سریال ۱۳ دلیل برای اینکه ( Reasons Why ۱۳ ) یکی از جنجالی ترین ساخته های نت فلیکس در سالهای اخیر به

شمار می رود. سریالی که با توجه به موضوع نوجوانان در مدارس و تصویر ناامید کننده ای که از این محیط برای مخاطب خود ترسیم می کند، اعتراض نهادهای اجتماعی زیادی را به همراه داشت که معتقد بودند القای چنین تصویری از مدارس و نوجوانان می تواند به افسردگی آنها دامن بزند و خانواده ها را برای کنترل فرزندانشان دچار مشکل کند. اما فارغ از حواشی سریال، باید گفت که فصل اول « ۱۳ دلیل برای اینکه » در محتوا و اجرا درخشان بود و بازی بازیگران نوجوان نیز این سریال را درخشان کرده بود.

اما روند موفقیت سریال در فصل دوم تا حد زیادی تغییر کرد و از جایگاه بسیار خوبی که بدست آورده بود دور شد. پس از اینکه در فصل اول تماشاگران با سرنوشت تراژیک هانا و اتفاقات پیرامون او مواجه شدند، در این فصل ما با والدین هانا بیکر روبرو می شویم که در نهایت موفق می شوند در دادگاه علیه مدرسه ای که هانا در آن تحصیل می کرده شکایت کنند و به این ترتیب بار دیگر پای تمام کسانی که به نحوه به هانا و خودکشی او مرتبط بودند به ماجرا باز می شود.

فصل دوم « ۱۳ دلیل برای اینکه » در چند اپیزود نخست نمی تواند مانند فصل نخست، کوبنده و تاثیرگذار آغاز شود. در اپیزودهای نخست ما تنها با صحنه های دادگاهی مواجه هستیم که طی آن فلشبک هایی به گذشته زده شده و جزئیاتی از هانا را مطرح می کند که خیلی ارتباطی به روند داستان ندارد و حتی برخی از آنها کاملاً جدید هستند و در فصل نخست خبری از آنها نبوده! مانند رابطه زک و هانا که پیش از خودکشی هانا بوده است. رابطه گنگ و مبهمی که سریال اطلاعات دقیقی درباره آن ارائه نمی دهد و حتی خود هانا هم در فصل اول اشاره ای محکمی به آن نکرده.

متاسفانه منطق روایی سریال برخلاف فصل نخست، در اینجا خیلی قابل قبول نیست بطوریکه گاهاً رفتارهای غیرعادی را از شخصیت های داستان شاهد هستیم که در تضاد با پرداخت آنها در فصل نخست می باشد. شخصیت هایی که در فصل نخست تعریف مشخصی از دیدگاه و اعتقاداتشان مطرح گردید اما در فصل دوم بی آنکه دلیل موجهی ارائه شود، تغییر رویه می دهند که یکی از ضعف های فصل دوم به شمار می رود. البته باید اشاره کنم که این ضعف در حد برجسته ای نیست اما در هنگام قیاس با فصل نخست، این عامل بهرحال به چشم می خورد. شاید فصل نخست انتظارات را بیش از حد بالا برده است.

اما تاثیرپذیری از حوادث ماه ها و حتی سالهای اخیر در مدارس آمریکا، در این فصل نیز به چشم می خورد یعنی جایی که تایلر از رفتارهای زننده با خود در مدرسه و عدم توانایی برای مقابله با مشکلات به ستوه آمده و تصمیم می گیرد اسلحه ای تهیه کرده و به مدرسه برود تا بتواند انتقام سختی از کسانی که او را آزار داده اند بگیرد. سکانسی که به خوبی به ماهیت حمله های اخیر در مدرسه های ایالات متحده اشاره می کند و چگونگی وقوع آن را به تصویر می کشد. این موضوع اگرچه در کلیت فصل دوم به یکباره مطرح می شود و به نظر می رسد در دقایق آخر به فیلمنامه گنجانده شده، اما به اندازه کافی تاثیرگذار است که بتواند تاثیر مستقیم بر ذهن تماشاگران پرتعداد این سریال بگذارد. تماشاگرانی که می توان گفت احتمالا بخش بزرگی از آن قربانیان آزارهای دوران مدرسه به شمار می روند.

فصل دوم « ۱۳ دلیل برای اینکه » در نهایت انتظار

تماشاگر برای سرانجام بخشیدن به شخصیت ها

ی پلید داستان را پاسخ نمی دهد و کماکان آنان

را به حال خود رها می کند تا خشم درونی تماشا

گر حفظ شده و منتظر فصل سوم باشد که شاید در

آن متجاوزین به سزای اعمال خود برسند. تصمیم نه

چندان جذاب اما هوشمندانه ای که هم می تواند

ضامن بقای سریال در فصل سوم باشد و هم این

نکته را مطرح کند که صرفاً قربانیان همیشه قادر

رسیدن به حق خود نیستند. ویژگی مثبت و ماندگار

دو فصل « ۱۳ دلیل برای اینکه » این است که بر

خلاف سریالهای دیگر، واقع گرایی را در داستان

مطرح می کند و سیاه و کُشنده است؛ همانند

محیط واقعی مدرسه که در آن اتفاقات ناخوشایند

فراوانی رخ می دهد و عکس العمل افراد در مواجه

با اتفاقات متفاوت است؛ گاه مانند قربانیان این

داستان آن را در خود ریخته و از درون می پاشند

و گاهی اسلحه به دست می گیرند تا خشونت را فریاد بزنند.