نقد فیلم Little Joe (جو کوچولو)
جو کوچولو» (Little Joe) اثر «جسیکا هاسنر» (Jessica Hausner) یکی از آن آثار به شدت مورد انتظار در کن است. فیلمساز
درخشان آن از کشور اتریش یک کار تمام و کمال و خیرهکننده در کارنامهاش دارد؛ «لوردس» (Lourdes) او محصول سال ۲۰۰۹، یک فیلم مرموز و چالشبرانگیز در مورد معجزات، که در مورد این که یک اثر کلاسیک مدرن است ادعاهایی دارد.
ولی من از این فیلم جدید او، که اولین کار انگلیسی او هم است، ناامید شدم. این یک فیلم به شکلی نصفه و نیمه علمی تخیلی و با المانهای ماورا الطبیعه در مورد تغییر رفتار و زبان مردم به شکلی وحشتناک است؛ شاید آن عجیب و غریب بودن خنثیاش به خاطر این است که کارگردان آن هیچ حس غریزی نسبت به زبان انگلیسی ندارد. ولی این فیلم از لحظا بصری خیره کننده است، در یک سبک و سیاق سرد، واضح و به شکلی خشک تصویر برداری شده که به نوع خود هیجان انگیز است.
«امیلی بیچام» (که اخیرا او را در فیلم مستقل بریتانیایی «دافنه» (Daphne) دیدهایم) نقش «آلیس» را بازی میکند، یک دانشمند معتاد به پرکاری که در حال توسعه یک گونه مهندسی ژنتیکی شده از یک گیاه به شکلی فوق سری است که بوی میکروبی آن مردم را خوشحال میکند. او طلاق گرفته و یک پسر بچه مدرسهای به نام «جو» («کیت کانر» (Kit Connor)) دارد. از میان همکاران او میتوان به «کریس» (بن ویشا» (Ben Whishaw)) اشاره کرد، که شاید کاملا عاشق او شده است، و «بلا» («کری فاکس» (Kerry Fox))، یک دانشمند مسنتر که به تازگی از یک افسردگی ریکاوری کرده و اجازه دارد تا سگ خود را با خودش به محل کار بیاورد، که به شوخی به او نام «بلو» را دادهاند. خیلی زود آلیس قوانین و چارچوبهایی که برای کار روی آن گیاه برایش تعیین شده را میشکند تا روند ساخت آن را تسریع کند. او حتی یکی از آن نمونهها را با خود به خانه میآورد و نام آن را «جو کوچولو» میگذارد، یک گیاه با برگهای بزرگ و قرمزرنگ که به مانند آروارههای یک ونوس مگسخوار باز و بسته میشود. و بله، آن گیاه شروع به تاثیر گذاشتن روی مردم میکند. ولی چه طور تاثیری؟
در نگاه اول، این یک فیلم ترسناک با الگوبرداری از آثار «جان ویندهام» (John Wyndham) است مثل «روز تریفیدها» (The Day of the Triffids) یا «کوکوهای میدویچ» (The Midwich Cuckoos) (که فیلم آن «دهکده نفرین شده» (Village of the Damned) نام دارد) است. و مقدمهچینی آن عالی است: چندین شات از مکانهایی به وسعت زمین فوتبال که در آن ردیفهایی از گیاهان وجود دارند، ناگهان در یک دقیقه تغییر شکل میدهند و به شکلی ترسناک گلخانه تحت کنترل جدیدترین تکنولوژیّها را دگرگون میکنند، چیزی شبیه به مستندی از «نیکولاوس گریهالتر» (Nikolaus Geyrhalter)، کسی که استاد این نوع تصاویر جالب از طبیعت دگرگون شده است. خود دانشمندان، که به لطف بر تن داشتن آن کتهای سفید چیزی رویشان تاثیری ندارد، به قدرت گیاهان اضافه میکنند. چه اتفاقی قرار است بیفتد؟ چه موجودات دهشتناکی قرار است ما را زهره ترک کنند؟ چه نتایجی از این اعمال قرار است ما را به قدری بترساند که وارد خلسه شویم؟
این یک سوال بیپاسخ باقی میماند. این طور حس میشود که انگار این فیلم انقدر خود را متغلق به سبک هنری میداند که دیگر زحمت ترسهای پی در پی و ایجاد تعلیق را به خودش نمیدهد. و بخشهای غیرموجهی در داستان هم وجود دارند که یک فیلم ساده در این ژانر میتوانست در همان مرحله فیلمنامه
نویسی آنها را مرتفع کند: یک مکان تحقیقاتی به
شدت سطح بالا و پیشرفته اجازه ورود سگها را
میدهد؟ و آیا ممکن است که صرفا با یک کارت
شناسایی دزدیده شده به چنین جایی وارد شد؟
حقیقت تلخ این است که هیچ وقت به نظر نمیرسد
که گیاهان رفتار مردم را به شکلی سرگرم کننده یا
ترسناک تغییر میدهند – یا حتی به شکلی هوش
مندانه. این طور به نظر میرسد که عملکرد آن به
این صورت است که مردم به شکل عجیب و غریبی
از خودشان تقلید میکنند، یا این که احساساتی
را بروز میدهند که قبلا سرکوب میکردهاند، مثل
تمایل آلیس برای رها شدن از وظایف والدینی. هیچ
کدام از اینها با سبک و سیاقی دراماتیک و درگیر
کننده به نمایش در نیامده، و بازیگران – که همگی
آنها بسیار با استعداد و مطمئن هستند – شاید
کارگردانی خیلی روشنی نداشتهاند. این یک قطعه
از یک حال و هوای خاص است. آن حال و هوایی
که راه به هیچ جایی نمیبرد.