نقد و بررسی فیلم L’enfant (بچه)

نقد و بررسی فیلم L’enfant (بچه)Reviewed by محمدرضا on Aug 14Rating: ۵.۰نقد و بررسی فیلم L’enfant (بچه)نقد و بررسی فیلم L’enfant (بچه) ما درباره دیدگاه فیلم صحبت می کنیم. "بچه" با دیدگاهی خدا گونه دیده می شود. فیلم آزادی اراده به شخصیت مرکزی اش "برونو" داده است،

User Rating: Be the first one !

نقد و بررسی فیلم L’enfant (بچه)

ما درباره دیدگاه فیلم صحبت می کنیم. “بچه” با دیدگاهی خدا گونه دیده می شود. فیلم آزادی اراده به

شخصیت مرکزی اش “برونو” داده است، او به شدت بی پروا است و تعادل و ثباتی در اعمالش ندارد. در ابتدا رفتاری شیطانی دارد. او برای اصلاح خود تلاش می کند و این تحولات موضوع و مساله خوبی است. در انتها او در حال گریه است اما نمی تواند برای همیشه گریه کند، او برنامه هایی دارد برای اینکه چطور زنده بماند و زندگی کند. ما با “سونیا” و “برونو” مواجه می شویم. “سونیا” بچه تازه متولد شده ای دارد. او بچه به دست “برونو” را در حال گدایی از ماشین های خیابان می یابد. او بچه شان را به “برونو” نشان می دهد و اگر کارت تلفن جدیدش را به “برونو” نشان می داد او بیشتر علاقمند می شد. سونیا (دبورا فرانسوا) به نظر در اواخر دوران نوجوانی خود است و برونو (جرمی رنیه) با اینکه سن بیشتری دارد اما شباهتی به یک بزرگسال ندارد و در واقع رفیق های خلافکارش هم بچه هایی حدودا ۱۴ ساله هستند. او کاملا در زمان زندگی می کند طوریکه وقتی “سونیا” در بیمارستان بود آپارتمان او را اجاره می دهد. وقتی که او پول یک دزدی را تقسیم می کند بلافاصله سهم خودش را خرج می کند. او یک کالسکه بچه کارکرده می خرد چون “سونیا” می خواهد و یک خودروی کانورتیبل اجاره می کند چون خودش آن را می خواهد. همیشه پول بیشتری وجود خواهد داشت. با کار کردن؟ کار کردن برای بازنده هاست.

“برونو” در یک کافه با زنی ملاقات می کند که با او کسب و کار دارد. او به نوزادش اشاره می کند و آن زن می گوید: “مردمی هستند که در ازای پول او را به فرزندی قبول کنند”. در یک بعد از ظهر که “سونیا” اجازه نگهداری بچه را داده بود، او ترتیبی برای فروش بچه داد. “برونو” در دنیای شوم و تاریک خیابان های بی رحم زندگی می کند; او و “سونیا” شب ها در کنار رودخانه می گذراندند، اما هیج جایی در فیلم تاریکتر از ساختمانی خالی که فروش بچه در آن انجام می گیرد نیست. او هرگز خریداران را نمی بیند و خریداران نیز او را نمی بینند. بچه در اتاقی گذاشته می شود، آنها بچه را می برند و پول را در آنجا قرار می دهند. او پیش “سونیا” برمی گردد و با افتخار پول را نشانش می دهد (می گوید “این مال ماست”). وقتی “سونیا” با ناامیدی درباره بچه می پرسد جواب می دهد: “ما میتونیم یکی دیگه داشته باشیم”. او غش می کند و به بیمارستان منتقل می شود و “برونو” از این اتفاق غافلگیر و شوکه می شود. “بچه” که جایزه نخل طلای کن را در سال ۲۰۰۵ برد، فیلمی از برادران داردن، ژان-پیر و لوک است، کسانی که فیلم تاثیرگذار “The Son 2002” را ساختند که به روشی نادر مخاطب را به اعماق می کشاند. داردن ها صرفا داستان های اخلاق گرا نمی سازند. کاراکتری که خلق کرده اند یعنی “برونو” به خوب یا بد بودن کاری که انجام می دهد آگاهی ندارد و وجه شخصیتی او شکل نگرفته است. در فیلم صحنه ای هست که “برونو” و “سونیا” در ماشین شوخی و سپس در پارک مثل دو تا بچه جیغ و داد می کنند. آیا “برونو” عاشق اوست؟ عشق از محدوده احساسی او خارج می باشد. او فقط پول می گیرد، آن را خرج می کند و حتی تلاش نمی کند که حداقل شخصیتی شبیه یک کلاهبردار داشته باشد. او از ترسناک ترین انسان هاست که نه احساسی دارد و نه احساس دیگران را درک می کند.

داردن ها به وسیله تمرکز شدید بصری تاثیرشان را می گذارند. آنها می توانند کاراکترهایشان را طوری دنبال کنند که دوربینشان معطوف به جای دیگری نباشد. در “بچه” نگاه اصلی آنها روی “برونو” است. آنها تعمدا بچه نوزاد را به عنوان کاراکتر قرار نمی دهند و در فیلمشان برخلاف نمونه قدرتمندانه آن در فیلم “Tsotsi”، برونو را یک مراقب کودک نشان نمی دهد. بچه برای او به سادگی حمل یک پول دزدی یا یک بازی ویدئویی است. همچنین فیلم فرصت توسعه شخصیت “سونیا” را نمی دهد به جز مواقعی که او به رفتارهای “برونو” واکنش نشان می دهد. وقتی که او به خاطر غش و اندوه گریه می کند، تنها کاریست که از دستش بر می آید تا شاید “برونو” او را ببیند و توجه کند. در نیمه دوم فیلم می توان استراتژی ویژه دوربین را مشاهده کرد. اغلب وقتی که دوربین روی دست کاراکترها را دنبال می کند، حسی ذهنی ما را به شناسایی و یکی شدن با آنها دعوت می کند، در صورتیکه اگر دوربین ثابت بود ما فقط با کاراکتر سهیم می شدیم.

پس از غش کردن “سونیا” در فیلم دوربین به شدت روی “برونو” تمرکز می کند

و موقعیت او را نسبت به محیط پیرامونش نشان می دهد. اما دوربین با او یکی

نمی شود بلکه فقط می خواهد نشان دهد که “برونو” در آن وضعیت چکار می

خواهد کند. یک باور دینی وجود دارد که خدا به ما اراده داده و منتظر است که

ببیند ما با آن چکار می کنیم. اگر او دخالتی داشته باشد دیگر آن آزادی کامل

نیست. اگر ما خوب انتخاب کنیم تا ابد در پیشگاه خدا هستیم، اگر انتخاب بدی

کنیم از حضور او تبعید می شویم. اگر خدا دستورالعمل مشخصی داشت پس

هدف او از آفرینش چه بوده؟ اگرما آزاد نباشیم که بدی را انتخاب کنیم پس

حسن انتخاب خوبی چیست؟

در اینجا استراتژی بصری داردن ها منعکس کننده نگاهی خدا گونه است. دنیایی

خلق کرده که در آن “برونو” حرکت می کند. خدا (و ما) نگاه کرده که او چه کار

خواهد کرد. “برونو” قدرت تفکری کم وتصوری محدود دارد. او به قدری آسیب

دیده که فاقد احساسات معمولی است. وقتی او به بهانه ای مادرش را می

بیند ما چیزهایی از کودکی او متوجه می شویم. پس از غش کردن “سونیا”

او تلاش کرده تا بچه را برگرداند. اما آیا چون فروش بچه کار اشتباهی بوده

او این کار را انجام می دهد؟ یا اینکه چون “سونیا” یک همکار برای اوست

تلاش می کند تا او را زودتر به کار برگرداند؟ بزرگی کار داردن ها اینجاست

که آنها اجازه می دهند این سوال ها برایمان مطرح شود و ما را در پاسخ به

آن آزاد می گذارند.

در پایان فیلم چه اتفاقی می افتد شاید اندوه و میل به اصلاح را نشان می

دهد که امیدوارم همین باشد اما در فیلم “بچه” به این سادگی نمی توان

باور کرد که “برونو” در انتها خوشحال است و فیلم با راه حلی شبیه بازی

های بچه گانه به پایان می رسد.

About writer

Check Also

ماتریکس 2021

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید!

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید! از …