جوانى پاکباز و پاکنهادى ، با دوست خود، سوار بر کشتى کوچکى در درياى بزرگ سير مى کردند، ناگاه امواج سهمگين دريا، آن کشتى کوچک را احاطه کرد به طورى که آن دو دوست به گردابى افتادند و در حال غرق شدن بودند، کشتيبان با چابکى و شناورى به سراغ آنها رفت ،، دستشان را بگيرد و نجاتشان دهد، وقتى که خواست دست آن جوان پاکباز زا بگيرد و نجات دهد، او در آن حال گفت : ((مرا رها کن دوستم را بگير و او را نجات بده !))
Read More »معنى عشق و ایثار
مهر ۱۸, ۱۳۹۰ حكايت هاي گلستان سعدي: در عشق و جواني دیدگاهها برای معنى عشق و ایثار بسته هستند 2