این دست های خالی و ساده دخیلتان ، ما را فقط به رسم رفاقت دعا کنید . . .
.
.
.
ز مردم دل بکن یاد خدا کن / خدا را وقت تنهایی صدا کن
در آن حالت که اشکت می چکد گرم / غنیمت دان و ما را هم دعا کن . . .
.
.
.
در این روزها و شبهای مقدس نیم نگاهی را محتاجم
که دوستی به پهنای قلب مهربانش به سوی کلبه ی ویرانه ی دل من بیندازد
پس ای مهربان التماس دعا
.
.
.
.
آن لحظه که قلبت به خدا نزدیک است / آن لحظه که دیده ات ز اشک خیس است
یاد آر که محتاج دعایت هستم . . .
.
.
.
فرشته ها برای آزادی انسانها از دستان شیطان و بخشش معاصی وبردن آنها به ملکوت
مسابقه داده و منتظر ندای بنده های خدا هستند. اللهم لبیک
مرا دعا کنید . . .
.
.
.
.
شب عفو است و محتاج دعایم ، زعمق دل دعایی کن برایم
اگر امشب به معشوقت رسیدی ، خدا را در میان اشک دیدی
ی هم نزد او یادی زما کن ، کمی هم جای ما او را صدا کن
بگو یارب فلانی رو سیاه است ، دو دستش خالی و غرق گناه است . . .
.
.
.
درسکوتی که دلت دست دعا باز نمود ، یاد ما باش که محتاج دعائیم هنوز . . .
.
.
.
چو بشکفد ز لبت غنچه پاک دعا
تو را به فاطمه (س) سوگند التماس دعا . . .
.
.
.
انیس قلب خود تنها خدا کن / خدا را در دل شبها صدا کن
ز خوف حق چو اشکی را چکاندی / به حال این رفیقت هم دعا کن . . .
.
.
.
ما را به دعا کاش فراموش نسازند
رندان سحرخیز که صاحب نفسانند . . .
.
.
.
در این ایام که از رحمت و برکت انباشته است؛
در این روزها که فرشته ها راحت میان ما قدم می زنند
و در این شب ها که از انوار خدا سپیدی گرفته اند
ما را از نسیم دعا فراموش نکنید . . .
.
.
.
امشب که بلرزید دل و بغض و صدایت / آرام روان گشت دلت سوی خدایت
رفتى به در خانه آن قاضى حاجات / یاد آر مرا ملتمس لطف و دعایت . . .
.
.
.
امشب رحمت دوست جاریست، مانند رود، نه! مانند باران، اگر دلتان لرزید، بغضتان ترکید،
کسی اینجا محتاج دعاست، اگر یادتان بود باران گرفت دعایی به حال من بیابان کنید.
.
.
.
امشب تمام آینه ها را صدا کنید / گاه اجابت است رو به سوی خداکنید
ای دوستان آبرودار در نزد حق / درنیمه شب قدرمرا هم دعا کنید . . .
.
.
.
چه دعایی کنمت بهتر از این :
خنده ات از ته دل
گریه ات از سر شوق
و دلت کلبه ای از مهر و صفا
قلب تو جلوه ای عشق و ارادت به خدا
.
.
.
تقدیری سراسر خیر ، برکت ، خرسندی ، سلامت ، خوشبختی و سعادت دنیا و آخرت
توشه شب قدرتان باد . . .
التماس دعا
.
.
.
نهج البلاغه: آرام باش، توکل کن، تفکر کن، سپس آستینها را بالا بزن، آنگاه
دستان خداوند را می بینی که زودتر از تو دست به کار شده است . . .
.
.
.
تو که آهسته میخوانی قنوت گریه هایت را
میان ربنای سبز دستانت دعایم کن . . .
.
.
.
مرا بسپار در یادت
به وقت ریزش باران ، نگاهت گر به آن بالاست
و در وقت دعا قلبت مثال بید میلرزد ،
دعایم کن که من محتاج محتاجم . . .
.
.
.
از خدا میخواهم آنچه را که شایسته توست به تو هدیه بدهد
نه آنچه را که آرزو داری ، زیرا گاهی آرزوهای تو کوچک است و شایستگی تو بسیار . . .
.
.
.
دعا میکنم غرق باران شوی / چو بوی خوش یاس و ریحان شوی
دعا میکنم در زمستان عشق / بهاری ترین فصل ایمان شوی . . .
.
.
.
اگر یادتان بود و باران گرفت دعایی به حال بیابان کنید . . .
.
.
.
دعا کن دلم بوی باران بگیرد / و این درد جانسوز درمان بگیرد
دعا کن دلم رنگ آیینه گردد / و تنهایی از عشق پایان بگیرد . . .
در آن شب قدری که قدرش را نمی دید / دست شقاوت تیغه ای از کینه ها داشت
در سجده افتاد آفتاب و ذکر می گفت / در زیر لب«فزت برب الکعبه»را داشت . . .
شهادت امام علی (ع) تسلیت
.
.
.
در برج ولامهر جهان تاب علی(ع) است/ در شهر علوم نبی باب علی(ع) است
از اول خلقت بشر تا امروز / مظلوم ترین شهید محراب علی(ع) است . . .
.
.
.
ناله کن اى دل به عزاى على(ع) / گریه کن اى دیده براى على(ع)
پیش حسین و حسن و زیبنین(ع) / خون چکد از فرق هماى على . . .
.
.
.
شد کشته بمحراب عبادت حید / هر دیده بحال مرتضی می گرید
بـا گفتن “قد قتل” ز جبریل امین / در خلد برین خیر نساء می گرید . . .
.
.
.
ای خدا شیعه دلش محزون است / از غم عشق علی مجنون است
این همان ماتم عظمی باشد / سحر آخر مولا باشد . . .
.
.
.
دنیای دنی، جای کسی همچو علی نیست / آغشت به خون، روی جهانتاب علی را
تا رد نکند خالق او، خواهش اورا / ز آن رنگ شهادت زده، محراب علی را . . .
.
.
.
به شهر کوفه در محراب طاعت / علی شد کشته در حال عبادت
ز پـور ملجم مردود کافر / بخون شد غوطه ور ساقی کوثر . . .
.
.
.
با آنکه امید همه هستی تو علی(ع) / بر عرش خدا قائمه هستی تو علی(ع)
آنقدر غریبی که خدا می داند / مظلوم تر از فاطمه(س) هستی تو علی(ع) . . .
.
.
دل را ز شرار عشق سوزاند علی(ع) / یک عمر غریب شهر خود ماند علی(ع)
وقتی که شکافت فرق او در محراب / گفتند مگر نماز می خواند علی(ع) . . .
.
.
.
دانی زچه رو دیده ما میگرید / در ماتم شاه اولیا می گرید
تنها ز غمش اهل زمین گریان نیست / عیسی بفلک از این عزا میگرید
شد کشته بمحراب عبادت حیدر / هر دیده بحال مرتضی می گرید
بـا گفتن “قد قتل” ز جبریل امین / در خلد برین خیر نساء میگرید . . .
.
.
.
کو، آن که بردوشش کشاند در دل شب
قوت یتیم و دردمند و زار و مضطر
از ماتم جانکاه او هر رادمردى
دست مصیبت مى زند بر سینه و سر . . .
.
.
.
روا باشد که گردد آسمان زیر و زبر امشب
که شد فرق على شیر خدا شقّ القمر امشب
ز خون فرق حیدر دامن محراب گلگون شد
به خاک افتاد از بیداد، نخلى بارور امشب . . .