نقد و بررسی فیلم ساکن طبقه وسط
فیلم، داستان یک نویسنده ی متفکراست که به دنبال نوشتن یک پایان جاودانه برای داستانش است و با اقامت
درطبقه وسط یک آپارتمان، با دنیای طبقه ی خود با شیوه های مختلف فکری، اخلاقی، فلسفی و…کلنجار می رود و بر اساس دریافت هایش از زندگی و آدمهای اطراف برای کشف جاودانگی داستان آنها را به جسم می کشد و با ظهور درقالب شخصیتهای مختلف یک سفـــر فلسفی را طی می کند. اینجاست که مجموعه ای از تقابلها شکل می گیرد، تقابل میان جاودانگی و فناپذیری ،روح و جسم، شهوت و معنویت وعلم و عشق که بستراصلی درام را شکل می دهد . مضمونی عمیق در روایتی لطیف که آمیخته با طنز فلسفی در چارچوب فیلمنامه ای ناب اما نه چندان منسجم شکل می گیرد.
نویسنده با مرور خاطرات گذشته و وارد شدن در قالب آدمهای مختلف سررشته ی قصه را در دست می گیرد و مارا با خود به فضای سیال ذهنش می برد .ماحتی نمی دانیم که اسم نویسنده چیست و از کجا آمده، اما تلاش برگشت ناپذیرش را در جستجوی جاودانگی حتی تا مرز جنون درمی یابیم آنجا که ازطرف همه ی دوستان و اطرافیانش طرد می شود ولی همچنان دراین آشفته راه دست و پا می زند و به جلو می رود.
در فیلم خیلی به آدمها و شخصیتشان پرداخته نمی شود و از این نظرنوعی بی هویتی در داستان به چشم می آید که به نظر تعمدی بوده و در راستای همکلام شدن ذهنی مخاطب با مرد نویسنده در چیدمان پازل فکری اش است. می توان ازکاربرد واژه ی خیروشر به جای شخصیتهای داستان استفاده کرد که دائم در حال قلقلک ذهنی قهرمان داستان به سمت وسویی خاص است . آدمهایی که مانند حلقه وی را محصور کرده اند و گاه حس تحریک و نگرش دنیوی به او می دهند.مانند تهیه کننده در ابتدای فیلم که به دنبال استفاده ی جلیز و ویلیز دوران بلوغ برای انتهای داستان است و دوستش که دائم در حال سیخ زدن یا خوردن کباب است ! و یا حس اندیشه ی جاودانگی و هدایتگری مانند زن شاعر واستادش.
حرکت هماهنگ دوربین با صحنه ها و بازیهای خوب
بازیگران نیز از نقاط قوت فیلم محسوب می شوند اما
با این حال وجود برخی از صحنه های درهم و شلوغ
ابتدای فیلم که هنوز مخاطب خود را در داستان پیدا
نکرده و وجود برخی دیالوگهای شعاری مانند “مراقب
قلبت باش” درسکانس مربوط به تاکستان اندکی توی
ذوق می زند. درهرحال اولین تجربه ی شهاب حسینی
در مقام کارگردان ازنظر محتوا و مضمون درجهت دستیابی
به مسایل عمیق فکری و بینش فلسفی برای یک کارگردان
فیلم اولی تجربه ی موفقی محسوب می شود.