نقد و بررسی فیلم Tomorrowland (فردا آباد)
«فردا آباد»(Tomorrowland) کلاژ جالبی از لحظات و ایده های جستجوی داستانی قدرتمند و پایانی منسجم است.
برای مدتی، پیچیده بودن داستان اصلاً اهمیتی ندارد. ماجرا مانند یک معمای جیگساو به نظر میرسد که ما را دعوت به حلش میکند. این قسمت جالب ماجرا است. با این حل، وقتی که جواب معما داده میشود، برخلاف انتظار تأثیر زیادی بر جای نمیگذارد. و وقتی که پای دو ربات راکم ساکم به فیلم باز میشود، مشخص میشود که فیلم سازها دقیقاً نمیدانند که چگونه این سفر ادیسه وار را باید به سر منزل مقصود برسانند. صحنه های پایانی چندان منطقی نیستند و یک فیلم به هر حال تخیلی را به اثر ناامید کننده دیگری در فصل پرفروش تابستان تبدیل میکنند.
«فردا آباد» بیشتر یک فیلم هنری است تا یک اثر همه پسند، اگرچه چند صحنه اکشن برای افزایش ذائقه مولتی پلکسی به فیلم اضافه شدهاند. با این حال، «فردا آباد» تفکری است درباره این که چگونه نگرش انسان آینده مدام در حال تغییر است. فیلم روی رابطه بی پایان ما با آخرالزمان تمرکز میکند. مفهوم انقراض دسته جمعی ما را نمیترساند؛ بلکه یکی از جنبههای اصلی فیلم را تشکیل میدهد. در پایان، این فیلم درباره نجات انسانیت از دست خودش و متقاعد نمودن ما از این که آرماگدون امری عادی نیست میباشد.
حدود سی دقیقه طول میکشد تا بتوانیم قطعات مختلف داستان بِرَد بِرد، نویسنده و کارگردان، و همکار نویسندهاش دیمون لیندلوف را کنار هم بچینیم. پسرک تیزهوشی و مبتکری که نخستین بار در نمایشگاه جهانی سال ۱۹۶۴ دیده ایمش بزرگ شده و به مخترع واقع گرایی به نام فرانک واکر (جرج کلونی) تبدیل شده است. او آینده را دیده است و با اطمینان صد در صد میداند که آینده روشن نیست. در مقابل فرانک، کیسی نیوتن (بریت رابرتسون)، قرار دارد که حاضر نیست عینک خوش بینی را از جلوی چشمانش بردارد. او به آیندهای امیدبخش، روشن و زیبا اعتقاد دارد. فرانک و کیسی به دیدن دنیای جذاب فردا آباد میروند- آرمان شهری برای دانشمندان و ایدهآل گراهایی که در هستی دیگری قرار دارند- منتها در زمانهای مختلف و بنا بر دلایل گوناگون. کیسی امیدی به بازگشت ندارد و فرانک هرگز نمیخواهد که برگردد. تنها وجه مشترک این دو، یک دختر اندرویدی به نام آتنا (رافی کسیدی) است که اعتقاد دارد سرنوشت دنیا به دست این دو نفر است.
شاید من دیرتر از دیگران به این نتیجه رسیدهام، اما فکر نمیکنم که لیندلوف بداند که ماجرا چگونه ختم میشود. بخش اعظمی از فیلم «فردا آباد» تجربه خیلی خوبی از یک کار علمی تخیلی است. جلوههای بصری آن تأثیرگذارند، رازآلود بودن فیلم ما را درگیر میکند و شخصیتها دوست داشتنی هستند. چند مورد کوچک نیز وجود دارند- فیلم کمی سعی میکند تا اتفاقات غیرقابل توضیح مانند سفر در زمان را توضیح دهد و رابطه بین فرانک و آتنا تا حدی کشف میشود- اما تا قبل از ۱۵ دقیقه پایانی فیلم داشتم از این سواری لذت میبردم. نمیتوانم به کار بِرد انتقاد نکنم، اما کار قبلیاش خوب بود؛ از کارگردان فیلمهایی مانند «غول آهنی»(The Iron Giant)، «شگفت انگیزان»(The Incredibles)، و «مأموریت غیرممکن ۴»(Mission: Impossible – Ghost Protocol) انتظار بیشتری داشتم.
به خوبی میتوان تأثیر و نفوذ استیون اسپیلبرگ را در «فردا آباد» احساس کرد. این از آن دست فیلمهایی است که یک اسپیلبرگ جوان تر و قبل از ساخت «فهرست شیندلر»(Schindler’s List) ممکن بود بسازد. این فیلم بیشتر به «هوک»(Hook) نزدیک است تا به «برخورد نزدیک از نوع سوم»( Close Encounters of the Third Kind)، اما شکی نیست که تلاش برد برای ادای دین به اسپیلبرگ به اندازه «سوپر ۸»(Super 8) جی جی آبرامز موفق نبوده است. هالوی/halo دیزنی نیز موید این قضیه است. نه تنها این فیلم به افتخار یکی از معروفترین مناطق سلسله جادو نامگذاری شده است (گرچه هر گونه رابطهای ورای عنوان و چند سرنخ بصری بسیار رقیق است)، اما ارجاعات زیادی به جدیدترین اثر دیزنی (جنگ ستارگان) وجود دارد.
جرج کلونی نقشی را بازی میکند که ایفایش با چنین کیفیتی تنها
از او و تام هاردی بر میآید. بلافاصله او در دلمان جا باز میکند چون
او جرج کلونی است، ولو این که شخصیت فرانک اندکی لئیم است.
چنین بازی دقیقی برای فیلمی مانند این اندکی زیادی است؛ حضور
قابل اطمینان او کافی است. رافی کسیدی، یک بازیگر بریتانیایی جوان
که بیشتر کار تلویزیونی کرده است، هیچ مشکلی در همراهی با کلونی
در صحنهها ندارد و به خوبی از پس آن بر میآید.
تقریباً عدم پیشنهاد تماشای این فیلم برایم دردناک است. این فیلم
برخلاف بیشتر فیلمهای سری کاری است. رویکرد عجولان ای ندارد
و به ترکیب دلپذیری از هوس، شوخی و جدیت دست یافته است.
برخی نوستالژیهای دوران کودکی را به یادمان میآورد و با دیدن
تردیدهای یک نسل قبلتر به آینده لبخند به لبمان میآورد. اما
متأسفانه چنین دقتی در بیست دقیقه پایانی فیلم که حاصل
تلاش ۱۱۰ دقیق قبل را به باد میدهد لحاظ نشده است. این
نقص باعث شده که «فردا آباد» بیشتر ناامید کننده باشد تا بد.