نقد فیلم If Beale Street Could Talk
به ندرت دیدهایم که خود شهر نیویورک جزوه صحنهی یک فیلم بوده باشد. چه بزرگ، چه روشن، چه زننده و چه تاریک و چه
کثیف، این شهر همیشه به عنوان یک شخصیت فرعی حضور داشته است. و اگرچه نیویورک فیلمهای «وودی الن» چندان تفاوتی با نیویورکِ «اگر خیابان بیل میتوانست صحبت کند» بری جنکینز نداشته است اما یک نوع رابطهی صمیمتی بین خیابانها و ساختمانها و نحوهی حضورشان وجود دارد. علیرغم مضامین جهانیای که دارد، این فیلم نمیتوانست در جایی به جز نیویورک سال ۱۹۷۳ روی بدهد. اینجا همان مکانی که «جیمز بالدوین» رمانش را نوشت و «بری جنکینز» نیز تصمیم گرفته تا اقتباسش را در همان مکان و زمان انجام بدهد.
دو سال پیش بود که «مونلایت»(MoonLight) بری جنکینز توانست که با موج بزرگی که در اسکار به راه انداخت کارشناسان را شوکه کند. «مونلایت» موفق شد تا جایزهی بهترین فیلم را ببرد و برای همیشه دیدی که به «بری جنکینز» در داخل این صنعت وجود داشت را تغییر دهد. او با آوردن همان سطح تسلطی که بر روی زمان، مکان و شخصیتها داشت به «اگر خیابان بیل میتوانست صحبت کند»، توانسته تا نثر آقای «بالدوین» را مورد احترام قرار داده و کلمات او را تبدیل به نشانههای بصری بکند. شخصیتها بدون تغییر باقی مانده اند و مضامین نیز به شدت ثابت اند؛ یک نمونهی نادر از تصویرکردن این مسئله که چرا «زندگی سیاهان اهمیت دارد» صرفا یک شعار نژادپرستانه نیست بلکه خواستهای در جهت برابری است. برخی ممکن است که این اثر را یه فیلم سیاسی ببینند (حتی خود جنکینز را کارگردانی سیاسی) اما فیلم واقعا داستانی از عشق، نجاتیافتن و انسانیت است.
«اگر خیابان بیل میتوانست صحبت کند» توسط «کیکی لِین» روایت میشود که نقش شخصیت اصلی ۱۹ سالهی داستان یعنی «تیش ریورس» را بازی میکند. نامزد و پدر فرزند هنوز به دنیا نیامدهش یعنی «فونی هانت»(با بازی استفان جیمز) به دلیل داستان تجاوزی که مرتکبش نشده است در زندان است. کارگردان اثر با شکل دادن فضایی خاص کاملاً مشخص کرده است «فونی» کاملا بیگناه است آن هم حتی بدون هیچ شک منطقیای؛ یک پلیس نژادپرست و یک زن بیرحم و مروت بدون اینکه به درستی از وقوع جرم اطلاعی داشته اشند او را پشت میلههای زندان انداختهاند. وقتی که «تیش» خبر خوب بارداریش را به مادرش، «شارون»(رجینا کینگ)، «پدر جوزف»(کولمن دومینگو) و «خواهر ارنستاین»(تویونا پاریس) اعلام میکند آنها شاد میشوند. البته چنین حس شادی و خوشحالیای توسط خانوادهی «فونی» احساس نمیشود. پدر او یعنی «فرانک»(مایکل بیچ) توسط مادران و خواهرانش تهییج شده است تا این بچه را تنها گناه و حاصل عدم وجود کنترل نفس شهوتناک بداند. در همین حین، علیرغم تلاشهای جدی یک وکیل سفیدپوست( فین ویتروک)، تبرئه همچون رویایی دور و دراز به نظر میرسد. به هر حال در دنیایی زندگی میکنیم که عدالت معنای چندانی ندارد و واقعگرایانهترین راه ممکن برای اینکه از چکش عدالت قاضیان اکثرا سفیدپوست جان سالم به در ببرید صرفا تضرع و لابه است.
« اگر خیابان بیل میتوانست صحبت کند» همان قدری که زمان در حال صرف میکند، وقت نیز برای گذشته میگذارد. اگرچه موقعیت کنونی «تیش» و «فونی» چالشبرانگیز است اما گذشتهی آنها دیدی از رابطهی رمانتیک و تکاندهندهای که داشته اند به ما نشان میدهد؛ دو بچهای که با یکدیگر بزرگ شده اند و از همان ابتدا نیز همدیگر را دوست داشته اند. رابطهی آنها مثل نفسکشیدن دو انسان طبیعی و واقعی است. آنها با یکدیگر رابطهی جن*سی برقرار میکنند و قصد دارند که تشکیل خانواده داده و با یکدیگر ازدواج کنند. تمامی این صحبتها به سوی نابودی میروند وقتی که یک زن بیرحم و پلیسی که به دنبال انتقام گرفتن از «فونی» هستند از این موقعیت استفاده کرده و او را مورد اتهام قرار میدهند.
همانند هر فیلم خوشساختی که وجدان اجتماعی قویای نیز دارد، « اگر خیابان بیل میتوانست صحبت کند»، بیننده را با حسی متشکل از رنجش پر میکند که هر کسی( بدون توجه به جنسیت و رنگ پوست) میتواند در معرض ناعدالتی قرار بگیرد. فیلم «فونی» را به عنوان انسانی سختکوش و خوب تصویر میکند، یک الگو برای بچهای که نقشش به عنوان «سرپرست خانواده» توسط سالهای در زندان گذرانی شده کاسته میشود. همانطور که آنها دربارهی راهحلهای محتمل بحث میکنند، «جوزف» و «فرانک» تصویری از اینکه اگر دید دنیای مردهای سفید، سیاهپوست باشید چه بلاهایی در انتظارتان است به ما نشان میدهند.
مجموعهی بازیگران فیلم نمونهی خوبی از این هستند که میتوان از بازیگران بدون تحتفشار قرار دادنشان بازیهای خوبی گرفت. به غیر از پلیس بینام، هیچ شخصیت منفیای در این اثر وجود ندارد. بازیگر تازهوارد یعنی «کیکی لِین» که اولین بازی خود در یک فیلم سینمایی بزرگ را ایفا کرده است، توانسته تا مخلوطی از نرمی و قدرت را به شخصیت «تیش» بدهد؛ زنی مستقل که تمام توان خود را برای نامزدش میگذارد، برای حق او میجنگد و در عین حال بچهش را نیز باردار است. «استفان جیمز» که نقش «جسی اونز» را در فیلم «مسابقه»(Race) در سال ۲۰۱۶ بازی کرد، «فونی» را به عنوان شخصیتی تصویر کرده که علیرغم قبول کردن سرنوشت تاریکش به ناامیدی سر خم نکرده است( که بخش بزرگی از آن را مدیون حمایت ثابت «تیش» است). بازیگران جانبی اثر نیز به حد کافی تاثیرگذار بوده اند از جمله «رجینا کینگ» و بازیگر کهنهکار «کولمن دومینگو» که به نظر تمایل زیادی برای بازی در فیلمهایی با مضامین ضدنژادپرستی دارد.
شاید اولین چیزی که فردی هنگام خواندن عنوان «اگر خیابان بیل میتوانست صحبت کند» با آن مواجه میشود حس وجود نوعی صدا است. این اثر یک داستان اول شخص است که از دید «تیش» روایت میشود. «جنکینز» به هنگام اقتباس کردن کتاب نه تنها عصارهی شخصیت را تصاحب کرده بلکه توانایی این را که این داستان را مال خود کند نیز به او داده است. و هر چقدر هم که اتمسفر و شرایط فیلم تاریک باشند، «اگر خیابان بیل میتوانست صحبت کند» از ارائهی دیدی منفی دوری کرده است. حس عملگرایی و یا حس خوشبینی هیچوقت از دست نمیروند و آنچه باقی مانده است تصاویر و خاطراتی است که دربارهی قدرت ماندگاری عشق هستند.
دنبالهی «جنکینز» بعد از «مونلایت» به اندازهی فیلم برندهی
«اسکار»ش شایستهی توجه است.
۲۰۱۸ |
درام, جنایی, عاشقانه |
۱۱۹ دقیقه |
درجه نمایشی R
کارگردان :
Barry Jenkins
نویسنده :
Barry Jenkins
,James Baldwin
بازیگران :
KiKi Layne
, Stephan James
, Regina King
خلاصه داستان :
داستان درمورد زنی است که با وجود شرایط
سخت و حاملگی به دنبال اثبات بیگناهی
همسرش است تا وی را از زندان آزاد کند اما….