نقد و بررسی فیلم Insomnia (بی‌خوابی)

نقد و بررسی فیلم Insomnia (بی‌خوابی)Reviewed by محمدرضا on Aug 14Rating: ۵.۰نقد و بررسی فیلم Insomnia (بی‌خوابی)نقد و بررسی فیلم Insomnia (بی‌خوابی) «بی‌خوابی» از آن دست فیلم‌هاییست که در تابستان کمتر شاهد اکران شدنشان هستیم، عمیق، چفت و بست دار

User Rating: Be the first one !

نقد و بررسی فیلم Insomnia (بی‌خوابی)

«بی‌خوابی» از آن دست فیلم‌هاییست که در تابستان کمتر شاهد اکران شدنشان هستیم، عمیق، چفت و بست دار

و دارای پیچ و خم‌هایی که شخصیت‌ها را معنی می‌کنند. حقیقت این است که بازیگران اصلی‌ این فیلم هیجانی که سه بازیگر برنده‌ی اسکار هستند – «آل پاچینو» و «هیلاری سوانک» به عنوان ماموران پلیس و «رابین ویلیامز» به عنوان یک روانی که پلیس‌ها در تعقیب او هستند – و کارگردانی کریستوفر نولان ۳۱ ساله که کارگردانی نوآور است و با «یادگاری»اش تمامی ما را به تفکر وارونه مجبور کرد، به فیلم جذابیتی محسورکننده اضافه می‌کنند. این فیلم تر و تمیز، احساسی، هولناک و بسیار خوب است. پاچینو، یکی از بهترین بازی‌های کارنامه‌ی درخشانش در این فیلم است، او نقش «ویل دورمر» را ایفا می‌کند، یک مامور پلیس لس‌آنجلسی که به شهری به نام «نایت میوت» در آلاسکا فرستاده شده تا در مورد قتل دختری نوجوان تحقیق کند. از همان صحنه‌ی اول، که در آن ویل و همکارش هپ (با بازی «مارتین داناوان») در حال پرواز بر فراز یک یخچال طبیعی هستند، جوی غمزده بر فیلم حاکم می‌شود. کشمکش بین این دو همکار ملموس است، کشمکشی بر سر یک پرونده‌ی قدیمی که اگر هپ در مورد آن به دیوان عالی چیزی بگوید، کارنامه‌ی درخشان هردویشان زیر سوال می‌رود.

ویل، که نام خانوادگی‌اش دورمر است، به شدت خوابش می‌آید، اما نمی‌تواند بخوابد. نور خورشید هم بی‌امان بر آلاسکا می‌تابد. یک پلیس تیزبین محلی به نام الی بور، با بازی خوب سوانک، به ویل می‌گوید که اکنون فصل آفتاب نیمه‌شب است و هوا تاریک نخواهد شد و همواره نور آفتاب به شهر می‌تابد. حتی وقتی که ویل بی‌خواب می‌خواهد اتاقش در هتل را با نصب پرده از نفوذ نور حفظ کند، باز هم آفتاب بی‌رحمانه می‌تابد. در فیلمنامه‌ی «هیلاری سیتز»، که اقتباسی بی چفت و بست و ناامیدکننده از روی فیلمی نروژی با همین نام محصول سال ۱۹۹۷ است، خورشید استعاره‌ از خواستن و نتوانستن است، ویل می‌خواهد بخوابد، اما نمی‌تواند. ایده‌ای که در نگاه اول به شدت تهی و پوچ به‌نظر می‌رسد، چه برای فیلم، چه برای یک مخاطب. اما اینجا به آن شکل نیست. نولان به خوبی توانسته دست‌آوردهای «یادگاری» را با ویژگی‌های جدیدی ترکیب کند. با گذاشتن تله‌ای برای قاتل در یک ساحل مه‌آلود، ویل به اشتباه به هَپ شلیک می‌کند. آیا این یک تصادف است؟ ویل ترس را در چشمان هَپ قبل از مردنش می‌بیند. قاتل هم به همین شکل، قاتل هم از پناهگاهش این منظره را می‌بیند.

مثل والتر فینچ، یک رمان‌نویس که با مقتول روابط نزدیکی داشته، تا میانه‌های فیلم نقشی

در داستان ندارد، ویلیامز هم از اواسط فیلم به فیلم وارد می‌شود، اما او ترس عجیبی را به

نقشش تزریق می‌کند که واقعاً خارق‌العاده است. او به دنبال برقراری ارتباط با ویل است، ابتدا

با تلفن، بعد با ملاقات در یک کشتی، والتر با لحنی آرام صحبت می‌کند: “آدم‌کشی تو رو عوض

کرده ویل، اون مثه هوشیاریه”. نولان یک تعقیب و گریز هیجان‌آور بین مظنون و ویل در میان

الوارهای معلق روی آب را ترتیب داده است، اما این واکاوی روان‌شناختی ویل توسط والتر

است که فیلم را تبدیل به یکی از بهترین‌های سال می‌کند. همانطور که ویل ششمین روز

را بدون خوابیدن پشت سر می‌گذارد، پاچینو بیشتر از هر زمان دیگری تکیده و خسته به نظر

می‌رسد، و به ما اجازه می‌دهد این تحلیل و انزوای آرام آن پلیس تیزهوش را ببینیم. این یک

نقش‌آفرینی فوق‌العاده است که شما را خشنود می‌سازد.

About writer

Check Also

ماتریکس 2021

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید!

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید! از …