نقد و بررسی فیلم Li’l Quinquin (کن کن کوچولو)

نقد و بررسی فیلم Li’l Quinquin (کن کن کوچولو)Reviewed by محمدرضا on Aug 27Rating: ۵.۰نقد و بررسی فیلم Li’l Quinquin (کن کن کوچولو)نقد و بررسی فیلم Li’l Quinquin (کن کن کوچولو) برونو دومون ، فیلمساز فرانسوی ، با فیلم های تلخ و جدی اش که معمولا در فضایی سرد و غمناک ،

User Rating: Be the first one !

نقد و بررسی فیلم Li’l Quinquin (کن کن کوچولو)

برونو دومون ، فیلمساز فرانسوی ، با فیلم های تلخ و جدی اش که معمولا در فضایی سرد و غمناک ،

دغدغه های انسانی را روایت می کنند شناخته می شود. مضمون محوری اکثر آثار او پیرامون تنش های نژادی و جنسیتی شکل می گیرد و شخصیت هایش معمولا غرق در روزمرگی ، اهداف و آرزوهای خود را گم کرده اند . شهر در آثار او معمولا خالی از سکنه است و تنهایی ملموسی آدم های آثارش را در بر گرفته است اما فیلمساز در اثر جدید خود که به شکل یک سریال چهار قسمتی ساخته شده دلبستگی های قبلی خود را در زمینه ای نو به نمایش گذاشته است. کن کن کوچولو که به عنوان اثر برگزیده ی نشریه ی کایه دو سینما در سال ۲۰۱۴ انتخاب شد داستانی جنایی را روایت می کند که هم در طرح داستانی و هم در لحن منحصر به فرد است و خود را از باقی آثار در این زمینه جدا می کند.

فیلم روایت خود را چند دقیقه پیش از آشکار شدن جنایت اول آغاز می کند ، کن کن و دوستانش در مزارع اطراف دهکده مشغول بازی هستند که متوجه حضور یک هلیکوپتر در نزدیکی خود می شوند ، آن را تعقیب می کنند و ما با آنها همراه می شویم ، هلیکوپتر برای جا به جایی یک گاوِ مرده به آنجا آمده است. گاو در یک انبار گود افتاده و کسی نمی داند چطور توانسته وارد آنجا شود اما نکته ی عجیب تر، آزمایش پلیس محلی است که خون انسان را در بدن گاو تشخیص داده است. کاراگاه ون ایدن و معاونش کارپنتر ، گیج و ناتوان از حل معما بر سر جنازه ی گاو ایستاده اند و این شروع آشنایی مخاطب با آنهاست. کارپنتر با دندان های یکی در میانش سعی می کند جنایت را به ادبیات و فلسفه ربط دهد و ون ایدن که تیک عصبی شدید عضلات صورتش را یک لحظه در آرامش نمی گذارد و کلمات ، شکسته و غیر واضح از دهانش خارج می شوند می گوید آنها پلیس هستند نه فیلسوف ، و چند لحظه بعد موقع پایین رفتن از پله های انبار هر دو با هم تعادلشان را از دست داده ، زمین می خورند! نگاه غیر جدی فیلم در همین رو در رویی ابتدایی با جنایت اول نمایان می شود و پس از ان هم هر چه وضعیت بغرنج تر می شود و ابعاد جنایت ها گسترش می یابد تغییری در این نگاه سرخوشانه ایجاد نمی شود. بر خلاف آثار گذشته ی دومونت ، جهانِ کن کن کوچولو مملو از رنگ های گرم و گیراست و از آن فضای سرد و گرفته خبری نیست که این شگرد در راستای نگاه غیر جدی فیلمساز کارکرد موثری پیدا کرده است.

جامعه ترسیم شده در فیلم جمع گزینش شده ایست از انسان هایی که دارای نقص فیزیکی یا ذهنی هستند یا تنها ترکیب چهره شان به شکلی ست که در جمع های معمول نرمال به حساب نمی آیند ، اما در این گردهم آیی که دومونت ترتیب داده معنای نرمال بودن جا به جا شده و حضور یک انسان عادی ( به معنای خارج از جهان فیلم ) نیز عجیب و غیر عادی تصویر می شود. کمدی خاص فیلم از همنشینی همین انسان ها ریشه می گرد ، برای مثال بارها دو کاراگاه را مشغول بحث های پوچ و احمقانه می بینیم یا عادات غیر عادی شان هر لحظه جلوی جدی شدن روایت را می گیرد ، رانندگی عجیب و غریب کارپنتر و شلیک های پیاپی ون ایدن رو به آسمان تنها برای صدا کردن دیگران ، بخشی از این عادات عجیب است. جنایت اما در بستر روایت ، به شکلی خوفناک گسترش می یابد و همیشه از علم دو کاراگاه جلو تر حرکت می کند. آن دو همیشه دیر می رسند ، زمانی که اطلاعات را بدست می آورند یا دیگر دیر شده و کار از کار گذشته یا نمی دانند در کجا باید آن را به کار بگیرند. پس از کالبد شکافی گاو ، اعضای کامل بدن یک زن در درون آن دیده می شود. ون ایدن و همکارش در تحقیقات خود متوجه ارتباط نامشروع زن با مردی سیاه چهره از اهالی دهکده می شوند ، ارتباطی که همه ی مردم دهکده از جمله شوهرِ خود زن از آن ارتباط داشته اند اما ون ایدن به جای در نظر گرفتن انگیزه های شوهر برای قتل ، به مرد سیاه پوست مظنون می شود ، چند روز بعد جنازه ی مرد را هم به همان شکل در بدن گاو دیگری پیدا می کنند و حالا که همه چیز برای گناهکار بودن شوهر فراهم است باز هم همه چیز خلاف پیش بینی ها اتفاق می افتد و شوهر را در حالی که به شکل وحشیانه ای به قتل رسیده در انبار خانه اش پیدا می کنند. قتل ها پی در پی اتفاق می افتد و برای هر مرگی چند نفر پیدا می شوند که انگیزه های مختلفی برای ارتکاب به جنایت داشته اند. کم کم در مسیر تلاش های ناکام برای یافتن قاتل ، واکاوی انگیزه ی افراد مختلف برای کشتن دیگران به عنصر معناساز فیلم تبدیل می شود . کسی توان جلوگیری از گسترش نیروی شر را ندارد ، ادم ها یکی یکی کشته می شوند و همیشه افرادی هستند که انگیزه هایی برای ارتکاب به قتل دارند. شوهر هایی که به آنها خیانت شده ، بچه های سیاه پوستی که خود و خانواده شان زیر نگاه توهین آمیز و نژادپرستانه اهالی دهکده کمر خم کرده اند ، مردی که بر سر ارث و میراث با برادر خود دشمن شده و سال هاست با او حرف نمی زند ، پسر عقب مانده ای که نگاه حسرت بارش به همه ی این انسان ها می تواند خبر از انگیزه هایی شوم دهد ، انسان های پر از نقص و کمبودی که در نگاه او کامل به نظر می رسند.

شر در حال گسترش است و اگر هم در ابتدا و در هنگام اولین جنایت ریشه و مبدا مشخصی داشته ، حالا دیگر از کنترل خارج شده و افراد زیادی با انگیزه های مختلف را در فضای غبار آلود و سرشار از ابهامی که ایجاد کرده وارد کرده است. دو کاراگاه بدون هیچ سر نخ و روزنه ی امیدی برای کشف دلیل جنایت های که به شکل های مختلف انجام شده در مراسم اخرین مقتول حاضر می شوند و پسری که عقب ماندگی ذهنی دارد و خود از معدود مظنونان باقی مانده است دست کارپنتر را گرفته و آن را با حالتی شبیه به یک مجرم به ون ایدن نشان می دهد.

حالا یک بار فلسفه بافی های کارپنتر را در این رابطه که جهان

غرق در سیاهی شده و امیدی به نجاتش نیست در ذهن خودمان

مرور می کنیم . در طول فیلم انسان های زیادی دیده شدند که هر

کدام به شکلی انگیزه ای برای قتل داشتند اما این پسرک معلول

ذهنی چه چیزی از کارپنتر دیده که او را به ون ایدن معرفی می

کند؟ جهان معنایی که دومونت از ابتدا برایش تلاش می کرد جز با

این شک و تردید پایانی به این حد کمال نمی رسید. تا این لحظه

اگرچه هیچ مدرکی برای درک منشا جنایت ها وجود نداشت اما

شک و تردید ها پیرامون افرادی بود که به نوعی ارتباطی با هر

یک از جنایت ها داشتند و عقل و منطق انسانی می توانست

انگیزه ای برای گناهانشان فرض کند ، اما با ورود کارپنتر به این

جمع ، همه ی باور ها فرو می ریزد. دومونت در این نقطه پایانی

تلاش در جهت کشف عامل گناه را در ابعادی فراتر از یک قتل به

نمایش گذشته ، به سخره می گیرد و روایت تلخ خود را در نمایی

از کن کن و دوست دخترش در آغوش یکدیگر پایان می بخشد.

بدین ترتیب نمایان می سازد که با وجود ناکامی از درک دلیل

ارتکاب به شر ، هنوز چیز هایی هستند برای این که امید و

زندگی را نمایندگی کنند.

About writer

Check Also

ماتریکس 2021

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید!

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید! از …