مبانی مهدویت ؛ مبانی فلسفی، مبانی کلامی، مبانی عرفانی
هرچند اعتقاد به مهدویت ریشه در احادیث و روایات دارد ولی به جز محدثان، فلاسفه هم به این موضوع توجه داشتند و هر یک به فراخور نظام فلسفی خود آن را تحلیل و تبیین کردهاند. اما وضوح و ضرورت آن نزد برخی مثل فارابی و ابنسینا کمتر است و نزد برخی مثل ملاصدرا، بیشتر. به طور کلی این بحث را عمدتاً باید در پرتو نگاه آنها به بحث امامت و امام دید.
سهروردی بیش از آنکه به نقش آخرالزمانی ولی توجه داشته باشد، بحث از مهدویت را در قول به استمرار ولایت مطرح میکند. تأکید او بر وجود و جایگاه ولایت و فایدۀ آن برای دیگران است.[۲۵] او تفاوتی میان انبیا و اولیا قائل نیست. لذا برای فهم بحث استمرار ولایت باید نخست نظر او راجع به نبوت را بیان کرد. ضمن اینکه او انبیاء و اولیا و حکیمان متأله را متصل به عقول مفارق میدانست. پس برای بحث مهدویت نخست باید نظر او در باب نبوت و همچنین جهانشناسی او را شناخت.
سهروردی به مراتب موجودات قائل است. در رأس این سلسله واجبالوجود قرار دارد که طبق ادبیات سهروردی نورالانوار است. سایر موجودات از فیض او صادر میشوند. نخستین افاضۀ او نورالاقرب یا بهمن است و همینطور سلسله تا نازلترین مراتب پایین میآید.[۲۶] او براساس انوار صادره از نورالانوار به چهار مرتبه برای عالم قائل است: مرتبۀ اول عالم عقول (جبروت)، مرتبۀ دوم عالم انوار مدبره (ملکوت)، مرتبۀ سوم عالم ملک و مرتبۀ چهارم عالم مثال که واسط میان عالم محسوس و عالم معقول انوار است.[۲۷] عالم مثال در نظریۀ نبوت و ولایت سهروردی کاربرد ویژه دارد. عالم مثال عالم صور معلقی است که حالّ در جوهر مادی نیستند. این عالم واجد اجسام لطیف است و تمامی تنوع جهان را داراست. تجارب معنوی و رموز انبیاء از طریق این عالم محقق میشود و دادههای وحیانی را تنها از طریق این عالم میشود تأویل کرد.[۲۸]
او در آثار خود تفاوت زیادی میان نبی، امام متأله، ولی و قطب قائل نیست و آنها را تقریباً به یک معنا به کار میبرد. فقط یک ویژگی مختص نبی است که سایرین آن را ندارند. آن ویژگی اصلاح خلق و ابلاغ رسالت است. در مابقی خصائل نبی و امام مشترکاند.[۲۹] در نظر سهروردی نبی کسی است که در سلسله مراتب موجودات کاملترین و برترین انسان است. او کسی است که به مرتبۀ عقل بالفعل رسیده و معقولات را به نحو یقینی تعقل میکند و به عقول مفارق متصل است. او اخلاقی صالحه دارد و واجد فضایل پسندیده است.[۳۰]
چرا به نبی نیاز داریم؟ سهروردی در پاسخ به این پرسش همان استدلال فارابی و ابن سینا را میآورد: انسان برای رفع نیازهای خود به دیگران و زندگی اجتماعی محتاج است. زندگی اجتماعی هم برای اجتناب از نزاع و برقراری عدالت، به قانون نیاز دارد. نبی در حکم قانونگذار یا شارع اجتماع است. همچنین نبی مردم را انذار و تبشیر میکند و راه معرفت الهی را به آنها نشان میدهد.[۳۱]
نظر شیخ اشراق دربارۀ نبی روشن میسازد که در نظر او نبوت امری واجب و ضروری است و وجود یک انسان کامل یا ولی در هر زمانی واجب است.[۳۲] در حکمهالاشراق از این شخص تحت عنوان حکیم متأله (کسی که از طریق وحی معارف را از جانب خدا دریافت میکند) یاد میشود. حکیم متأله جانشین و خلیفۀ خدا در عالم است.[۳۳] ضمن اینکه طبق گفتۀ شارحان سهروردی انبیاء حافظان عالماند. نظام و صلاح عالم به واسطۀ آنها برقرار میشود. لذا زمانه نمیتواند از وجود آنها خالی باشد که اگر چنین شد، نظام جهان فرومیپاشد و مردم هلاک خواهند شد.[۳۴] به نظر شیخ لزومی ندارد ریاست حکیم متأله علنی و ظاهری باشد. این ریاست میتواند پنهانی باشد. نظر سهروردی از خلال این سخن تا حد زیادی به دیدگاه تشیع نزدیک میشود.[۳۵]
ملاصدرا نیز مثل سهروردی به اختلاف اساسی میان نبی و امام و ولی قائل نیست. در نظر او نبی کسی است که علم بیواسطه و عظیم دارد. او به عقل کلی یا عقل فعال متصل میشود و معارف الهی از این طریق به او افاضه میشوند. قوۀ خیال نبی هم در کمال شدت و قوت است. به طوری که او میتواند در حالت بیداری، عالم غیب و عالم خیال را با چشم باطنی خود ببیند. نفس نبی از جهت قوای عملی هم به کمال رسیده. توانایی نبی بر اعجاز، از این خصیصۀ او برمیخیزد.[۳۶]
ملاصدرا در کتاب شرح اصول کافی وجوب بعثت نبی را در باب «اضطرار الی الحجه» ذیل چند مقدمه میآورد:
۱. خالقی داریم که بر همه چیز تواناست.
۲. این خالق محسوس و مادی نیست.
۳. او صاحب علم و حکمت مطلق است و بر مصالح بندگان آگاهی دارد.
۴. چون خداوند مادی نیست و نمیتواند بیواسطه در امور مادی تأثیر بگذارد، پس تدبیر امور عالم ماده، نیازمند وسائط است.
۵. مردم برای تدبیر امور دنیا و آخرت خود نیازمند کسی هستند که راه سعادت را به آنها بیاموزد.
نیاز آدمی به واسطه هم همیشگی است و به دورهای خاص محدود نمیشود. پس خدا در هر زمان، نبی مبعوث میکند.[۳۷]
ملاصدرا برای حل مسئلۀ ختم نبوت و انقطاع وحی الهی میگوید اگر وحی به معنای تعلیم مردم توسط خداوند باشد، هرگز منقطع نخواهد شد. آن وحیای که در ختم نبوت پایان میپذیرد، تمثل ملک وحی بر شخص نبی است. نبوت از لحاظ حکم در ائمه و مجتهدان علوم دینی و از لحاظ ماهیت در اولیای الهی ادامه پیدا میکند. برخی از اولیا مقام نبوت را از شخص نبی ارث میبرند. اینها ائمه معصومیناند که نبوتشان غیبی و باطنی است.[۳۸]
در نظر ملاصدرا ائمه فقط برای هدایت انسانها خلق نشدهاند. که اگر چنین باشد، فلسفۀ وجودی نبی غائب پرسشبرانگیز خواهد شد. طبق نظر صدرا ائمه همچنین واسطه در خلقاند. او در تبیین این دیدگاه خود از نظریۀ وجود رابطی کمک میگیرد. به نظر او هدایتگری فقط از وجود نسبی ائمه حکایت میکند. حال آنکه وجود حقیقی آنها، واسطه در ایجاد و خلق است. این وجود حقیقی الیالابد باقی میماند. این قول مؤید حدیثی از امام صادق است که میفرماید «حجت خدا پیش از خلق بوده و با خلق میباشد و بعد از خلق هم باشد». وجود قبل و بعد از خلق از فایدۀ تکوینی نبی و وجود همراه با خلق از فایدۀ تشریعی امام حکایت میکند.[۳۹]
ضمن اینکه او در استدلالی بر اساس قاعدۀ امکان اشرف میگوید اگر ما برای موجودات به مراتب قائل باشیم، این مراتب از اشرف و اعلی شروع میشود تا به مراتب اخس میرسد. بر این اساس مرتبۀ اشرف مقدم بر مرتبۀ اخس است و چون رابطۀ مراتب مبتنی بر رابطۀ علیت و سببیت است، وجود مرتبۀ نازل و اخس به عنوان معلول، وابسته به وجود مرتبۀ اشرف به عنوان علت است. لذا انسان کامل بر همۀ موجودات تقدم رتبهای و وجودی دارد. پس اگر زمانی امام (نبی یا ولی) نباشد، همۀ عالم که معلول او هستند، نخواهند بود.[۴۰]
ملاصدرا علاوه بر این دلایل عقلی، به شواهد نقلی هم متوسل شده و از طریق ذکر احادیث متواتر در این زمینه، وجود حضرت حجت را اثبات میکند. به نظر او انبیاء حاملان سنت الهیاند. این سنت از آدم تا نوح و آل ابراهیم تا زمان پیامبر اکرم جاری بوده و پس از او هم از طریق ولایت که همان باطن نبوت است تا قیامت ادامه خواهد داشت. عالم از ولی خالی نخواهد ماند. خواه مردم از او اطاعت کنند، خواه اطاعت نکنند. خواه ولایت او آشکار باشد، خواه پنهان. به هر روی در هر زمانی کسی باید باشد که این سنت را حفظ کند.[۴۱]
میتوان گفت موضع ملاصدرا جامع تمامی آراء فلاسفۀ پیشین در باب مهدویت است.