نقد و بررسی فیلم The Enigma Of Kaspar Hauser (معمای کاسپر هاوزر)

نقد و بررسی فیلم The Enigma Of Kaspar Hauser (معمای کاسپر هاوزر)Reviewed by محمدرضا on Aug 27Rating: ۵.۰نقد و بررسی فیلم معمای کاسپر هاوزرنقد و بررسی فیلم معمای کاسپر هاوزر پس از جهانگردی ها و اکتشافات گسترده ی اروپاییان از قرن ۱۷ به بعد و آشنایی آنها با سایر مردمان،

User Rating: Be the first one !

نقد و بررسی فیلم The Enigma Of Kaspar Hauser (معمای کاسپر هاوزر)

پس از جهانگردی ها و اکتشافات گسترده ی اروپاییان از قرن ۱۷ به بعد و آشنایی آنها با سایر مردمان،

تدریجاً واژه ی وحشی جهت معرفی و توضیح غیراروپاییانی که به طور کامل از شهرنشینی و مناسبات معمول زندگی بشر به دور مانده بودند، به کار رفت. کسانی که مطلقاً ذهنیتی نسبت به بیرون از طوایف و قبایل و گروه های خود نداشتند و سیستم های زندگی آنها به کلی با آنچه تا آن دوران شناخته شده بود، تفاوت داشت. یکی از علایق اصلی متخصصین اروپایی بررسی وضعیت روانی این انسان ها و علل تفاوت های آشکارشان با دیگر انسان ها بود. اما به تدریج تلقی از مفهوم وحشی از قالب رمانتیک خود به در آمد و به قالب های علمی و زیست شناسانه تغییر کرد. در تلقی اول وحشی موجودی نیک نهاد بود و به دور از پلیدی ها تمدن. اما برداشت دوم وحشی را موجودی پست از نظر نژادی و موقعیتی می دانست که باید به هر طریق ممکن متمدن می شد. کارگردان که خود تائوئیست بوده و سالهای زیادی را در میان مردمان بومی گذرانده است، همواره در بخش اعظم و گران سنگ آثارش دوگانه ی انسان/طبیعت را به نمایش می گذارد و از این لحاظ در کنار بزرگانی چون تارکوفسکی و مالیک قرار می گیرد. طرح های جاه طلبانه ایی مثل آگیره، فیتزکارالدو، کبرا وِرده که از مهمترین آثار او به شمار می آیند با میزانسن های شلوغ و پر از افراد بسیار متمایز اند. قاب بندی های چشم نواز و استادانه ایی که در آن طبیعت به عنوان زمینه و بطن کار و انسان ها به عنوان متن و بلکه زوایدی در آن به نمایش در می آیند. دوربین او دوربینی جستجوگر است و آثار فوق، انگار که مستندهایی قوم شناختی اند. دغدغه ی او در فیلم های مذکور مقایسه ی دو نوع برخورد با طبیعت نزد بومیان و بشر مدرن است.

ورنر هرتزوگ داستانی افواهی، عوامانه و افسانه وار را دستمایه ی ساخت پنجمین فیلم بلند خود کرده است. می توان گفت که سکانس اول تنها به جهت وفاداری به اصل داستان و نیز حفظ پیرنگ فیلم و عدم سردرگمی بیینده به نمایش درمی آید و اهمیت کارکردی چندانی در هدف نهایی کارگردان ندارد. سکانسی که در آن ما با قهرمان فیلم آشنا می شویم و در کنار این با فردی ناشناخته که آموزشهایی بسیار ابتدایی مثل راه رفتن و تلفظ کلمات را به او یاد می دهد و وی را در میدان مرکزی شهر رها می کند. وضعیت تناقض گونه و طعنه آمیز قهرمان داستان که حتی توانایی یک قدم برداشتن ساده را ندارد، می تواند مرکزی ترین محور بررسی فیلم قرار گیرد. کَسپر به عنوان ذهنی رام نشده و به کلی بیگانه با جهان مدرن وارد این جهان شده است بدون این که هیچ درک و ایده ای از تمدن و جامعه انسانی داشته باشد. او خلوص ناب است. وی کم کم تحت آموزش های مختلف قرار می گیرد. در ابتدا آموزش می بیند که غذا بخورد، سپس کلمات ساده و یک جزیی و جملات و به تدریج آداب معاشرت، موسیقی و … را یاد می گیرد. در این میان تمام مردم شهر به نیابت و بازنمایی جهان مدرن، کاسپر را نه مثل یک انسان بلکه چیزی فرو بشری می بینند. او را استهزاء می کنند، در سیرک وی را به نمایش می آورند و حتی آموزش اش توسط یکی از افراد بلند پایه ی شهر هم برای این است که از او ملیجکی بسازند تا در مجالس اعیان پیانو بنوازد و نمایش دهد. هر کسی می خواهد از نمد کَسپر کلاهی برای خود بدوزد. او برای آنها یک پدیده ی غیر معمول و سرگرم کننده است. آنها وی را مثل یک معما می دانند که باید حل شود و نه یک انسان که پذیرفته شود و مورد احترام قرار گیرد.

در طرف دیگر خود کَسپر است. او با وجود تمام بیگانگی و عدم شناخت اش دو مورد را بسیار بهتر از تمام دانایان و فرهیختگان شهر می داند. اول اینکه جهانی را که به آن وارد شده است سراسر رنج می داند. صریحاً می گوید که بار دنیای جدید بر شانه اش سنگینی می کند و دخمه ایی را که قبلاً در آن محبوس بوده است بسیار بهتر از این جهان می داند. او حتی رویایی هم می بیند که انسان ها در میان فضایی مبهم و مه آلود و به سختی از کوهی(زندگی) بالا می روند که بر قله ی آن مرگ قرار دارد که این می تواند تمثیلی از عبث بودن زندگی انسان ها باشد. دوم اینکه کَسپر به هیچ کدام از نظام ها و قواعد بشر مدرن نه باور دارد و نه زیر بار آنها می رود. او به صراحت دعوت کشیشان را برای ورود به دین مسیحیت رد می کند و آنها را در مباحث الهیاتشان به چالش می کشد و حاضر نمی شود که در کلیسا حضور یابد. در جایی که پروفسور ریاضی دان از او پاسخ منطقی می خواهد، کَسپر، منطق، یکی از نمادی ترین و عزیز ترین نظام های انسان مدرن را هم به چالش می طلبد و جوابی می دهد که به نظر خودش صحیح می آید. نیز او در مجلس اعیان مطابق میل خودش پیانو رفتار می کند و پیانو می زند.

در چنین شرایطی سرنوشت محتوم کَسپر نابودی است. علت و لحظه ی

مرگ او گذاری است و شاید به همین دلیل است که پرداخت مختصری دارد.

تنها در بستر مرگ است که وی یکی از داستانهای مورد علاقه اش را از مردمان

بدوی نقل می کند و با گفتن جمله ی : دیگر خسته ام زندگی اش پایان می یابد.

آخرین سکانس دربردارنده ی رویکرد تقلیل گرای انسان مدرن در برابر انسان ابتدایی

است. جسد کَسپر کالبد شکافی می شود و مغز او را مورد بررسی قرار می دهند.

نظر پزشکان بر این است که وضع نامتعارف او(از نقطه نظر خودشان) نتیجه ی ناهنجاری

در بخش هایی از مغزش است و تمام! معمای کَسپر حل شد. هیچ کسی به آن همه

شگفتی و صمیمت و بی آلایشی اش توجهی نکرد. هیچ کس به قدرت درک و بینش

اش نسبت به زندگی اهمیتی نداد، در حالی که اینها شگفت انگیز و عجیب بودند. از

همه ی این هیاهو تنها گزارش نویس می ماند که خوراک خبری اش فراهم شده است

و دیوانه وار با خود می گوید: عجب خبری! بدفرمی در مغز کَسپر هاوس! دست آخر

توضیح این مرد عجیب را پیدا کردیم!

About writer

Check Also

ماتریکس 2021

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید!

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید! از …