نقد و بررسی مستند Life Itself (خودِ زندگی)

نقد و بررسی مستند Life Itself (خودِ زندگی)Reviewed by محمدرضا on Jul 17Rating: ۵.۰نقد و بررسی مستند Life Itself (خودِ زندگی)وقتی «استیو جیمز» کارگردان تحسین شده ی مستند «خاطرات حلقه» موافقت کرد که مستندی بر اساس خاطرات «راجر ابرت» به نام «خودِ زندگی/Life Itself» بسازد

User Rating: Be the first one !

نقد و بررسی مستند Life Itself (خودِ زندگی)

وقتی «استیو جیمز» کارگردان تحسین شده ی مستند «خاطرات حلقه» موافقت کرد که مستندی بر

اساس خاطرات «راجر ابرت» به نام «خودِ زندگی/Life Itself» بسازد، هرگز تصور نمی کرد که محصول

نهایی ممکن است تبدیل به چه چیزی بشود. از این لحاظ حتی خود ابرت و خانواده اش هم چیزی نمی دانستند.

مسیر اصلی خط روایت واضح است: از طریق استفاده از متن، تصاویر و مصاحبه با دیگران، «خودِ زندگی» قرار بود مسیر پر پیچ و خم زندگی ابرت از دورانی که در روزنامه ی «دیلی ایلینی» کار می کرد تا زمان حال را دنبال کند. اما چیزی که پیش بینی آن نمی شد، این بود که این فیلم همچنین به اثری از آخرین ماه های زندگی ابرت تبدیل بشود. وقتی «خودِ زندگی» وارد مرحله ی تولید شد، ابرت باور داشت که از سرطان رهایی یافته است و هیچ دلیلی نداشت که تصور کند عمر او برای زندگی در این کره ی خاکی به پایان خود نزدیک می شود. بعد از گذشت نیمی از ساخت فیلم بود که او خبر نزدیکی مرگ اش را دریافت کرد و به جای اینکه از دوربین رو بگیرد آن را نزدیک تر خواند و مصمم بود که واقعیت شرایط اش، با اینکه گاهی خیلی سخت بودند، در فیلم تصویر شوند. رک گویی بسیاری از نماهای جیمز، که تماشای بعضی از آنها به راستی بیننده را بی قرار می کند، خود گواهی است بر صحت مصمم بودن ابرت برای نمایش حقیقت. این فیلم به شکلی منحصر به فرد قدرتمند است و نوعی تصویرسازی بی پرده و صادقانه است که من شخصاً به یاد نمی آورم تا به حال در مورد یک شخص مشهور چنین چیزی دیده باشم. «خودِ زندگی» فراتر از اینکه تنها یک فیلم مستند باشد، یک مرثیه ی هنرمندانه است.

«خودِ زندگی» تصاویری از ماه های آخر ابرت را با تصاویر آرشیو شده از کل دوره ی حرفه ای او ترکیب می کند. دوستان، اعضای خانواده و شخصیت های برجسته (مانند «مارتین اسکورسیزی») داستان ها و خاطرات خود را تعریف می کنند. از تعداد زیادی عکس ثابت استفاده شده است تا آن دوران زندگی ابرت را که هیچ فیلمی از آنها در دسترس نیست (ماننده وقتی در «دیلی ایلینی» بود و اوایل دوران کاری اش در «شیکاگو سان تایمز») بازسازی کند. همانطور که ممکن است بیننده توقع داشته باشد، تصاویر زیادی از برنامه ی تلویزیونی « Siskel & Ebert» در دوره های مختلف آن گلچین شده اند که شامل قسمت های خنده داری می شوند که در آن بیننده می تواند حس کند رابطه ی معروف میان عشق و نفرت گاهی اوقات میان این مردان به شدت در معرض خطر قرار داشت.

«خودِ زندگی» تنها به طور نسبی بر پایه ی کتاب خاطرات ابرت به همین نام ساخته شده است. خود کتاب که مجموعه ای است از خاطرات و نوشته های ویرایش شده ای که ابتدا در بلاگ ابرت درج شدند، بیشتر از اینکه یک خودزندگینامه ی معمولی باشد پرسه های جریان آگاهانه ی ذهنی است که چیزهایی فراتر از حد زندگی تجربه کرده است. ساختار کتاب و چند ویژگی دیگر در فیلم هم حفظ شده اند اما با در نظر گرفتن زمان حال به عنوان آخرین روزهای زندگی ابرت، موضوع پنهانی عمیق تر و مهم تری است که باید به آن پرداخت.

«خودِ زندگی» هم تجلیل از زندگی یک انسان است و هم روایتی صادقانه از دوره ی زوال او. گرچه از شش هفته ی پایانی زندگی ابرت هیچ تصویری در دست نیست (آسایشگاهی که او در آن بستری بود اجازه ی تصویربرداری و عکاسی را نمی داد) جیمز متن چندین ایمیل را در اختیار ما می گذارد که نشان می دهند ابرت با مرگ، این تلخی اجتناب ناپذیر، از در صلح آمده بود. قبل از آن تصاویری می بینیم که در آن یک پرستار گلوی ابرت را ساکشن (تخلیه به وسیله ی دستگاه) می کند و این عملی بود که او به طور مرتب مجبور به انجام آن بود. می توانیم واکنش ابرت و همسرش چَز را مدت کوتاهی بعد از اینکه با خبر شده اند سرطان دوباره بازگشته است ببینیم. پیش بینی اولیه این بود که ابرت ۶ تا ۱۶ ماه فرصت برای زندگی دارد اما بعد از تشخیص سه ماه هم دوام نیاورد. لحظاتی هستند که این مستند برای بیننده نقطه نظر یک تماشاگر غایب را که حضور او فراموش شده است فراهم می کند. بعضی اوقات، مثل وقتی ابرت سعی می کند افکارش را درباره ی بالا رفتن از پله ها توضیح بدهد، حس خشنودی ای که تنها از نظاره کردن نصیب او می شود آزار دهنده و بی قرار کننده است. اما این همان چیزی است که راجر می خواست: نمایش بدون رنگ و لعاب دادن تقلا های او. در واقع او مشخص کرده بود که دلش نمی خواهد با فیلمی که کمتر از این بی پرده و صادقانه باشد همکاری کند. او هیچ توهمی درباره ی آینده نداشت و خودش خاطر نشان می شود که زمانی که فیلم اکران شود او به احتمال زیاد دیگر نیست که بتواند آن را ببیند.

فیلم یک اثر به یادماندنی ست. با جنبه های مختلف

زندگی راجر در تماس است که بعضی از آنها کاملاً

عمومی و برخی دیگر به شدت خصوصی هستند.

گزیده هایی از کتاب توسط یک صداپیشه خوانده

می شوند که صدای ابرت را فوق العاده تقلید می

کند. جیمز در سراسر فیلم لحن مناسبی را انتخاب

می کند. لحظاتی وجود دارند که فیلم راحت و خنده

دار است، بعضی اوقات نوستالژیک و خاطره انگیز است

و در مواردی هم بیش از آن دردناک است که بتوان

تماشای آن را تاب آورد. تصویری که فیلم به دست می

دهد کاملاً شفاف است.

حتی برای کسی مثل من که راجر را می شناخت،

این فیلم آشکار کننده ی حقایقی است. فکر نمی کنم

هیچ کس جز نزدیک ترین نزدیکانش متوجه شده باشند

که در آن ماه ها و سالهای پایانی چقدر زجر کشید.

دلیل ساده است: صدای او، همانطور که در ستون

هایش در روزنامه ها و مقالاتش توضیح داده شده،

مثل همیشه واضح به نظر می رسید. کلماتش با

اشتیاق و شور زندگی در گلویش می جوشیدند. وقتی

آخرین نوشته های او در بلاگ اش را می خواندم،

تصویری که از راجر در ذهن داشتم همیشه همان

مردی بود که در سال ۱۹۹۸ کنارش در خیابان های

فیلادلفیا قدم می زدم یا کسی که در تورنتو، پارک

سیتی و چمپین اربانا در سالن های سینما کنارش

می نشستم. اگر «خودِ زندگی» تنها یک چیز به من

یاد داده باشد این است: من همیشه می دانستم

«راجر ابرت» نسبت به من منتقد بهتری است، حالا

می دانم که او از بهترین کسی که من در خیالاتم

می خواستم باشم هم، بهتر بود.

About Mrezangi

Check Also

ماتریکس 2021

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید!

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید! از …