نقد و بررسی فیلم The Twilight Saga: Breaking Dawn – Part 2

User Rating: Be the first one !

نقد و بررسی فیلم The Twilight Saga: Breaking Dawn – Part 2

من در مورد قسمت دوم سپیده دم دچار دوگانگی ذهنی شده ام. با وجود این که این

بررسی فیلم دارای یکی از سخت ترین سکانس های سینماست، اما همچنین نمونه ای

نابخشودنی از کلاهبرداری های صنعت سینما به شمار می آید. تلاش فیلم برای

بررسی این که قسمت آخر از افسانه خون آشام نوشته استفنی مه یر را بیشتر به حالت

سینمایی درآورد و در عین حال به کتاب هم وفادار باقی بماند، نا امید کننده بوده

است. یک مثلی هست در مورد کسی که کیک یک نفر دیگر را بر می دارد و آن

را می خورد؛ این یعنی تقلب و تقلب را به گول زدن، فریب دادن و کلاه برداری

کردن معنا کرده اند. با این تفاوت که در این فیلم روی آن طوری سرپوش گذاشته اند که معلوم نشود.

از طرف دیگر هم قسمت دوم سپیده دم، سایه تاریکی است که خود را بر سری

فیلم های گرگ و میش انداخته است. من مردی مذهبی نیستم اما «یا خدا»!

من کارم با مه یر تمام نشده است اما حداقل می دانم که دیگر هرگز سر و

کارم با این افسانه خون آشامی معیوب و بدبینانه که دچار خودشیفتگی است و در پنج قسمت ادامه پیدا کرده است، نخواهد افتاد.

قسمت دوم سپیده دم به آرامی با کمدی دست و پا شکسته ای آغاز می

شود و وقتی خوب جا می افتد، خیلی تند و شلوغ ادامه پیدا می کند و به

یک پایان ۲۰ دقیقه ای کاذب می انجامد و در سبک غیر جذاب خود می سوزد

و از بین می رود. فیلم، با ارائه تصویری از آینده به پایان می رسد. تصویری

که در آن پدیده بچه بازی(پدوفیلیا) به صورتی وحشتناک و بدون ابهام نشان

داده می شود! (مردی در دهه سوم زندگی اش، با یک بچه هفت ساله

جفت می شود! با این ایده چطورید؟!) نمی دانم این ایده چطور از فیلتر انجمن فیلم های سینمایی آمریکا رد شده است؟

ساختار بندی بررسی فیلم، عجیب و غریب است که مربوط به این موضوع می شود که این نیمه دوم از قسمتی است که تنها با انگیزه مالی دو قسمتی شد. سپیده دم، قسمت دوم از ابتدا تا انتها قدم به قدم با مسائل مختلفی روبروست. برای مدت یک ساعت، فیلمی با نشاط است که در آن لحظاتی از کمدی پیش بینی شده یا بداهه گنجانده شده است. (با این حال، کندون، کارگردان فیلم، آنقدر زرنگ هست که حتی در مورد بعضی قسمت های طنز فیلم که از روی قصد نبوده اند یعنی نیمی از دیالوگ های فیلم را به صورت استهزاآمیز و مسخره ارائه کرده است). صحنه کوتاه خوبی در فیلم وجود دارد که در آن بلا (با بازی کریستین استورات) شخصیت جیکوب گرگ نما (تیلور لاتنر) را لگد مال می کند و همسرش ادوارد (رابرت پتینسون) با لذت این صحنه را تماشا می کند. قسمت دوم سپیده دم تقریباً از همان جایی آغاز می شود که قسمت اول به پایان رسید، یعنی جایی که بلا دارد مراحل خون آشامیزه شدن را پشت سر می گذارد! اولین غذای بلا یک شیر کوهی است چرا که کشتن یک آهوی بی گناه ممکن است بی رحمی باشد. او می فهمد که خون آشام ها حتی با وجود این که نمی خوابند، اما تخت خواب دارند. و با توجه به این که استفنی مه یر تمام خصوصیات خون آشام های سنتی را از داستان خود درآورده است (مثل سوختن خون آشام ها زیر نور خورشد)، بلا می فهمد که تنها چیز بدی که در زندگی جدیدش باید آن را تحمل کند این است که هرگز نمی تواند، گیاه خوار شود (یا به طور فرضی هیچ وقت نمی تواند عضو انجمن حمایت از حیوانات شود)!

بلخره، ولتری ها به رهبری آرو (مایکل شین) و جین (داکوتا فنینگ) سر می رسند. به نظر می رسد که شین مطالعات زیادی در مورد بزرگنمایی در بازیگری داشته است و از هر متدی که بگویی در بازی اش استفاده کرده است. نقش آرو در این فیلم خیلی مصنوعی است و نمی تواند ترسناک یا تهدید آمیز باشد و انگار که او از یکی از نمایش های فیلم ترسناک راکی سر درآورده است. فنینگ هم گریم بسیار زیاد و پر زرق و برقی دارد، اما دیالوگ هایش فقط در یک کلمه خلاصه می شود:«درد»! پسر دو ساله من هم دایره لغاتش از این بیشتر است.

همه چیز مثل همیشه است و همه مثل قسمت های قبلی بررسی هستند، اما اگر بخواهم منصف باشم، باید بگویم که رابرت پتینسون و تیلور لاتنر در نقش های خود راحت تر بازی می کنند، البته این لزوماً به معنای بهتر شدن آن ها نیست. و قطعاً نیازی نیست به فکر نوشتن سخنرانی برای اسکار باشند. کریستن استورات به عنوان یک خون آشام، آرام تر به نظر می رسد با این وجود شخصیت او آن قدر دمدمی است که هنوز هم انگار گاهی در دوران سیکل زنانه قرار می گیرد. البته خون آشام ها هیچ وقت دوره زنانه ندارند. هر سه شخصیت اصلی فیلم در مواقعی از داستان، پیراهن خود را در می آورند. در مورد جیکوب، دوربین تمام جزئیات را نشان می دهد، چرا که هر چه باشد، لحظه ای است که خیلی ها انتظار دیدنش را کشیده اند.

وقتی نبرد بزرگ و اوج فیلم را از کل داستان دربیاوریم، همه چیز بسیار سرگرم کننده و بامزه است. پر شده است از سورپرایز و صحنه های وحشیانه. خیلی از کاراکترها سرانجامی مهیب و وحشتناک پیدا می کنند. چند صحنه نبرد گرگ و خون آشام هم وجود دارد و داکوتا فنینگ هم چند باری آن تک کلمه خودش را تکرار می کند. صحنه نبرد، خوب و تاثیرگذار طراحی و کارگردانی شده است. برآیند کار کندون، آن قدر شلوغ و دارای تنوع است که بیشتر شبیه سینک ظرفشویی شده است. متاسفانه غیر ممکن است که آن سکانس نبرد را از متن فیلم بیرون کشید و چیزی که در آخر باقی می ماند، آن قدر دلسرد کننده است که کم مانده کل فیلم را هم از بین ببرد.

احتمالاً من هرگز دلیل محبوبیت و شهرت فیلم های گرگ و میش را متوجه نخواهم شد. این ها فیلم هایی هستند که از روی کتاب های افتضاحی اقتباس شده اند. یک زمانی بود که فیلم هایی از این دست فقط با هدف اینکه به صورت دی وی دی توزیع شوند، ساخته می شدند. اما حالا تعداد زیادی طرفدار دو آتشه برای این فیلم وجود دارد که باید از این پنج فیلمی که با داستان خود تمام خصوصیات منفی جوانان امروز را تقویت کرد، قدردانی کنند. بهترین چیزی که می توانم در مورد قسمت دوم گرگ و میش بگویم این است که این قسمت، پایانی برای این سری فیلم ها بود و این بدان معناست که من دیگر هرگز مجبور نخواهم بود خوش آشامی که زیر نور آفتاب می درخشد را تماشا کنم.

About Mrezangi

Check Also

ماتریکس 2021

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید!

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید! از …