نقد و بررسی فیلم Lockout (اخراج)

نقد و بررسی فیلم Lockout (اخراج)

«اخراج/ Lockout» فیلم زجرآوری ست. البته نه به آن شدت و حالت که فیلم های ساخته ی

Uwe Boll یا S ex and the City زجر آورند. اما آنقدر وحشتناک است که هر لحظه منتظر بودم

«نیکولاس کیج Nicolas Cage» یا «کاترین هیل Katherine Heigl» – یا خدای نکرده هر دویشا

ن – روی پرده ظاهر شوند! با اینحال به جای آنها «گای پیرس Guy Pearce » و «مگی گریس

Maggie Grace » هستند که برای بازی در این فیلم دستمزد گرفته اند. «لوک بسونLuc Besson»

هم در ساخت این فیلم دست داشته اما حضور او هرگز نوید دهنده ی کیفیت نبوده و نیست.

لوک بسون به ساخت فیلم های هالیوودی علاقه دارد، یعنی فیلم های پر سر و صدا، نمایشی

و احمقانه. اگر ساختار فیلم (توسط کارگردانان آن، جیمز ماتر/ James Mather و استفن سنت.

لجر/ Stephen St. Leger) تا این حد بی منطق و نامناسب نبود، می توانستیم این سه خصوصیت را به این فیلم هم نسبت دهیم.

به نظر می رسد خط اصلی داستان به نوعی ازفیلم «فرار از نیویورک Escape from New York

» وام گرفته شده باشد (هر ساله شایعات زیادی در باب بازسازی این فیلم مطرح می شود).

فیلم هایی که با این طرح اصلی ساخته می شوند اکثراً موفق هستند اما اینجا ساخت و

پرداخت ایده آنقدر ضعیف است که حتی چنین تیری هم به خطا می رود. خیلی طول می کشد

تا روند پیشروی داستان در فیلم اخراج به جریان بیافتد. بخش اصلی و اکشن فیلم با لکنت

روایت می شود و پس از آن به پرده ی سوم کوتاهی ختم می شود که سردرگمی و تعجیل

برای جمع کردن داستان در آن به وضوح آشکار است و بیننده را به شدت ناراضی نگه می دارد.

وقتی فیلم تمام شد، حس می کردم نیمی از فیلم پخش نشده است. فیلم های متوسطی

که «مایکل بی/ Michael Bay » می سازد از این فیلم پر مایه ترند. تنها امتیاز اخراج در مقایسه

با فیلم های Transformers مدت زمان کوتاه آن است. گمانم همین هم در نوع خودش حُسن به شمار می رود.

داستان فیلم در سال ۲۰۷۹ رخ می دهد. هر گونه ابزاری که انتظار می رود در آینده مورد

استفاده ی بشر قرار بگیرند فراهم است: اتومبیل های پرنده، حمل و نقل ماهواره ای،

زندان های واقع در سفینه های فضایی و… البته گوشی های تلفن همراه آنچنان پیشرفته

نشده اند، اما گویا همه از آیفون یا محصولات مشابه آن استفاده می کنند. این تصویر تکراری

که از اواخر قرن ۲۱ ام ترسیم شده بیشتر شبیه به مخلوطی از فضای فیلم «بلید رانر/Blade

Runner» و سریال انیمیشن «جتسون ها/The Jetsons» از کار درآمده است.

بن مایه ی داستان این است: دختر نیکوکار و نازنازی رئیس جمهور، امیلی (با بازی مگی گریس)

به منظور سرکشی به وضعیت زندانیان از یک زندان فوق امنیتی به نام MS-1 در مدار جوی زمین

دیدار می کند. مجرمین خطرناک این زندان که در حالت انجماد و خواب مصنوعی به سر می بردند، یک به یک بیدار می شوند و امیلی را گروگان می گیرند.

اسنو (با بازی گای پیرس) که سابقاً مأمور سازمان سی آی ای بوده، برای رها شدن از دام توطئه ای که برایش چیده شده، راهی زندان می شود تا عملیات نجات را اجرا کند. از سر تصادف، تنها شخصی که می تواند اسنو را از شر اتهامات دروغینی که متوجه اش است خلاص کند، یکی از زندانیان MS-1 است. البته، کارشکنی های رئیس سازمان جاسوسی، لنگرال (با بازی پیتر استورمور/ Peter Stormore) که ترجیح می دهد اسنو در مأموریت خود موفق نشود،عملیات را با پیچیدگی هایی مواجه می کند.

چنین طرح داستان ابلهانه ای قابلیت آن را داشت که به صورت یک فیلم اکشن هیجان انگیز و موفق ساخته شود، مثلاً فیلمی با عنوان «جان سخت در سفینه ی فضایی/ Die Hard on a Space Ship». متأسفانه گروه سازنده ی فیلم اخراج کوچکترین اطلاعی از نحوه ی ایجاد حس تعلیق و هیجان ندارند. فیلم صحنه های تعقیب و گریز و این سو آن سو دویدن زیاد دارد اما درصد کمی از این صحنه ها آن حالت اکشن لازم برای بالا بردن ریتم فیلم را در خود دارند. صحنه های مربوط به عدم وجود جاذبه ممکن بود نسبتاً جالب باشد، البته اگر قبلاً آن را (تقریباً نما به نما) در فیلم « مأموریت غیر ممکن- پروتکل شبح/ Mission: Impossible – Ghost Protocol» ندیده بودیم.

از مبارزه ی نهایی با آدم بدهای داستان خبری نیست. وقایع مربوط به زندان فضایی سیری قهقرایی را طی می کنند و تا پایان فیلم هر چه پیش می رود از هیجان آنها کاسته می شود، اما این تنها پیش درآمدی بر بدترین قسمت فیلم است. پایان بندی فیلم، که سعی داشته تا جای ممکن همه چیز را سر و سامان بدهد، بر لبه ی پرتگاهی بین آشفته بازاری ازارنده و فاجعه ای مطلق قدم برمی دارد. حتی اگر کسی بخواهد بی رمقی صحنه های اکشن فیلم را ندیده بگیرد، با دیدن اینکه اینطور ناگهانی و با دستکاری های تصنعی تکلیف همه چیز روشن می شود، خونش به جوش می آید.

شخصیت های داستان هم مشکلاتی دارند. هر دوی آنها به نوعی کسل کننده هستند. شخصیت امیلی حرف خاصی برای گفتن ندارد و دلیل اصلی حضور او این است که با کارهای احمقانه ی خود زمان نمایش فیلم را طولانی تر کند. او از آن شخصیت هاست که فقط به درد فیلم های ترسناک می خورند. اسنو یکی از آن آدم های کلیشه ای خوش قلب اما مردم گریز است، شخصیت هان سولو در جنگ ستارگان را در نظر بگیرید، فقط جذابیت اش را حذف کنید. اسنو بیش از آنکه جذاب و دوست داشتنی باشد، آزار دهنده و اعصاب خرد کن است. مشکل از بازی گای پیرس نیست. او به خوبی اخم می کند و آن جملات قصار کنایه آمیز را به زبان می آورد. مشکل از نحوه ی نگارش و تعریف شخصیت در فیلمنامه است. اما شاید مشکل امیلی از بازی مگی گریس باشد. نقش آفرینی او اصلاً رضایت بخش نیست.

به نظر می رسد برای جلوه های ویژه ی فیلم هزینه ی بالایی صرف شده باشد (گرچه باز هم کافی نبوده است). این موضوع نشان دهنده ی این است که شخصی که مسئولیت بودجه بندی فیلم را بر عهده داشته، فیلم Transformers را دیده و به این نتیجه ی عقلانی رسیده که در فیلم های سینمایی علمی تخیلی، هیچ چیز به اندازه ی ابلهانه بودن داستان مهم نیست. بعضی از نماهایی که جهان آینده را تصویر می کنند جذاب هستند و چند مورد ماکت سازی و/یا تصویر گرافیکی CGI (تشخیص این دو از هم کار مشکلی ست) هم از کیفیت بالایی برخوردارند اما در کل جلوه های بصری فیلم با یکدیگر در تناقضند و هماهنگ کار نشده اند. تصاویر دو بعدی به استفاده از روش سه بعدی ترجیح داده شده اند که این همیشه نکته ی مثبتی به شمار می رود. از تصاویر زیبای فیلم که بگذریم، اخراج می تواند نمونه ی مشخصی باشد برای توصیف اینکه وقتی تماشاگران سعی می کنند برای فیلم های اکشن بی مایه و سری کاری شده ارزشی قائل شوند، چه بلایی سرشان می آید.

About Mrezangi

Check Also

ماتریکس 2021

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید!

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید! از …