نقد و بررسی فیلم The Lunchbox (ظرف ناهار) با بازی عرفان خان
گاهی اوقات همانطور که یکی از چندین نکته نغز و هوشمندانه «ظرف ناهار» مبین آن است، قطار اشتباه ممکن است
انسان را به ایستگاه درست برساند. این تصویری از چیزی است که در این حکایت سرزنده و تاثیرگذار هندی رخ میدهد.
نقطه شروع این داستان یک قطار نیست، بلکه یک سیستم پیچیده حمل و نقل و تحویل در بمبئی امروزه است، که به هزاران کارمند ادارات فرصت صرف غذای داغی که همسرانشان در خانه مهیا کرده اند را میدهد. این سیستم به بی خطا بودنش شهرت دارد، با این حال اشتباه هم دور از ذهن نیست، و اولین فیلم ریتش باترا دست بر روی یکی از آنها میگذارد؛ یک اتفاق خوشایند در تحویل اشتباه که دو انسان ناخوش غریبه را به هم ارتباط میدهد.
در ابتدا هیچ کدام از طرفین شک نمیکنند جایی از کار اشتباهی رخ داده باشد و بنا را بر درستی میگذارند. یک زن خانه دار طبقه متوسط به نام ایلا (با بازی نِمرات کار) قصد دارد مقداری طعم و چاشنی به زندگی زناشوییِ رو به زوالش بیافزاید. به همین دلیل تمام آنچه در دست دارد را بکار میگیرد تا رضایت همسر بی میلش را جلب نماید. ساجان (با بازی عرفان خان) یک کارمند بیوه است و پس از ۳۵ سال در شرف بازنشستگی است. ساجان با این که همسر ندارد ناهار خود را از طرف یک آشپزخانه تجاری دریافت میکند. غذایی که بی خبر از طرف ایلا به او میرسد، به دهانش مزه میکند، او را به خیالبافی میکشاند و حس کنجکاوی اش را بر میانگیزد. اما ایلا از آن طرف چون علارقم طعم جدید که به غذا افزوده بود باز هم در خانه با بی تفاوتی همسرش مواجه میشود، تصمیم میگیرد همراه با ناهار روز بعدی یک نوشته ارسال نماید. وقتی ساجان نوشته را میخواند نمیتواند جلوی خودش را در پاسخ دادن به آن بگیرد. به این ترتیب توجه به طعم غذا، در فصل مشترک عشق و غذا راه را برای یک داستان عاشقانه از طریق نامهنگاری باز میکند.
نوشتههای بیهدف و هویتهای نامعلوم تابحال دستخوش بیشمار داستان شدهاند. با این وجود «ظرف ناهار» داستانش را با گیرایی مثال زدنی و با اضطراری که از سرعت پیشروی کند ولی حساب شدهاش نشات میگیرد تعریف میکند. آقای باترا چیزهای زیادی در مورد این زوج دوست داشتنی اش تعریف میکند، اما از ما دعوت میکند چیزهای خیلی بیشتری برداشت کنیم و این یک برگ برنده برای اوست. ایلا میداند که با ادامه این ارتباطات از طریق نوشتهها و غذاها در واقع به نوعی مرتکب خیانت میشود، اما پر واضح است که از این زندگی رنج زیادی کشیده است. ساجان به نظر سالم و تندرست میآید، اما از پیر شدن واهمه دارد. مرکزیت غذا ناگزیر و البته به طرز جالبی ذهنم را سراغ فیلمهای دیگری برد: وقتی ساجان اولین بار عطر وسوسه انگیز غذای گل کلم ایلا را استشمام کرد به یاد «راتاتویی» افتادم. همچنین حس فرتوتی و فناپذیری مرا به یاد شخصیت پیشخدمت پا به سن گذاشته و سرکوفت خورده آنتونی هاپکینز در فیلم «بقایای روز/The Remains of the Day» میاندازد؛ با این حال سرخوردگی ساجان به نظر قابل جبران میآید و سرنوشتش مهر و موم نشده است و شاید معشوقهاش را در پایان بیابد (شاید هم نیابد).
«ظرف ناهار» در اجرا شکوهمند است. خانم کار در نقش ایلا مانند چهرهی زیبایش
بی نقص است. همچنین ایلا هنگامی که در آشپزخانه در حال پخت و پز است
و همزمان با خالهجان – که هیچوقت او را نمیبینیم اما در طبقه بالا زندگی میکند
و همیشه با یک سبد که به طناب وصل شده مواد غذایی مخصوص را به ایلا
میدهد – در مورد مسائل روزمره مشورت میکند بامزه و دلچسب است. نوازالدین
صدّیقی نقش «شیخ» را ایفا میکند، که همکار جوان ساجان است و قرار است
به زودی جانشینش شود. شیخ کسی است که از یک فرد بی ارزش به انسانی
زود رنج و بلند مرتبه رسیده است. و همه اینها را عرفان خانِ حیرت انگیز به
جریان در میآورد. آقای خان، یکی از نابترین استعدادهای بازیگری عصر ما، وقتی
نوشتههای با حسرت ساجان را بر زبان میآورد قلب فیلم را به تپش میاندازد
و روح را به آن میدمد. ساجان در یک نوشته خطاب به ایلا میگوید: “به نظرم
ما چیزهایی رو از یاد میبریم که کسی رو نداریم در موردش باهاش صحبت کنیم.
” از بخت آن دو و البته از بخت ما، این دو چیزهای به یادماندنی زیادی دارند که به هم بگویند.