مثل جنابعالي دارد انگيزه علاقه مبرم است. لهذا اين حيثيت مقدس بايد از هر جنبه محفوظ و مصون باشد حفظ اين حيثيت به جهات عديده بر شما و همه ماها واجب و احتمال خدشه دار شدن آن نيز منجز است براي اهميت بسيار آن. با اين مقدمه بايد عرض کنم اين حيثيت واجب المراعات به احتمال قوي بلکه ظن نزديک به قطع در معرض خطر است خصوصاً با داشتن مخالفين مؤثر در حوزه قم که ممکن است دنبال بهانه اي باشند.
اين خطر بسيار مهم از ناحيه انتساب آقاي سيد مهدي هاشمي است به شما. من نمي خواهم بگويم که ايشان حقيقت مرتکب چيزهايي شدند بلکه مي خواهم عرض کنم ايشان متهم به جنايات بسيار از قبيل قتل مباشره يا تسبيباً و امثال آن مي باشند و چنين شخصي ولو مبري باشد ارتباطش موجب شکستن قداست مقام جنابعالي است که بر همه حفظش واجب و مؤکد است. آنچه مسلم است و در آن پافشاري دارم رسيدگي به وضعيت و موارد اتهام اوست، رسيدگي به خانه تيمي و انباشتن اسلحه آن هم با پول ملت به اسم کمک به سازمان هاي به اصطلاح آزادي بخش. اصولاً يک همچو اعمالي بدون دخالت دولت جرم است و ايشان صلاحيت اين امر را ولو واقعاً براي اين سازمانها باشد، ندارد و دخالت در حکومت است. جواب به اين امر قطعي است و آنچه از شما مي خواهم در رتبه اول پيشنهاد مستقيم شما به دخالت وزارت اطلاعات و رسيدگي به اين امر است و اگر براي شما محذور دارد به طوري که تکليف شرعي از شما ساقط است، سکوت است. حتي در محافل خصوصي دفاع از يک همچو شخصي که خطر براي حيثيت شما است و احتمال فساد و خونريزي بي گناهان است سم قاتل است. بايد تمام فعاليتها که به اسم کمک به سازمانهاي به اصطلاح آزادي بخش است قطع شود و تمام کساني که در اين امور دخالت داشته اند محاکمه شوند و آنچه مسلم است و مايه تأسف، حُسن ظن جنابعالي به اعمال و افعال و گفته ها و نوشته ها است که به مجرد وصول، شما ترتيب اثر مي دهيد و در مجمع عمومي صحبت مي کنيد و به قوه قضائيه و غيره سفارش مي دهيد. و من از شما که دوست صميمي سابق و حال من هستيد و مورد علاقه ملت، تقاضا مي کنم که با اشخاص صالح آشنا به امور کشور مشورت نماييد، پس از آن ترتيب اثر بدهيد تا خداي نخواسته لطمه به حيثيت شما که برگشت به حيثيت جمهوري است نخورد آزادي بي رويه چند صد نفر منافق به دستور هيئتي که با رقت قلب و حسن ظنشان واقع شد آمار انفجارها و ترورها و دزديها را بالا برده است ـ ترحم بر پلنگ تيزدندان ستمکاري بود بر گوسفندان. من تأکيد مي کنم که شما دامن خود را از ارتباط به سيد مهدي پاک کنيد که اين راه بهتر است و الا هيچ عکس العملي در رسيدگي به امر او از خود نشان ندهيد که رسيدگي به امر جنايات مورد اتهام، حتمي است. سلامت وتوفيق جنابعالي را خواستارم.
12 مهرماه 65 روح الله الموسوي الخميني
مهدي هاشمي در بازجويي (صفحه 33) نوشته است:
سند شماره 7:
"روز آخري که قصد داشتم خود را به وزارت اطلاعات معرفي کنم آقا مرا احضار فرمودند و گفتند حضرت امام نامه اي براي من نوشته اند و قمستي از آن را که در باره من بود خواندند بعد اضافه کردند که من هم يک نامه براي امام نوشتم و آن قسمتي که در باره من بود را برايم خواندند بعداً گفتند: "امام با نامه خودشان خواب را از چشم من گرفته اند من هم نامه اي نوشتم که خواب را از چشم امام بگيرد."
حضرت آقاي منتظري، نامه امام را آوردم تا همه توجه کنند که کجاي نامه خواب را از چشم شما گرفته است؟ نامه اي به اين خوبي که سراپا از شما تجليل است و کاملاً پدرانه و دلسوزانه چرا خواب را از شما گرفته است اين مطلب را شما شفاهاً هم به من گفتيد که من هم نامه اي نوشتم تا خواب را از چشم آقا بگيرم. مي دانيد کجاي نامه خواب را از چشم شما گرفته است؟ تنها آن جايي که امام فرمودند رسيدگي به امر جنايات مورد اتهام حتمي است.
حال قسمتهايي از نامه شما در جواب اين نامه خوب امام را مي آورم و در باره اش چند کلمه اي مي نويسم. البته نامه 9 صفحه اي شما که درتاريخ 65/7/17 نوشتيد موجب تعجب شد. يکي از اين جهت که چرا در برابر امام مسلمين که استاد شما هم بوده اند اينقدر نپخته و گستاخانه حرف زده ايد، و ديگر از سادگي شما. که بعداً معلوم خواهد شد. در اين نامه که 5 روز بعد از نامه حضرت امام
نوشته ايد در دفاع از نوع برخورد تند خود با مسئولين آورده ايد:
سند شماره 5:
"مي گوينداگر اين صحبتها نبود (يعني صحبتهاي عليه مسئولين) معلوم نبود چه مي شد. وعکس العمل مردم در برابر کجيهاي و بي عدالتيها که مي بينند چه بود."
راستي حضرت آيت الله چه کساني به شما مي گفتند اگر اين صحبتها نبود مردم ممکن بود عليه بي عدالتيها قيام مي کردند؟ آيا غير از مهدي هاشمي و طيفش افراد ديگري بودند؟
مهدي هاشمي در صفحه 27 پرونده خود مي نويسد:
سند شماره 6:
"خلاصه کلام اين که آخرين و خطرناکترين انديشه انحرافي من اين بود که با موقعيتي که نزد فقيه عاليقدر براي خودم درست کرده ام و اعتماد مطلق بيت ايشان را کسب کرده بودم انتقام بي مهري ها و کم لطفيهايي که مسئولين نسبت به من اعمال کرده و قصد حذف کامل مرا از صحنه دارند بگيرم. در اين رهگذر از توطئه گري، افشاگري، تهمت زدن، جوسازي، ايجاد بدبيني دريغ نمي ورزيدم."
حال متوجه شديد که چه کسي به شما مي گفت اگر فحش به مسئولين ندهيد مردم از بي عدالتيها که مي بينند عليه نظام قيام مي کنند؟
سند شماره 7:
درهمين نامه 65/7/17 آمده است:
"افراد نهضتها مي آيند تا با من به نيابت امام خميني بيعت کنند غافل از اين که اصلاً امام خميني نهضت هاي اسلامي را جرم مي دانند"
مهدي هاشمي در صفحه 17 پرونده خود مي نويسد:
سند شماره 8:
"از زماني که واحد نهضت ها منحل شد و من از سپاه بيرون آمدم حضرت آيت الله العظمي منتظري براساس همان شرح صدري که دارند براي تقويت روحي اينجانب نمايندگي در نهضت ها را به من محول کردند و همين امر موجب شد که من روابطم با ايشان و بيت معظم له بيشتر گردد."
متوجه شديد که امام با نهضتهايي که آقا مهدي در رأسش باشد مخالف است و دستور مي دهند واحد نهضتها منحل شود تا بصورتي ديگر تشکيل گردد ولي حضرتعالي دوباره بدون توجه به اين مسئله ايشان را به نمايندگي از خود وارد نهضتها کرديد، يعني ارتقاء درجه يافت.
سند شماره 9 مي گويد:
"يکي از ديپلماتهاي خارجي گفت: شما اگر بخواهيد در صحنه داخلي باز مطرح شويد بايد نخست در صحنه بين المللي مطرح گرديد. و ما قدرت داريم زمينه آن را فراهم سازيم ما همه گونه امکانات مالي و نظامي براي راه انداختن دوباره واحد نهضتها در سطح منطقه حاضريم در اختيارتان بگذاريم تا کا را شروع کنيد."
راستي آيا امام نهضتهاي آزادي بخش را جرم مي دانستند؟ آيا امام با نهضتهاي آزادي بخش مخالف بودند. آيا ايشان در اعلاميه هاي خود از نهضتها دفاع نمي کردند؟ آيا شعار تشکيل هسته هاي مقاومت حزب الله در تمام جهان مربوط به امام نبود؟
آري، امام با نهضتهايي که سر در آخور بيگانه داشته باشند مخالف بودند. امام با نهضتهايي که پولش را ديپلمات و سياستش را بيگانه اي ديگر تعيين کند مخالف بود و چه مي توانستند کرد جز اين که مخالفت کنند.
در همين نامه در رابطه با مواد منفجره در عربستان آورده ايد:
سند شماره 10:
"اينک آنان که در سپاه اين کار غلط را کرده اند و در وقت حج آبرويمان را بردند غير قابل تعقيبند ولي آقاي حسني و سيدمهدي هاشمي بايد تعقيب و محاکمه شوند."
اولاً معروف است که اين کار را هم سيد مهدي هاشمي و يا ايادي ايشان انجام داده اند. ثانياً، آيا راهي براي کارهاي انقلابي غير از
آنچه در مکه شد وجود دارد البته اينگونه کارها گاهي بدون گير و اشکال انجام مي گيرد و گاهي لو مي رود. اين به معناي موافقت من با اين گونه کارها نيست ولي به طور کلي معمول اين گونه کارها همين است. در ضمن مگر مهدي هاشمي به خاطر نهضتها تعقيب و محاکمه شد؟ چه کسي به شما گفت که مهدي هاشمي به خاطر نهضت ها دستگير شد و يا محاکمه گرديد؟ آيا مهدي هاشمي بخاطر قتل وساواکي بودن و از اين قبيل اتهامات محاکمه نگرديد؟
در همين نامه 65/7/17 آمده است:
سند شماره 11:
"سيدمهدي هاشمي در زمان شاه در دادگاه اصفهان به زور ساواک به سه مرتبه اعدام محکوم شد ولي ديوان عالي کشور زمان شاه اين استقلال و عرضه را داشت که حکم دادگاه اصفهان را لغو کند."
من خواهش مي کنم صفحه اول پرونده ي آقاي مهدي هاشمي را در سند شماره 11/1 (ص20 اسناد) در بازجويي ايشان بخوانيد تا معلوم شود آيا ايشان در زمان شاه انقلابي بودند يا ساواکي. آيا ديوان عالي کشور زمان شاه بدون ساواکي بودن ايشان اين عرضه و استقلال را داشته است که حکم دادگاهي را که به زور ساواک مهدي هاشمي را به سه بار اعدام محکوم کرده بود لغوکند؟ او به مناسبت ضعف نفسي که داشته است بهمان صورتي که تمام مطالبش را به سربازان گمنام امام زمان داده است به ساواک شاه هم تمامي اطلاعات خود را حتي اسم کساني را که دستور قتل مرحوم شمس آبادي و ديگران را به آنان داده بود مي دهد و همه آنها دستگير مي شوند.
در همين نامه 65/7/17 آورده ايد:
سند شماره 12:
"من ترس از بيان حقيقت ندارم و ان کان الحق مرا... سيد مهدي را از وقتي بچه بود و با مرحوم محمد هم بحث بود و به درس مکاسب من مي آمد مي شناختم، پدرش استاد من بود و برادرش داماد من است من تمام خصوصيات او را مي دانم او مردي است مخلص اسلام و انقلاب
و حتي از شخص حضرتعالي (امام) هم خوش استعداد و خوش درک است و هم خوب صحبت مي کند و خوب مي نويسد و در عقل، تدبير و مديريت به مراتب از رئيس سپاه و وزير اطلاعات با همه کمالاتشان بهتر است و در تعهد و تقوي هم از آنان کمتر نيست فقط بزاخفش نيست و حاضر نيست کورکورانه مهره کسي باشد."
اما مهدي هاشمي در نامه اي براي شما در تاريخ 66/5/7 آورده است: عين نامه را در آخر جزء اسناد آورده ام.
سند شماره 13:
"قبل از هر چيز از تلاشها و حمايتهاي حضرتعالي در ماههاي اول بازداشتم که تصور مي فرموديد من فردي خالص و بي گناه هستم بي نهايت متشکر و از اين که بدلايل نفساني حضرتعالي را در جريان کليه اعمال و رفتار خود قرار نداده و هويت کامل خويش را در محضر شما بازگو نکرده ام بسيار متأسف و شرمنده ام و بطور کلي از اين که انسان آلوده به لغزشهاي فراوان و آغشته به ناخالصيها و هواپرستيهاي بيشمار مورد توجه و عنايت شخصيتي الهي و منزه و پاک و در جوار او قرار گرفته بود عميقاً اندوهگين و خجلت زده ام. هويت فکري و عملي من آن گونه که خود از آن واقف بودم و در اين روزها شفافتر نمايان گشته است هيچ سنخيتي با حضرتعالي و بيت شما و شعاع وجودي قائم مقام رهبري نداشته است. وضعيتي که ارتباط من با حضرتعالي را پوشانده بود چيزي جز سوءاستفاده از برکات وجودي حضرتعالي نبوده و از اين که برخي اعمال و رفتار من مستقيم و غيرمستقيم حضرتعالي را دچار محذورات و اشکالاتي ساخت و از همه مهمتر قلب حضرت امام اين تنها وديعه الهي در اين زمان و قلب طپنده جهان اسلام را به درد آورده بر خود نفرين مي کنم."
حضرت آيت الله منتظري:
شما تصور بفرماييد که مهدي هاشمي بنابر اين اعترافات تا چه اندازه در تمامي مسائل سياسي اجتماعي، شما را تحت تأثير خويش قرار داده است که شما در موقعي که او براي آخرين بار مي خواسته از شما جدا بشود او را تشويق مي کرديد که هر چه کردي بگو فلاني گفته است.
در صفحه 23 پرونده خود سند شماره 14 آورده است:
"من از ايشان جدا شدم ولي در اندورن وجودي خود واقف بودم که چه مجسمه اي از شر و فساد و فتنه و انحراف مورد تأييد فقيه عاليقدر قرار گرفته است و اين شخصيت بزرگ چگونه مورد سوءاستفاده و حيله گري من و عده از دوستان قرار گرفته اند."
حضرت آيت الله:
آيا شما ساده انديش نيستيد؟ آيا شما از تمام خصوصيات آقاي مهدي هاشمي اطلاع داشتيد؟
در صفحه 24 پرونده آمده است:
سند شماره 15:
"خصلتهاي شيطاني مانند قدرت طلبي که نتيجه غرور و عجب بود و خود محوري و استبداد فکري، ريا، تکبر، خود بزرگ بيني مرا احاطه کرده بود و منشأ بسياري از برخوردهاي عملي ام در قتلها، انباشتن اسلحه و مهمات، افشاگري عليه مسئولين از اين خصلت شيطاني سرچشمه گرفته بود."
آيا شما تمام خصوصيات او را مي دانستيد؟ آيا او مردي است مخلص انقلاب و اسلام؟
مهدي هاشمي در پرونده خود صفحه 24 مي گويد:
سند شماره 16:
"در اثر ضعف تعبد و تدين و فرورفتن در منجلاب خط و خط بازيها ديد و نگرشم نسبت به همه ارزشهاي انقلاب آميخته به معادلات سياسي و خطي شده بود هر پديده و حادثه اي را از منطق خط سياسي مي نگريستم حتي مقام معظم رهبري را."
حضرت آيت الله:
آيا شما مهدي هاشمي را خوب مي شناختيد؟ آيا تا به حال فکر کرده ايد در شما چه چيزي کم است که اين گونه زود قضاوت مي کنيد؟ آيا فکر کرده ايد که آقا مهدي هاشمي را که از کودکي با شهيد منتظري رضوان الله تعالي عليه (که اگر بودـ علي الظاهرـ شما در اين مهلکه نبودي) دوست و رفيق بود چرا نشناخته ايد؟ آيا برادر او، دامادخودتان را خوب شناخته ايد؟ آيا چه چيزي موجب شده بود که تقواي او را از آقاي ري شهري و محسن رضايي کمتر مي دانستيد؟ آيا در امام چه چيزي هست که با اين که نه او را بزرگ کرده بود و نه برادرش دامادشان بود او را شناخت ولي شما که او را بزرگ کرده ايد نشناختيد؟ آيا شما توان قائم مقامي حضرت امام را داشتيد و داريد؟ شما در همان نامه 65/7/17 آورده ايد.
سند شماره 17:
"او در خانه نشسته مشغول مطالعه و نوشتن است و فعلاً در کشور مد شده است هر کار خلافي را از قتل و اعلاميه و امثال اينها را رجماً بالغيب به او نسبت دهند و خط بازيهاي کشور هم سبب تقويت اين قبيل شايعه ها است و متأسفانه مسئولين از جمله اطلاعات هم شايعه را اساس قضاوت قرار مي دهند و اين خط بازيها و تصفيه حسابهاي ظالمانه خود نيز يکي از مشکلات کشور است."
آيا اطلاعات عزيز جمهوري اسلامي هر کار خلافي در کشور اتفاق افتاده است به ايشان نسبت داده است؟ مثلاً آيا انفجار حزب و نخست وزيري را به ايشان نسبت داده است؟
آيا شهادت آيات عزير صدوقي، اشرفي اصفهاني، دستغيب، قاضي، مطهري و مدني را به ايشان نسبت داده است؟
آيا شهادت شهيد قدوسي و شهيد هاشمي نژاد را به ايشان نسبت داده است آيا اين همه اشکالات که در دستگاههاي دولتي و غيردولتي رخ داده است را به ايشان نسبت داده است؟ چه چيزي جز اعترافات و اعمالي که مهدي هاشمي مرتکب شده است را به او نسبت داده اند؟ مهدي هاشمي از صفحه اول تا دهم پرونده خود کارهايي که انجام داده است را شرح مي دهد. که سرفصلهاي آن از اين قرار است:
"1- اقرار به ساواکي بودن.
2- لودادن همانهايي که دستور به آنها داده بود که مرحوم شمس آبادي را ترور کنند.
3-دعا به خانواده سلطنتي.
4- دستور قتل جهان سلطان و مهديزاده.
5- دستور قتل مرحوم شمس آبادي.
6- دستور قتل صفرزاده.
7- دستور قتل مهندس بحرينيان.
8- دامن زدن به اختلاف سپاه و کميته.
9- دستور اختفاء مقادير قابل توجهي اسلحه و مهمات و مواد منفجره.
10- تحريک سپاه لنجان و سپاههاي خميني شهر، درچه و مبارکه به وحدت و ايستادن در مقابل سپاه اصفهان.
11- جعل و نشر اوراقي به نام طلاب و فضلاي افغاني عليه وزارت خارجه.
12- جعل سند ساواکي بودن دکتر هادي و عليه بعضي روحانيون اصفهان.
13- دستور قتل عباسقلي حشمت و دو فرزندش.
14- انحلال سازمان نصر و درگيري و آدمکشي در آن.
15- جعل اسناد دولتي.
16- نگهداري اسناد طبقه بندي شده.
17- چاپ و نشر دفتر و اعلاميه با عنوانهاي روحانيت بيدار عليه مسئولين نظام. و از اين قبيل موارد که احتياج به تأمل بيشتر دارد.
جناب آقاي منتظري:
آيا چنين آدمي فقط درمنزل نشسته و مطالعه مي کند؟ آيا واقعاً مد شده بود هر اتفاقي بيفتد به سيدمهدي هاشمي نسبت دهند؟ آيا اگر يکي از اينها را مهدي هاشمي به جنابعالي که او را از بچگي مي شناختيد و از تمام خصوصيات او اطلاع داشتيد و تقواي او را کمتر
از آقايان محسن رضايي و ري شهري نمي دانستيد گفته بود. الآن هم او را با تقوي مي دانستيد؟ حال آيا آقاي آقاهادي را شناخته ايد آيا اطرافيان خود را که اينقدرخون به دل امام کرده اند شناخته ايد؟ با اين همه جرم براي آقا مهدي، آيا اساس قضاوت اطلاعات کشور شايعه است.
درهمين نامه 65/7/17 آورده ايد:
سند شماره 18:
"آيا مي دانيد در جمهوري اسلامي بر خلاف آنچه در فقه خوانده ايم نه جان مسلمان محترم است نه مال او قاضي حکم مي کند مال او را بدهيد خانه او را بدهيد کسي گوش نمي کند مخصوصاً اگر در تصرف بنيادهاي انقلاب باشد و افراد شوراي عالي قضايي هم از ترس يکديگر و يا ترس از تلفنهاي مقامات و يا جوسازيهاي غلط بر اين همه خلاف شرعها بوسيله سکوت صحه مي گذارند."
حال ببينيم علت اين نوع قضاوتها چيست.
مهدي هاشمي در صفحه 2 جلد سوم پرونده خود در باره کارهاي آقاي هادي هاشمي آورده است:
سند شماره 19:
"ايجاد تسهيلات لازم جهت ملاقاتهاي نيروهاي مسئله دار و معترض، با آقا چون دکتر پيمان و وابستگان به نهضت آزادي."
حضرت آيت الله منتظري:
آيا تصور نمي کنيد افرادي که حساب شده به ديدار شما مي فرستادند از منافقين و ليبرالها بوده اند که شما را به اين موضع غلط بيندازند؟ آيا با اطميناني که شما به مهدي هاشمي و برادر او داريد و آنها را متدين و با تقوي مي دانيد فکر نمي کنيد شما را آلت دست خويش و گروه خويش قرار داده اند؟ آيا افراد شوراي عالي قضايي غير از رياست ديوانعالي کشور و دادستان کل کشور را شما انتخاب نکرده ايد؟ آيا نبايد از شما سؤال کرد که اکثريت شورا را که به دست شما انتخاب مي شود چرا از افراد ترسو (به زعم شما) انتخاب کرديد که با تلفنهاي مقامات حکم خدا را تعطيل کنند؟ يا مال و جان مسلمانان برايشان محترم نباشد؟ آيا مقامات جمهوري اسلامي کسانيند که بخواهند حقي را ناحق کنند؟ آيا مقامات نظام اسلامي غير از وکلا و وزراء و رؤساي سه قوه هستند؟ مقصود شما از مقامات جمهوري اسلامي که کارمند معمولي يک وزارتخانه نيست آيا شوراي عالي قضايي اينقدر بي دينند که با يک تلفن يک مقام، دنيا و آخرت خود را بفروشند؟ آيا اين حرفها پيش خداوند متعال جواب ندارد؟
شما در همين نامه 65/7/17 آورده ايد:
سند شماره 20:
"بالاخره با وضع فعلي ناچارم از کارهاي سياسي کشور کنار بمانم و به درس و بحث طلبگي و کارهاي حوزوي بپردازم بنابر اين تقاضا مي کنم به من کاري ارجاع نشود ضمناً در وجوه شرعيه کمافي السابق بوکالت حضرتعالي تصرف مي کنم."
آيا باز بر اين عقيده ايد که خود تصميم مي گيريد و خود به اين نتيجه رسيده ايد که از کارهاي سياسي کشور کنار برويد و آقا هادي و آقا مهدي در شما نفوذ نداشته اند؟ آيا داعيه انفصال شما از نظام ماهها قبل از اين نوشته شما در دستور کار آقا هادي وآقا مهدي نبوده است؟ که امروزه تحقق يافته است.
آقاي مهدي هاشمي در نامه ي به آقا هادي هاشمي نوشته است:
سند شماره 21:
"شما متأسفانه با همان روحيه خود محوري و تنگ نظري که داشتيد و همه چيز را به معيارهاي ناقص خودت مي سنجيدي سبب بسياري از فجايعي شدي که عوارض بسياري را متوجه انقلاب ساخت و در حساس ترين لحظات تاريخ کشور و انقلاب و جنگ داعيه لزوم انفصال آيت الله منتظري از نظام و مسئولين را سر دادي که خدا مي داند چه گناه بزرگي مرتکب شده اي و اميدوارم که از گذشته توبه کرده باشي."
آقا مهدي هاشمي در نامه اي به حضرتعالي راجع به مسئله انفصال شما از حکومت چنين مي گويد:
سند شماره 22:
"خدا را گواه مي گيرم و آقاي اخوي نيز اگر يک لحظه وجدان خويش را به داوري فراخواند شهادت خواهد داد که قطع رابطه با نظام ره آرود مجموع حرکتهايي بود که ايشان با زمينه سازي ملاقاتهاي خطي، بزرگ نشان دادن ضعفها و کمبودهاي کشور و ارائه تحليلهاي افراطي و القائات حساب نشده طي چندين ماه انجام داده است."
مردم شريف ايران بايد کاملاً توجه نمايندکه جدايي آيت الله منتطري يک برنامه حساب شده آقا هادي و آقا مهدي بوده است که ماهها قبل طراحي شده و امروز به نتيجه رسيده است. آيا باز عقيده بر اين است که امام يک مرتبه آقاي منتظري را کنار گذاشتند؟
آيا باز عقيده بر اين است که کساني براي کسب قدرت ايشان را تصفيه کرده اند؟ آيا سه چهار سال صبر و تحمل امام و اتمام حجت، کافي نبود؟ آيا امام آقا هادي را نپذيرفت تا ديگر حتي کسي نگويد راجع به آقاي هادي هاشمي کوتاهي شد و اگر نمي شد وضع به اينجا نمي کشيد. آيا آقا هادي به ايشان جرياناتي را که بين من و او در ملاقاتهاي مکرر اتفاق افتاد نگفته است؟ آيا من ناسزاهاي حزب الله را به جان نخريدم و با آقا هادي براي رضايت خدا و امام ملاقاتهاي مکرر نکردم؟
شما در همين نامه 65/7/17 آورده ايد:
سند شماره 23:
"آيا مي دانيد در بعضي از زندانها حتي از نور روز هم براي زنداني دريغ داشتند آن هم نه يک روز و دو روز بلکه ماهها، قطعاً به حضرتعالي خواهند گفت اينها دروغ است و فلاني ساده انديش."
و چند "آيا"ي ديگر که انسان از گفتن آنها شرم دارد و به اطرافيان شما لعنت مي فرستد که چگونه با ما بازي کردند تا شما را ساقط نمودند.
حضرت آيت الله منتظري:
به صفحات 1و2و5 جلد سوم پرونده مهدي هاشمي توجه کنيد تا بدانيد چه کساني اين حرفها را مي زنند و چه کساني با بيت شما رفت و آمد دارند.
آقا مهدي هاشمي در باره ارتباط به آقا هادي با منافقين و خارج از کشور مطالبي آورده است که ذيلاً نقل مي شود.
قبلاً يادآوري مي کنم که مهدي هاشمي گفته است من مي خواهم همه چيز را بگويم تا پاک خدمت خدا برسم ـ اين گفته ها ضبط شده است ـ مطالب او چنين است:
سندهاي 24/1، 24/2، 24/3، 24/4:
"در ذهنيت آقا هادي ـ من صريحاً مي گويم ـ مسايلي پيش آمده بود که ما هم تأييد ضمني مي کرديم که بايد يک سلسله ارتباطاتي ولو اين که مثلاً ضعيف هم باشد به عنوان کانال يدکي با نيروهاي خارج از کشور داشته باشيم آقا هادي به اين نتيجه رسيده بود که ما بايد يک کانالهاي احتياطي و يدکي را با خارج از کشور آماده کنيم که اگر احياناً تحولي پيش آمد با اين جناحهاي خارج از کشور ارتباط داشته باشيم. و آقا هادي با همان طلبه اي که از توّابين (1) بود و با آقا هادي هم ارتباط داشت با هم مسائل را هماهنگ مي کردند. از کانال همان طلبه تواب به آقا هادي چنين گفته شده بود که جناحي از سازمان مجاهدين و هم چنين نيروهايي که وابسته به آن سازمان است نسبت به آيت الله منتظري ملايمتر و خفيفتر فکر مي کنند و کلاً اين جناح و اين خط و اين طيف بود که آقا هادي معتقد شده بود بايد با اين کانال که آنها معتقدند مثلاً با آيت الله منتظري ملايمترند مرتبط باشد. و آقا هادي مي گفت سازمان مجاهدين بر اين رژيم ارجحيت دارد و ما معتقد بوديم که درصورت بروز فعل و انفعالات داخلي مشهوريت و قداست آيت الله منتظري خيلي کارساز است. روي هم رفته اين رابطه با... و زمان بعد هم طلبه توّابي (ارمي) که در رابطه با آقا هادي قرار گرفته بود کانال ارتباط با منافقين خلق محسوب مي شد."
مطلب ديگر آقا مهدي اين است که در پرونده جلد دوم ص 6 پس از ذکر چند مورد (بقول او) خيانتهايي که آقا هادي گزارش کرده است (به آقاي منتظري) مانند موافقت با انتقال بولتنهاي محرمانه و خيلي محرمانه جريان "تنظيم طومار تقلبي" جهت تضعيف آقاي هاشمي و خامنه اي، انتقال و بزرگ ساختن نقاط ضعف فرماندهي سپاه نزد آقا که به ممنوعيت ملاقاتهاي برادر محسن رضايي با آقا منتهي گشت، تحريک و تشويق آقاي ... با وساطت آقاي منتظري مبني بر ماست مالي کردن جريان قتل بحرينيان، مأموريت دادن به ... براي تشکيل گروه ضربت، تشويق آقا به موضع گيري مخالف در رابطه با طرح "مترو" که توسط آقاي هاشمي مطرح گشته بود که ريشه خطي داشت و دهها مورد ديگر که نقل مي کند، مي آورد:
سند شماره 19، 25:
"ايجاد تسهيلات لازم جهت ملاقات نيروهاي مسئله دار و معترض با آقا، چون دکتر پيمان و وابستگان به نهضت آزادي و مسامحه و موافقت با رفت و آمد افرادي چون ارمي در بيت آقا، او در اين باره مي گفت به نظر آقا چون اين افراد تائب هستند رفت و آمدشان بلا اشکال است، و اعمال ملاحظات خطي در برخي ملاقاتها."
اما در مورد ساده انديشي شما که "اظهر من الشمس" است. ولي ذکر همين نکته بس است که با اين که مهدي هاشمي را از بچگي بزرگ کرده ايد، او را متقي و متدين و طرفدار انقلاب مي دانيد در حالي که او به اعتراف خودش دهها صفت بسيار "بد" براي خود قائل بود.
حضرت آيت الله:
آيا باز هم عقيده داريد که تکرار جمله "آيا مي دانيد..."ها که شرم از بازگو کردن آنها دارم از خود شماست؟ و آيا حق نيست امام با دلي پرخون و قلبي شکسته فرياد بزنند:
"ما بايد مدافع افرادي باشيم که منافقين سرهاشان را در مقابل زنان و فرزندانشان در سر سفره هاي افطار گوش تا گوش بُريدند."
آيا در مورد قتل مرحوم دکتر سامي شما به گونه اي اعلاميه ندادي که از آن فهميده شود نظام او را کشته است؟ يادتان است در ديداري به شما اين مطلب را گفتم، بلافاصله آقا هادي گفت پيام آقا به صورتي