نقد و بررسی فیلم Fury (انتقام)
اولین چیزی که نظم را جلب کرد گل و لای بود. حتی بیشتر از خون و خشونت لجام گسیخته¬ای که در
فیلم موج میزند، گل و لای را میتوان عامل تعریف کننده «انتقام / Fury» در نظر گرفت. گل و لای همه جا است. پاها از گل و لای زیاد کلفت و سنگین شدهاند. گل و لای زیر تایرها و گامها چلانده میشود. جاده ها- البته اگر بشود اسمشان را جاده گذاشت- با گل و لای سنگفرش شدهاند. قبلاً به ندرت میشد فیلمی درباره جنگ جهانی دوم سراغ گرفت که نشان دهد چقدر همه چیز در منطقه روستایی آلمان منتهی به برلین در طول دوران سخت سال ۱۹۴۵ چرکین بوده است. برخلاف آنچه در اکثر فیلمهای جنگی کمتر تاریخی نمایش داده شده است، دیوید آیر نویسنده و کارگردان «انتقام» موفق شده تا به خوبی این را نشان دهد که روزهای بعد از عملیات «پیاده شدن در نرماندی[۱]» چندان هم گل و بلبل نبود.
از طرفی میتوان «انتقام» و «پاتن / Patton» دهه ۱۹۷۰ را در یک ردیف قرار داد. هر دو به شدت به جنگهای تانکی، منتها از چشم اندازهای متفاوتی، میپردازند. «پاتن» نگاهی از بالا به پایین به جنگ دارد- این فیلم از دور به رزم آرایی جنگی و مؤلفه های جنگ در یک صفحه شطرنج نگاه میکند. یکی از انتقاداتی که به این فیلم وارد شد این بود که فیلم بیشتر به تقابل ژنرال پاتن[۲] و رومل[۳] پرداخته تا به مقابله تانکهای شرمن آمریکایی با تانکهای تایگر آلمانی. اما «انتقام»، ما را در گل و لای، در قلب جعبه های پرپل هارت[۴] فرو میبرد. «انتقام»، فیلم تأثیرگذاری است توأم با جنگهای سازمان یافته و ماهرانه و حسی باورپذیر از رفاقت میان شخصیتها. «انتقام» نیز مانند بسیاری از فیلمهای جنگی دیگر از قوانین تمرد میکند، از آنجا که آیر با همه قوانین بازی نمیکند، صحنههایی در فیلم وجود دارند که واقعاً غیر قابل پیش بینی هستند.
پاتن در سخنرانی معروفش برای ارتش سوم، میگوید، «میدانم برخی از شما پسرها دارید به این فکر میکنید که می تونید از دست گلوله ها جان سالم در ببرید یا نه. نگران نباشید. می تونم این اطمینان را بهتون بدم که وظیفه تون را انجام میدهید. نازیها دشمن هستند. بهشون حمله کنید. خونشون را بریزید. به سینه شون شلیک کنید. وقتی دستتون داخل مایع چسبناکی فرو میرود که چند دقیقه صورت بهترین دوستتون بوده، اونوقت میفهمید که چه کار باید بکنید.» این یکی از درونمایه های «انتقام» است؛ این فیلم نشان میدهد که چگونه تجربه جنگ میتواند از آدمها مرد بسازد، حتی محجوبترین کارمندها را به ماشین مرگ تبدیل کند.
«انتقام» ما را با خدمه یک تانک شرمن M4، که در آوریل ۱۹۴۵ در خاک آلمان حرکت میکرده، آشنا میکند. اعضای این تانک عبارتند از فرمانده سرسختشان گروهبان وارددی دون کولیه (با بازی برد پیت)، بوید سوان خرمذهب (با بازی شیا لبوف)، گرادی تراویس جنگجو (با بازی جان برنتال) و گوردو گارسیای مهاجر (با بازی مایکل پنا). صندلی پنجم تانک، که به طرزی تراژیک خالی است، توسط تایپیستی به نام نورمن الیسون (با بازی لوگان لرمن) که بعداً به تفنگدار/راننده تبدیل میشود، پر میشود. او ظاهراً تمایل چندانی به همراهی با چهار تن دیگر ندارد. صحنه های آرام فیلم با اطلاعات و اخباری درباره برخوردهای تلخ و پرخاشگرانه بین هم تانکیها پر میشود. در فیلم، پنج یا شش نبرد (شامل نبردی که در آن سه تانک شرمن با یک تانک تایگر بزرگتر، پیشرفته تر آلمانی میجنگند) و توقف در شهری تسخیر شده وجود دارد.
گرچه سکانسهای جنگ خیلی خوب هستند، بهترین صحنه های «انتقام» در طول این توقف رخ میدهند. در این توقف دان و نورمن، دو زن که در آپارتمانی پنهان شدهاند، را پیدا میکنند. در را پشت سرشان قفل میکنند. در این مقطع مشخص نیست که چه اتفاقاتی رخ خواهند داد. گرچه دان فردی با خصوصیات قهرمانانه است، اما فیلم قبلاً به بیننده نشان میدهد که چطور پیچکهای سرد جنگ او را به فرد دیگری تبدیل کردهاند. بیرحمی به یکی از خصوصیات او تبدیل شده است (وقتی متوجه این خصیصه میشویم که به کمر یک زندانی شلیک میکند). این که این رویارویی چگونه حل و فصل میشود مشخص نیست. ممکن است که دون مرتکب تجاوز (یا بدتر) شود؟ این ۱۵ دقیقه، بدون گلوله یا خون، نوعی اوج پر از تعلیق را با کنار زدن لایه های شخصیتها برای نشان دادن خود واقعی آنها در «انتقام» به رخ میکشد. بعد، فیلم دوباره به داستان اصلی خود بر میگردد.
شخصیت دون، برد پیت نسخه پیرایش شده شخصیت او در «پست فطرتهای لعنتی / Inglourious Basterds» کوئنتین تارانتینو است. دون به اندازه ای که مصمم و انعطاف ناپذیر است، به همان اندازه هم بی انگیزه و بی تفاوت است. اصل شماره ۱ قوانین زندگی او در این لحظات زنده نگه داشتن مردانش است. اصل دومش همانی است که پاتن گفت، کشتن نازیها. به خصوص او هیچ رحم و مروتی درباره اعضای اس اس ندارد. از نظر او تنها اس اسی خوب، اس اسی است که مرده و برایش مهم نیست که توسط آنها محاصره شده باشد. بازی پیت در این نقش باور کردنی نیست؛
پیت در شخصیت غرق شده است. لوگان لرمن به اندازه پیت
نمیدرخشد، اما به خوبی نقش کارمندی که به جنگجو تبدیل
شده را بازی میکند. شخصیت او طولانیترین و شدیدترین
قوس را دارد. شیا لبوف، که ممکن است بعد از این نقش دیگر
بازی کند یا نکند، دوباره امید آن دسته از هالیوودیهایی که
انتظار درخشش او در سالهای قبل را داشتند، زنده میکند.
مایکل پنا و جان برنتال مکمل شخصیتهای دیگر هستند.
آیر (نویسنده «روز آزمایشی / Training Day» و نویسنده
/کارگردان «آخرین گشت / End Of Watch») تقریباً هیچ
خطایی در «انتقام» مرتکب نمیشود. او نیمه زشت جنگ
را بدون حذف کامل بُعد قهرمانانه آن به تصویر میکشد.
این فیلم، سکانس دو ساعته ساحل نُرماندی در «نجات
سرباز رایان / Saving Private Ryan» نیست اما از
حساسیت مشابهی برخوردار است: معنی جنگ برای
افرادی که در خطوط مقدم و در خندقها هستند، «بقا»
است. مسئله کشتن یا کشته شدن است. جستجوی
چیزی فراتر از یک روز بیشتر زنده ماندن بر عهده ژنرالها،
استراتژیست ها و سیاستمداران است. صحنه های جنگ
تانکها ،مانند تمام فیلمهای دیگر درباره جنگ جهانی دوم،
واقعی از آب درآمدهاند (البته با کمی تکیه به جلوه های ویژه).
«انتقام» به حد کافی برای پرورش شخصیتهایش وقت
میگذارد اما نه آن قدر زیاد که ضرباهنگ فیلم را کُند کند.
آیا «انتقام» میتواند برنده جایزه اسکار باشد؟ گفتنش با توجه
به انتخابهای اغلب عجیب آکادمی دشوار است. «انتقام»
فیلمی به یاد ماندنی است که به درستی توانسته وحشت
جنگ را بدون بهره بردن از تباهی انسان به تصویر بکشد
(مانند فیلم «جوخه / Platoon») همچنین این فیلم نمونه
های از انسانیت را بدون پناه بردن به جنبه تصفیه شده
موجود در بسیاری از فیلمهای دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ نشان
میدهد. این فیلم به اندازه یکی از فیلمهای جنگ جهانی
دوم که در سالهای اخیر دیدهام خوب است و شاید بعد
از «نجات سرباز رایان» دارای بهترین سکانسهای میدان جنگ است.
—————
[۱]پیاده شدن در نرماندی (با نام رمزی عملیات نپتون) اولین عملیات در جبهه نرماندی در جنگ جهانی دوم است که در ۶ ژوئن ۱۹۴۴ با پیاده شدن ۱۶۰٬۰۰۰ نفر در ساحل نرماندی و با بیش از ۵٬۰۰۰ کشتی انجام شد.
[۲]در هر دو جنگ جهانی اول و دوم شرکت داشت.وی بیشتر به خاطر فرماندهی لشکر هفتم ایالات متحده در جنگ جهانی دوم شهرت دارد.
[۳]فرمانده نیروهای آلمانی، ملقب به «روباه صحرا» و از همه مهمتر معروف به مارشال مردم و همچنین به رومل ۸۸. وی توانست در دوران جنگ جهانی دوم پیروزیهای بزرگی در شمال آفریقا و فرانسه به دست آورد.
[۴]پرپل هارت (به انگلیسی: Purple Heart)، مدال شجاعت ایالات متحده امریکا است که به نام رئیس جمهور، به مجروحین و کشته شدگان جنگ اعطا میشود.