نقد و بررسی فیلم Ida (آیدا)

نقد و بررسی فیلم Ida (آیدا)Reviewed by محمدرضا on Jul 11Rating: ۵.۰نقد و بررسی فیلم Ida (آیدا)هر کسی که عطش شدیدی برای دیدن یک فیلم هنری اورپایی ساده سیاه و سفید با درون مایه‌ای جدی دارد که نه تنها در حدود دهه ۱۹۶۰ واقع شده بلکه به نظر می‌رسد واقعا در همان زمان ساخته شده، می‌تواند با «آیدا/Ida» سیرابش نماید

User Rating: Be the first one !

نقد و بررسی فیلم Ida (آیدا)

هر کسی که عطش شدیدی برای دیدن یک فیلم هنری اورپایی ساده سیاه و سفید با درون مایه‌ای

جدی دارد که نه تنها در حدود دهه ۱۹۶۰ واقع شده بلکه به نظر می‌رسد واقعا در همان زمان ساخته

شده، می‌تواند با «آیدا/Ida» سیرابش نماید. پاول پاولیکوفسکی کارگردان لهستانی تبار بریتانیایی

که برای اولین بار در کشور مادری‌اش فیلمی را ساخته است، در «آیدا» به موضوعاتی می‌پردازد

که تا کنون بسیار به آنها پرداخته شده است مانند: یکپارچگی لهستانی اصول مذهب کاتولیکی و کمونیسم، سرنوشت یهودیان در جنگ جهانی دوم و احساس شرم، گناه و سکوتی که آن را در برگرفته است. اما این پرداخت به روشی لطیف و آرام انجام می شود که از خلال تجربه ی زن جوانی در آستانه ی راهبه شدن پیش چشم تماشاگر گذاشته می شود. فیلم به زیبایی با سایه روشن های ذغالیِ رنگ خاکستری و به شیوه ی محصور شده ی خاص و قدیمی «آکادمی هنرها و علوم سینمایی» فیلمبرداری شده که یادآور آثار «کارل دریر» استاد دانمارکی سینماست. این اثر یک ضیافت دلپذیر است که توسط یک حرفه ای برپا شده است، کاری چشم نواز در روزگار و عصر حاضر که جایگاه خود را در جوامع بین المللی میان افراد خوش ذوق پیدا خواهد کرد.

پاولیکوفسکی که کارگردانی آثار تحسین شده ای مانند «Last Resort»، «تابستان عشق من/ My Summer of Love» و « زنی در طبقه پنجم/ The Woman in the Fifth » را برعهده داشته است در کارهای قبلی خود بی آنکه سبک هنری در پیش بگیرد ماهرانه فعالیت کرده است. گرچه هر تماشاگر باسوادی که وارد سالن سینما شود و فیلم حاضر را با نسبت ۱٫۳۷ که نسبت سینمایی تعیین شده توسط آکادمی است ببیند، بدون شک آن را یک اثر هنری می خواند. «آیدا»، در فریم به فریم خود به صورت درخشانی غم انگیز است و تصویر برداری سیاه و سفید آن در ترکیب با آب و هوای گرفته ی لهستان و محرومیت های دوره ی کمونیستی محیطی ظالمانه و بی رحم را تصویر می کند.

با این وجود از نظر داستانی حرکت و پیشروی قابل توجهی وجود دارد. آنا (آگاتا ترزبوکوسکا) راهبه ی تازه کاری است با چهره ای باز و گشاده و چشم های درشت تیره رنگ و احتمالاً در اواخر دوره ی نوجوانی خود به سر می برد و در شرف ادای سوگند راهبگی قرار دارد. با اینحال مادر روحانی ارشد اصرار دارد که او قبل از آن به دیدار تنها قوم و خویش زنده اش، خاله ای به نام وندا (آگاتا کولزا) برود که زنی مادی است که به سرعت وارد میانسالی می شود. او که در اولین برخورد به همراه مردی در آپارتمانش دیده می شود، مشخص است زمانی جذاب بوده اما زندگی سخت (کمتر پیش می آید او مست نباشد) و کار و تجربه ی طاقت فرسا او را از پا درآورده اند. وندا اکنون یک قاضی است که همانطور که یک دادستان عمومی وحشتزده به او لقب «وندای سرخ» را داده، یک دهه قبل افراد زیادی را به کام مرگ فرستاده است.

وندا با رک گویی و صراحتی که به زودی مشخص می شود ویژگی اصلی اوست، به خواهر زاده اش که در یک یتیم خانه بزرگ شده است اطلاع می دهد که او یهودی است و نام واقعی اش آیدا لبنسترن است و آنها به زودی به خانه ی روستایی متروکه ی آبا و اجدادی که در طول جنگ جهانی دوم پناهگاه پدر و مادرش بوده سفر می کنند تا ببینند چه اطلاعاتی می توانند به دست بیاورند.

قطعاً این اخبار خوشایند نیست و ادامه ی داستان مختصر و جذاب فیلم، جستجو در جنگل برای پیدا کردن محل دفن شدن خانواده ی او و جستجو برای شناسایی هویت قاتلان آنها را با در معرض زندگی واقعی قرار گرفتنِ آنا/آیدا در هم می تند که حالا در یک هتل محلی کثیف که شب ها یک گروه موسیقی جَز در آن اجرا می کنند، اقامت کرده است.

وندا آیدا را تشویق می کند که “افکار جسمانی” داشته باشد، در غیر اینصورت “فایده ی سوگندها چیست؟”. آنها آنقدر در این محل می مانند که آیدا به انجام کارهای نامقدسی با نوازنده ی ساکسفون گروه (داوید اوگرودنیک) فکر می کند. این جوان نسخه ی زیبایی از ترانه ی « Naim» اثر «جان کولترین» را اجرا می کند و تلفیقی کامل از تمام افراد متجددی است که در دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ در فیلم های اروپای شرقی دیده می شدند و از موسیقی پاپ و دیگر الهامات غربی استفاده می کردند تا عدم پیروی خود از رسوم و عقاید کهنه را بیان کنند. «جوانا کولیگ» خواننده ی زیبا و مو بلوند به عنوان خواننده ی گروه فردی است که ظاهر و صدای او چشم و گوش را نوازش می دهند.

دو اتفاق ویران کننده این فیلم کوتاه را به نقطه ی اوج می رسانند که یکی چندان غافلگیر کننده نیست و دیگری بیننده را شوکه می کند. خود پایان بندی فیلم یک نوع حس ملایمت و ثبات دارد که بعد از جریان سخت و به خوبی پرداخت شده ی قبل از آن، حالت چیز ناامید کننده ی کوچکی را پیدا می کند اما اصلاً نمی تواند تأثیر ویژگی های جذاب فیلم را از بین ببرد.

درست است که داستان با به درک رسیدن و رشد شخصیتی

که نام آن در عنوان فیلم هم آمده است شکل می گیرد

اما وندا به عنوان شخصیتی که با وضوح بیشتری تصویر

شده است، در موقعیت خود باقی می ماند. وندا که مدام

از کندی تعقیبات قانونی صحبت می کند، چه با آیدا چه با

مردی که در یک بار قصد بلند کردن او را دارد، به شکل

یکی از معتقدین سابق به حزب که حالا از خواب غفلت

بیدار شده ظاهر می شود. او زنی است که مجبور است

یک اتومبیل کهنه ی زهوار در رفته را براند ولی هنوز گردنبند

مروارید به گردن دارد، زنی ذاتاً با سلیقه که می توانست

در پاریس بر همه سر باشد اما سرنوشت اش این بود که

در لهستان زندگی کند و همانجا خود را خیلی زود به سمت

گور ببرد، زنی که زمانی برای خودش کسی بوده اما حالا

تنها به مشروب خوردن و سیگار کشیدن و رابطه های نامشروع

می پردازد. کولزا نقش او را فوق العاده بازی می کند، بی

آنکه در نمایش گذاشتن جنبه ای از او افراط کند.

نیم قرن پیش، این ترکیبات فضا و نور و دکور و لباس و سایر

تنظیمات، کاملاً واقعی و طبیعی بود و فیلمبرداری فیلم توسط

«لوکاس زال» و « ریزارد لنچوسکی» فوق العاده قدرتمند انجام شده است.

About Mrezangi

Check Also

ماتریکس 2021

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید!

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید! از …