در زمان خلافت عمر، جوانى به نزد او آمد و از مادرش شکايت کرد. و ناله سر مى داد که :- خدايا! بين من و مادرم حکم کن .عمر از او پرسيد:- مگر مادرت چه کرده است ؟ چرا درباره او شکايت مى کنى ؟جوان پاسخ داد: مادرم نه ماه مرا در شکم خود پرورده و دو سال تمام نيز شير داده .
Read More »زنى در نکاح فرزندش
دی ۱۰, ۱۳۹۰ داستان های بحار انوار جلد دوم دیدگاهها برای زنى در نکاح فرزندش بسته هستند 1