در آغاز جوانى چنانکه پيش آيد و مى دانى ، به زيبارويى دل بسته بودم و عشق نهانى به او داشتم ، زيرا حنجره اى خوش آوا و جمالى چون ماه چهارده داشت .
آنکه نبات عارضش آب حيات مى خورد
مهر ۱۶, ۱۳۹۰ حكايت هاي گلستان سعدي: در عشق و جواني دیدگاهها برای آمدى ، ولى حالا چرا؟ بسته هستند 0
در آغاز جوانى چنانکه پيش آيد و مى دانى ، به زيبارويى دل بسته بودم و عشق نهانى به او داشتم ، زيرا حنجره اى خوش آوا و جمالى چون ماه چهارده داشت .
آنکه نبات عارضش آب حيات مى خورد