نقد فیلم کوتاه حیوان
حیوان، ساختهی برادران ارک نمونهی کامل یک فیلم کوتاه است. الگویی از تمام بایدهای فیلم کوتاه. اولین قدم موفق آن داشتن ایدهای است
که کاملا در بستر کوتاه روایت میشود. مردی برای
رفتن به آن سوی مرز خود را در پوست حیوان مخفی
میکند. موقعیتی کاملا مشخص که در دل خود بستری
روشن نیز به همراه دارد. فیلم در همان پلان ابتدایی
سریعا مخاطب را در جریان مسیرش میگذارد.
شخصیت مرد در تلاش است از حصار رد شود
که ناگهان نور دیدهبانی روی او میافتد و هنگامی
که در حال فرار است به او شلیک میشود. در ادامه
متوجه میشویم که مرد در فضایی بین خیال و واقعیت
سرگردان است و شروع فیلم یکی از کابوسهای او است.
ایدهآل این است که در فیلم کوتاه به دلیل زمان بندی فشرده، فیلم سریعا مخاطبش را با سیرداستان همراه کند و مانع اصلی پیش روی شخصیت را روشن سازد که فیلم حیوان این نکته را در شروع دارد. همان طور که گفتیم ایدهی حیوان بستری روشن به همراه دارد بدین معنا که میان فیلم را مسیر تبدیل شدن مرد به حیوان پر میکند. در نمایی باز مرد لاشهی حیوان شکار شده را با خود حمل میکند. انتخاب این نما از جهت کارگردانی، هوشمندانه است به این دلیل که بین علفزار و زمین خشک سمت دیگر آن مرزبندی جالبی وجود دارد که دغدغهی اصلی فیلم همین وجود مرزبندی بین انسانها است.
عنصری که در جهان حیوانات وجود ندارد. در ادامه مرد از روی نوارهای وی اچ اس، حرکت حیوان (قوچ) را تقلید میکند و رفته رفته به او نزدیک میشود. این روند زمانی تکمیل می شود که مرد بلاخره می تواند دقیق حرکات حیوان را تقلید کند و توجه دیدهبان به او جلب نمیشود. مرد از مرز فرار کرده و اولین چیزی که میبیند حیوانات آن سوی مرز است و کنایه ای جالب از اینکه مرد آنقدر تغییر کرده که میشود گفت به دنیای تازهاش یعنی دنیای حیوانات آمده است که هیچ قید و بندی ندارد. فیلم یک موتیف بسیار خوب نیز دارد و آن هم جایی است که مرد سعی میکند انگشتانش را طوری کنار هم قرار دهد که فرم سم حیوان به خود بگیرد. از این موتیف در پایان بندی به بهترین شکل استفاده میشود، جایی که مرد پس از زوزه کشیدن حین فرار، به وسیلهی شکارچی شکار میشود و هنگامی که به زمین میافتد دستهایش فرم سم حیوان را حفظ کرده اند. پایانی کامل برای فیلم کوتاه پانزده دقیقهای؛ مردی که حیوان شد.