نقد و بررسی انیمیشن «جزیره سگ‌ها» (Isle Of Dogs)

نقد و بررسی انیمیشن «جزیره سگ‌ها» (Isle Of Dogs)Reviewed by محمدرضا on Sep 13Rating: ۵.۰نقد و بررسی انیمیشن «جزیره سگ‌ها» (Isle Of Dogs)نقد و بررسی انیمیشن «جزیره سگ‌ها» (Isle Of Dogs) ماجرای «جزیره سگ‎ها» در شهر خیالی «مگاساکی» در ژاپن رخ می‎دهد، جایی که همه‎ی سگ‎ها به

User Rating: Be the first one !

نقد و بررسی انیمیشن «جزیره سگ‌ها» (Isle Of Dogs)

ماجرای «جزیره سگ‎ها» در شهر خیالی «مگاساکی» در ژاپن رخ می‎دهد، جایی که همه‎ی سگ‎ها به

«جزیره‎ی زباله» تبعید شده‎اند، خرابه‎ای معلق که «وس اندرسن»، فیلمبردار او و طراح صحنه‎اش به زیبایی خلق کرده‎اند.

وقتی فیلمی دیگر در دوران حرفه‎ای که با تعلق خاطر نسبت به زیبایی تعریف شده می‎سازید، چه باید کرد؟

اگر «وس اندرسن» باشید، نویسنده و کارگردان چنین خانه‎های هنری مینیاتوری دقیقی مانند «قلمروی طلوع ماه» (Moonrise Kingdom) و «هتل مجلل بوداپست» (The Grand Budapest Hotel)، شاید اینبار زشتی را امتحان کنید. یا شاید، خود را با زیبا کردن زشتی‎ها به چالش بکشید، با از خود بیخود شدن توسط چشم‎انداز شهری غم‎انگیر و پر از محل‎های دفع ضایعات سمی، کارخانه‎های متروکه و قله‎هایی از زباله.

چون «وس اندرسن» هستید، آنگاه داستانی سرهم می‎کنید که در آن جمعیت ضعفای این منظره در واقع سگ‎ها هستند، با صداپیشگی بازیگرانی که چندین نام همیشگی نیز بینشان دیده می‎شود («بیل ماری»، «جف گلدبلوم» و غیره.) و با تصویرگری و متحرک‎سازی توسط سگ‎های عروسکی فوق‎العاده واقع‎نما. و چون این ماجرا در ژاپن رخ می‎دهد، فیلم را پر می‎کنید از رفرنس‎هایی به تئاتر کابوکی، کشتی سومو، شعر هایکو، نقاشی‎های «کاتسوشیکا هوکوسای» و فیلم‎های «آکیرا کوروساوا»، همه و همه در هاله‎ای از ضرب طبل تاکیو که صرفا یکی از عناصر موسیقی غیرمنتظره‎ی «الکساندر دسپلات» است.

به عنوان فیلم نهم به شدت غیر عادی «اندرسن» و دومین تهاجم او به جهان انیمیشن پس از «آقای فاکس شگفت‎انگیز» (Fantastic Mr. Fox) در سال ۲۰۰۹، همین قدر بیشتر نمی‎توانم به منطق زیبایی‎شناسی «جزیره سگ‎ها» نزدیک شوم. اما تلاش هم بی‎فایده است: اگر دلیلی برای ستایش این فیلم اغلب اوقات فریبنده، گاهی اوقات تحریک‎کننده، و به صورتی غیر قابل اجتناب بهت‎آور وجود داشته باشد، این است که ذات وجودی آن گویا با ادراک عقلانی در تضاد است. به نوبت وحشیانه و روحانی است، زمخت و لطیف است، مجذوب غیر قابل انکار تکثر نژادی و در عین حال مقاوم در برابر دسته‎بندی است. معماری ژولیده‎ای دارد، پوشیده از صنایع دستی خز است و آلوده است به کک‎های سفارشی.

در «آقای فاکس شگفت‎انگیز» فرآیند کند انیمیشن به نظر می‎رسید در جهت شتاب دادن به انرژی روایی «اندرسن» و رهایی خیال بصری او بود. استاپ-موشن، که نیاز به دستی پنهان و کنترل‎گر برای خلق توهم تحرک دارد، مدیومی شهودی بود برای این کارگردان سخت‎گیر و حساسیت مرکب و چند وجهی او. فریم به فریم، «جزیره سگ‎ها» موفقیتی در نوآوری و خرده جزئیات است، نمونه‎ای شجاعانه است برای قطعات لنز باز بی عیب و نقص فیلمبردار «تریستان اولیور» و ظرافت هوشمندانه‎ی چیدمان طراحی صحنه‎ی «آدام استاک‎هاوسن» و «پال هارولد». خوب یا بد، «وس اندرسون» از بند رها شده است.

طرح داستانی فیلم، مشابه «مکس دیوانه: جاده خشم» (Mad Max: Furry Road) است. بیست سال در آینده آغاز می‎شود، در شهر فانتزی «مگاساکی»، جایی که سلسله‎ی «کوبایاشی» قوی و دوست‎دار گربه‎ها، مدت‎هاست نبردی را علیه بهترین رفیق انسان آغاز کرده. (گربه دوستان ممکن است از این موضوع اوقاتشان تلخ شود، اما به مشکلات نمایندگی‎‎های فیلم خواهیم پرداخت.) در جریان یک بیماری مسری «تب سگ»، شهردار فریبکار «کوبایاشی» (با صداپیشگی «کونیچی نومورا») دستور داده تا حیوانات بیمار به خرابه‎ای معلق و آخرالزمانی به نام «جزیره‎ی زباله» منتقل شوند.

این سگ‎ها (با عرض پوزش) واقعا وحشی هستند. وقتی با هم می‎جنگند، که زیاد هم رخ می‎دهد، ابر بزرگ سفیدی به وجود می‎آید که شبیه است به یک کارخانه‎ی پنبه‎ریسی در حال انفجار. در «جزیره‎ی زباله» بر سر چیزهای زیادی می‎شود جنگید، جایی که بیماری شایع است، آذوقه کمیاب است و خطر پشت هر دیواری در کمین است. اما هنوز هم صفات خوبی را می‎توان در چشمان باز و قلب‎های آزرده‎ی این حیوانات رانده شده یافت، به خصوص «رکس» (ادوارد نورتن)، «کینگ» (باب بالابان)، «باس» (ماری) و «دوک» (گلدبلوم)، که برای نجات یک خلبان پسر دوازده ساله به نام «آتاری کوبایاشی» (کویو رانکین) وارد عمل می‎شوند، وقتی هواپیمای او در جزیره‎ی آنها سقوط می‎کند.

«آتاری»، خواهرزاده‎ی طغیانگر و شجاع شهردار، تنها ساکن «مگاساکی» است که به اندازه‎ی کافی وفادار است تا برای نجات سگ مورد علاقه‎اش برگردد، در این مورد، یک سگ شکاری مو کوتاه اقیانوسی گوش خال‎خالی به نام «اسپاتس» (لیو شریبار). وقتی «اسپاتس» پیدا نمی‎شود، گروه چهار نفره‎ای که ذکر شد، به همراه یک سگ ولگرد بد خلق به نام «چیف» (برایان کرنستن) که مخالف هر نوع اهلی کردن حیوانات است، به «آتاری» در این ماموریت به ظاهر غیرممکن یاری می‎رسانند.

آنچه در ادامه‎ی این داستان هوشمندانه و چند فصلی رخ می‎دهد (که «اندرسن» آن را به همراه «رومان کاپولا»، «جیسون شوارتزمن» و «نومورا» به هم بافته) هیچکدام از افرادی که با کار این کارگردان و نویسنده آشنایی دارند را شگفت‎زده نمی‎کند. روابط دوستانه‎ی جدیدی شکل می‎گیرد و توطئه‎های ناجوانمردانه‎ی سیاسی برملا می‎شوند. نشان داده می‎شود که جوان‎ها از آن مهر و شجاعتی برخوردارند که بزرگ‎ترهای قصه را خجالت‎زده می‎کند. کمی هم رابطه‎ی رمانتیک هست بین «چیف» و سگی باکلاس و خوش‎پوش به نام «ناتمگ» (اسکارلت جوهانسون)، و بینش پیش‎آگاهانه هم هست به لطف حضور سگی معتاد به تلویزیون به نام «اوراکل» (تیلدا سوینتن).

لحظاتی هم از رابطه‎ی انسان و سگ وجود دارد، که روی تعدادی از آنها موسیقی «تو را آزار نمی‎دهم» (I Won’t Hurt You) از گروه West Coast Pop Art Experimental انداخته شده و این سگ‎ها را از عروسک مبدل به موجوداتی زنده و سرشار از روح می‎کند. در فیلمی که ممکن است با غنای روایی و بافت جزئیات خود شما را اسیر کند، این لحظات ساکن به نظر ضروری می‎رسند. از جهاتی، تکریم «کوروساوا»ی آماده‎ی نبرد اندرسن بیشتر به روح اندیشمندانه‎ی فیلمسازی مانند «کنجی میزوگوچی» می‎خورد.

عده‎ای، البته، صرفا از اشاره به نام این غول‎های سینمای ژاپن در چنین بحثی نیز دلخور می‎شوند. از پیش از اکران «جزیره سگ‎ها» در فستیوال بین‎المللی فیلم برلین که «اندرسن» جایزه‎ی کارگردانی را نیز برد، موضوع مناقشه برانگیز تناسب فرهنگی در مورد این فیلم مطرح بوده. به صراحت بگوییم، برداشت به شدت انتخابی و شخصی این فیلم‎ساز سفیدپوست آمریکایی از جامعه‎ی آسیای شرقی، یک ادای احترام صادقانه است، یا یک شکست مفتضحانه ‎و توهین‎آمیز؟

این را هم باید بگوییم که تمامی فیلم‎های «اندرسن» واقعا غارتگری قوه‎ی خیال بوده‎اند. لحافی دیوانه‎وار از سنگ‎های قیمتی محبوب و آثار شخصی، دوخته شده بر قامتی خاص، طراحی شده برای به رخ کشیدن کمالات خودش و مخاطبانش. علاقه‎ی «اندرسن» به فرهنگ ژاپن گسترده است: گرچه مشاهده‎ی استفاده‎ی او از نقاشی‎های دیواری و معماری پاگودا به عنوان عناصر برتر طراحی، غیرمنتظره نیست، فیلم او اراده‎ی قابل ستایشی برای استقبال از عجایب، مصائب، و مضحکات از خود نشان می‎دهد.

جدای از اینها، آن سگ‎ها شگفت‎انگیز نیستند؟ واقعا هستند. اما گفتنی است که، در نحوه‎ی اداره‎ی فاکتور انسانی داستان از طرف کارگردان است که لکنت حساسیت فرهنگی او شروع می‎شود، ضعف کلیشه‎‎سازی نژادی که گاهی به کار او آسیب‎زده به چشم می‎خورد.

«اندرسن»، عاشق ظاهر درست، حتی در عجیب‎ترین شرایط،

ساکنین شهر «مگاساکی» را مجبور می‎کند ژاپنی حرف بزنند،

انتخابی که محترمانه به نظر می‎رسید، اگر نبود غیبت آشکار

زیرنویس انگلیسی. اکثر دیالوگ‎های ژاپنی، به خصوص دیالوگ‎

های «آتاری»، در قالب جملاتی ساده تراشیده شده‎اند تا غیر

ژاپنی‎ها هم بتوانند مفاهیم آنان را با توجه به موضوع و حالات

چهره‎ی افراد متوجه شوند؛ مکالمات طولانی‎تر و پیچیده‎تر،

توسط مفسری انگلیسی زبان به صورت زنده ترجمه شده‎اند

(فرانسیس مک‎دورمند). ‎

سگ‎ها اما به نوبه‎ی خود، همگی انگلیسی روان صحبت

می‎کنند، که مسخره و دلنشین و کمی هم آشکار کننده

است. متوجه هستید که چرا نویسنده‎ی برجسته‎ای مانند

«اندرسن» دوست ندارد تسلط و تبحرش در زبان و ادبیات

انگلیسی در ترجمه از دست برود. اما تمامی آن لایه‎های

زبانشناسی نازک، به فرم خاصی از به حاشیه راندن دیگران

مبدل می‎شوند، عملا مردم بی‎چاره و ناآگاه «مگاساکی» در

شهر خودشان مبدل به غریبه و اجنبی می‎شوند. کاراکتر به

ویژه بد اقبال «تریسی واکر» (گرتا گرویگ)، این انفعال مفروض را

خیلی پررنگ‎تر هم می‎کند، دانشجویی آمریکایی که مبدل به

صدای عصبانی و قهرمان جنبش مقاومت در شهر «مگاساکی»

برای دفاع از حقوق سگ‎ها می‎شود. یکجا او حتی دانشمندی

به صداپیشگی «یوکو اونو» را کتک هم می‎زند. («یوکو اونو» را!)

صدای رنجیده و معترض شما را می‎شنوم: اینجا که واقعا ژاپن

نیست، ابله! سرزمین «وس اندرسن» است، و همه اینجا نهایتا

فقط و فقط به زبان او سخن می‎گویند. متوجه هستم. سرزمین

«وس اندرسن» را دوست دارم؛ همیشه جای سرگرم کننده‎ای

بوده. اما بعضی جاهایش نسبت به دیگر نقاط، جذابیت کمتری

دارند، و آنچه از آن را که در «جزیره سگ‎ها» می‎بینیم، نهایتا از

جهاتی زشت است که حتی مد نظر خود سازنده هم نبوده.

About writer

Check Also

ماتریکس 2021

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید!

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید! از …